بریده‌ای از کتاب روش نقد: نقد مکتب ها - آرمان ها: آزادی اثر علی صفایی حائری

بریدۀ کتاب

صفحۀ 39

عوامل آزادى اينها شكل‌هاى آزادى هستند. براى رسيدن به هر يك از اين مراحل ناچار به عامل‌هايى نياز هست. اين آزادى‌ها با شعار بدست نمى‌آيد و با تلقين و تحميل بدست نمى‌رسد. آزادى از جبرها اين درست است كه انسان همراه جبرهاست و يا اينها از پيش او را شكل داده‌اند... و قالب گيرى كرده‌اند. اين درست است كه اينها در او مؤثّر هستند، هم تاريخ و هم جامعه و هم محيط و هم وراثت و هم تربيت. و اين درست است كه رابطه‌ى اينها رابطه‌ى مكانيكى و يك طرفه نيست، كه رابطه‌ى متقابل و دو سره است، ولى عظمت انسان در همين است كه از تركيب اين جبرها به آزادى مى‌رسد. انسان گرچه مجبور است، ولى محكوم نيست، اگر انسان از يك پا برخوردار بود و اين پا، يك مصرفداشت، اگر او از يك جبر و از يك عليت الهام مى‌گرفت ديگر مسأله‌اى نبود و رؤياى آزادى تعبيرى نداشت. ولى تركيب استعدادهاى انسان و رابطه‌ى اين جبرها به گونه‌اى است كه انسان به آزادى مى‌رسد و به نقد خويش مى‌پردازد و در برابر تمام آنچه كه به او راه يافته و هجوم آورده، سنگر مى‌گيرد و عصيان مى‌كند و دوباره خود را مى‌سازد و دوباره خودش خودش را مى‌زايد، پس از آنكه ديگران او را زاييده بودند. تركيب استعدادهاى انسان، هم شخصيت و منِ‌ او را مى‌سازد كه مى‌گويى مال من، روح من و خود من. و هم او را به آزادى مى‌رساند. و هم كار او را مشخص مى‌كند و نقش او را نشان مى‌دهد. هماهنگى نيروهاى درونى تا حدى است كه نيروها و جبرهاى بيرون را هم تسخير مى‌كند. فكر با حركت جبرى خودش از تجربه‌هاى حسى، شناخت‌ها را بدست مى‌آورد و جديدها را كشف مى‌كند. عقل هم به گونه‌اى جبرى، اين شناخت‌ها و اين جديدها را مى‌سنجد و بر آنها نظارت مى‌كند. و بهتر طلبى انسان، او را به سوى بهترهاى سنجيده شده مى‌كشاند و انسان حركتش را شروع مى‌كند و از آنچه امروز با آن بود، آزاد مى‌شود. اين آزادى و اين حركت، از تركيب و هماهنگى اين استعدادها بدست مى‌آيد...و با همين نظارت و با كشف همين قانون‌ها و راه‌هاست كه انسان بر تاريخ و طبيعت و جامعه هم مسلط مى‌شود و از جبر آن همه مى‌رهد. وراثت، تربيت، محيط، جامعه، طبيعت و تاريخ در انسان نيروها و شكوفايى‌هايى مى‌آورند و اين انسان است كه با نظارت دوم عقل - نظارت بر هدف‌ها - اين تأثيرها را كنترل مى‌كند و آنها را مى سنجد و از آنها انتخاب مى‌نمايد. انسان در استعدادها و نيروها مجبور است و در آزادى در اختيارش هم مجبور.

عوامل آزادى اينها شكل‌هاى آزادى هستند. براى رسيدن به هر يك از اين مراحل ناچار به عامل‌هايى نياز هست. اين آزادى‌ها با شعار بدست نمى‌آيد و با تلقين و تحميل بدست نمى‌رسد. آزادى از جبرها اين درست است كه انسان همراه جبرهاست و يا اينها از پيش او را شكل داده‌اند... و قالب گيرى كرده‌اند. اين درست است كه اينها در او مؤثّر هستند، هم تاريخ و هم جامعه و هم محيط و هم وراثت و هم تربيت. و اين درست است كه رابطه‌ى اينها رابطه‌ى مكانيكى و يك طرفه نيست، كه رابطه‌ى متقابل و دو سره است، ولى عظمت انسان در همين است كه از تركيب اين جبرها به آزادى مى‌رسد. انسان گرچه مجبور است، ولى محكوم نيست، اگر انسان از يك پا برخوردار بود و اين پا، يك مصرفداشت، اگر او از يك جبر و از يك عليت الهام مى‌گرفت ديگر مسأله‌اى نبود و رؤياى آزادى تعبيرى نداشت. ولى تركيب استعدادهاى انسان و رابطه‌ى اين جبرها به گونه‌اى است كه انسان به آزادى مى‌رسد و به نقد خويش مى‌پردازد و در برابر تمام آنچه كه به او راه يافته و هجوم آورده، سنگر مى‌گيرد و عصيان مى‌كند و دوباره خود را مى‌سازد و دوباره خودش خودش را مى‌زايد، پس از آنكه ديگران او را زاييده بودند. تركيب استعدادهاى انسان، هم شخصيت و منِ‌ او را مى‌سازد كه مى‌گويى مال من، روح من و خود من. و هم او را به آزادى مى‌رساند. و هم كار او را مشخص مى‌كند و نقش او را نشان مى‌دهد. هماهنگى نيروهاى درونى تا حدى است كه نيروها و جبرهاى بيرون را هم تسخير مى‌كند. فكر با حركت جبرى خودش از تجربه‌هاى حسى، شناخت‌ها را بدست مى‌آورد و جديدها را كشف مى‌كند. عقل هم به گونه‌اى جبرى، اين شناخت‌ها و اين جديدها را مى‌سنجد و بر آنها نظارت مى‌كند. و بهتر طلبى انسان، او را به سوى بهترهاى سنجيده شده مى‌كشاند و انسان حركتش را شروع مى‌كند و از آنچه امروز با آن بود، آزاد مى‌شود. اين آزادى و اين حركت، از تركيب و هماهنگى اين استعدادها بدست مى‌آيد...و با همين نظارت و با كشف همين قانون‌ها و راه‌هاست كه انسان بر تاريخ و طبيعت و جامعه هم مسلط مى‌شود و از جبر آن همه مى‌رهد. وراثت، تربيت، محيط، جامعه، طبيعت و تاريخ در انسان نيروها و شكوفايى‌هايى مى‌آورند و اين انسان است كه با نظارت دوم عقل - نظارت بر هدف‌ها - اين تأثيرها را كنترل مى‌كند و آنها را مى سنجد و از آنها انتخاب مى‌نمايد. انسان در استعدادها و نيروها مجبور است و در آزادى در اختيارش هم مجبور.

8

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.