بریدهای از کتاب ارمیا اثر رضا امیرخانی
1403/7/24
صفحۀ 63
ارمیا این بار بدون اینکه کسی هلش بدهد، فقط برای اینکه حال حرف زدن نداشت چشم هایش را بست و پدر را با بعد از ظهر جاده و افکار بی انتها تنها گذاشت...
ارمیا این بار بدون اینکه کسی هلش بدهد، فقط برای اینکه حال حرف زدن نداشت چشم هایش را بست و پدر را با بعد از ظهر جاده و افکار بی انتها تنها گذاشت...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.