بریدهای از کتاب جاده کالیفرنیا ؛ سفرنامه لبنان با طعم طوفان الاقصی اثر محمدعلی جعفری
1404/1/7
صفحۀ 188
هنوز در حال هضم حرف هایش بودم که خاطرهی دیگری رو کرد: « یکی از بستگان مادرم بچه ای خردسال داشته. موقع رسیدن اسرائیلی ها به روستاشون، یه جایی مخفی میشه. از ترس اینکه صهیونیسمها صدای گریهی بچه رو بشنون، دست میذاره روی دهن بچه تا صداش درنیاد. وقتی صهیونیست ها میرن، یهو نگاه میکنه به بچه. میبینه صورتش سیاه شده و از نرسیدن اکسیژن فوت شده. مادرش بیشتر از ۴۸ ساعت دووم نیاورد؛ دق کرد و مرد. یالطیف...»
هنوز در حال هضم حرف هایش بودم که خاطرهی دیگری رو کرد: « یکی از بستگان مادرم بچه ای خردسال داشته. موقع رسیدن اسرائیلی ها به روستاشون، یه جایی مخفی میشه. از ترس اینکه صهیونیسمها صدای گریهی بچه رو بشنون، دست میذاره روی دهن بچه تا صداش درنیاد. وقتی صهیونیست ها میرن، یهو نگاه میکنه به بچه. میبینه صورتش سیاه شده و از نرسیدن اکسیژن فوت شده. مادرش بیشتر از ۴۸ ساعت دووم نیاورد؛ دق کرد و مرد. یالطیف...»
نظرات
1404/1/7
انقدر قلبامون سنگ شده و این جنایات رو دیدیم، که با شنیدنش فقط یه آهی میکشیم و میگذریم!
3
1404/1/8
ترسناک تر از همه اینها آن است که عدهای میبینند و میشنوند و ناراحت که نمیشوند، آه که نمیکشند هیچ حتی برخی به سخره میگیرند. برخی خوشحال میشوند... تنزّل انسانیت اگر این نیست پس چیست؟؟
2
محمد مهدی
1404/1/7
1