بریده‌ای از کتاب نغمه آشیل اثر مدلین میلر

amitis

amitis

1404/6/19

بریدۀ کتاب

صفحۀ 184

ابرویش را بالا برد و گفت: "خدایان هیچ‌وقت نمی‌ذارن که هم مشهور باشی و هم شاد. یه راز رو بهت می‌گم." از اینکه‌ این‌گونه سخن می‌گفت بسیار خوشم می‌آمد. "بگو." "قراره من اولین قهرمان خوشبخت و شاد باشم." دست مرا در دستش نگه داشت. "قسم بخور." "من چرا قسم بخورم؟" "چون تو دلیل این تصمیم هستی. قسم بخور." به اون گفتم: "قسم می‌خورم." مدهوش رنگ سرخ گونه ها و شعله‌ی سرکش چشمانش شدم. او نیز تکرار کرد: "منم قسم می‌خورم."

ابرویش را بالا برد و گفت: "خدایان هیچ‌وقت نمی‌ذارن که هم مشهور باشی و هم شاد. یه راز رو بهت می‌گم." از اینکه‌ این‌گونه سخن می‌گفت بسیار خوشم می‌آمد. "بگو." "قراره من اولین قهرمان خوشبخت و شاد باشم." دست مرا در دستش نگه داشت. "قسم بخور." "من چرا قسم بخورم؟" "چون تو دلیل این تصمیم هستی. قسم بخور." به اون گفتم: "قسم می‌خورم." مدهوش رنگ سرخ گونه ها و شعله‌ی سرکش چشمانش شدم. او نیز تکرار کرد: "منم قسم می‌خورم."

49

8

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.