بریدهای از کتاب یک مرد ناشناخته اثر آنتون چخوف
1403/9/27
3.2
4
صفحۀ 34
اما آدم باید مغزش را هم به کار بیندازد. باید منطقی بود. هر داستان عشقیای که ما این روزها شنیدیم یا در داستانها و نمایشنامه ها به چشممانخورد، همگی متحدانه تایید میکنند که هیچ رابطه عاشقانه ای بیش از دو سال یا در نهایت سه سال، دوام نمیآورد. او باید این را بداند، و بنابراین تمام این کارها، خریدن قابلمه و قوری، و توقع یک عشق ابدی، هیچ نیست مگر فریب خودش و من. در این که او شیرین و جذاب است شکی نیست، اما او همه برنامه های زندگی من را به هم ریخت. هر چیزی را که تاکنون چرند و مزخرف میدانستم او به زندگیام وارد کرد، او با من در مورد مسائلی مثل وجود خدا و بت پرستی حرف میزند، بله او شیرین و جذاب است اما بنا به دلایلی وقتی از سرکار به خانه برمیگردم، احساس خوبی ندارم؛ گویی انتظار چیزی ناخوشایند را در خانه دارم، حال من درست مثل اجاق سازهایی است که همه اجاقها را خراب کرده اند و آجرهایشان را بر روی هم انبار کردهاند. خلاصه، من الان در ازای عشق پولی نمیپردازم، بلکه در ازای آن آرامش خاطرم را میدهم. و این اصلا خوب نیست.
اما آدم باید مغزش را هم به کار بیندازد. باید منطقی بود. هر داستان عشقیای که ما این روزها شنیدیم یا در داستانها و نمایشنامه ها به چشممانخورد، همگی متحدانه تایید میکنند که هیچ رابطه عاشقانه ای بیش از دو سال یا در نهایت سه سال، دوام نمیآورد. او باید این را بداند، و بنابراین تمام این کارها، خریدن قابلمه و قوری، و توقع یک عشق ابدی، هیچ نیست مگر فریب خودش و من. در این که او شیرین و جذاب است شکی نیست، اما او همه برنامه های زندگی من را به هم ریخت. هر چیزی را که تاکنون چرند و مزخرف میدانستم او به زندگیام وارد کرد، او با من در مورد مسائلی مثل وجود خدا و بت پرستی حرف میزند، بله او شیرین و جذاب است اما بنا به دلایلی وقتی از سرکار به خانه برمیگردم، احساس خوبی ندارم؛ گویی انتظار چیزی ناخوشایند را در خانه دارم، حال من درست مثل اجاق سازهایی است که همه اجاقها را خراب کرده اند و آجرهایشان را بر روی هم انبار کردهاند. خلاصه، من الان در ازای عشق پولی نمیپردازم، بلکه در ازای آن آرامش خاطرم را میدهم. و این اصلا خوب نیست.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.