بریدۀ کتاب

موش ها و آدم ها
بریدۀ کتاب

صفحۀ 80

جایی که سیاه پوست داستان ، لنی شیرین عقل را گیر می آورد می گوید: فکر کن مجبور بشی شب اینجا، تو این اتاق تک و تنها باشی. شاید کتاب بخونی یا بری تو فکر و خیال یا همچین چیزی . گاهی اوقات فکری به کلت می زنه ولی تو کسی رو نداری که بهش بگی اون چیزی که فکر کردی، اینجوریه یا اینجوری نیست. یه وقتایی پیش میاد که یه چیزی رو می بینی ولی نمی دونی چیزی که دیدی راستی راستی هست یا نه فقط فکر و خیاله.کسی نداری که ازش بپرسی اون چیزی که می بینی رو می بینه یا نه...

جایی که سیاه پوست داستان ، لنی شیرین عقل را گیر می آورد می گوید: فکر کن مجبور بشی شب اینجا، تو این اتاق تک و تنها باشی. شاید کتاب بخونی یا بری تو فکر و خیال یا همچین چیزی . گاهی اوقات فکری به کلت می زنه ولی تو کسی رو نداری که بهش بگی اون چیزی که فکر کردی، اینجوریه یا اینجوری نیست. یه وقتایی پیش میاد که یه چیزی رو می بینی ولی نمی دونی چیزی که دیدی راستی راستی هست یا نه فقط فکر و خیاله.کسی نداری که ازش بپرسی اون چیزی که می بینی رو می بینه یا نه...

5

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.