samin⋆

samin⋆

@writer_Samiin

20 دنبال شده

43 دنبال کننده

                ماه بالای سر آبادیست🌙
              

یادداشت‌ها

نمایش همه
samin⋆

samin⋆

1 ساعت پیش

        نه ! 
[نه]ی بزرگ !!
کتاب تقریبا ۷۰۰ صفحه بود؛ نامه های سیمین و جلال به هم توی موقعیت هایی که معمولا یکیشون سفر بوده و از هم دور بودن. ۷۰۰ صفحه‌ی پوچ؛  
بهتر بگم، تدوین کتاب مشکلِ اساسی داشت؛ میتونست چکیده ‌ی همین نامه ها باشه، خلاصه تر، اما مفید تر
لازم نیست نامه‌ی ۸ صفحه ای که مخاطب حتی نمیدونه دارن درباره‌ی چی حرف میزنن به طورِ کامل توی کتاب بیاد! اکثر نامه ها همینطور بودن
مشکل بعدی که به نظرم اگر تصحیح میشد خیلی بهتر بود؛ اینکه نامه ها به طور بخشی اومده بودن؛ یعنی یه بخش نامه های جلال توی سفر اروپاش بودن، و بعد از اون بخش نامه اای سیمین در جواب به اون نامه ها؛ اگه هر نامه کنارِ جوابش میومد خیلی بهتر بود. وقتی همه‌ی نامه ها تاریخ دارن این کار به نظرم قابل قبول نیست.
درکل تنها بخش خوب کتاب این بود که فهمیدم سیمین چقدر نازگلیه:)))))) همه‌ی نامه هاش با کلماتی مثل: جلالکم؛ کاکو جانم، جلالِ من، شوهرکِ نازنینم شروع میشد:)))

* یه ستاره به خاطر سیمین و زحمتی که پای کتاب کشیده شده
      

1

samin⋆

samin⋆

1403/12/3

        سن‌ام به رادیو هفت و دوران اوج [خندوانه] قد نمی‌دهد. من ، امیرعلی را با [شب های مافیا] و نبوغش میشناسم؛ حتی قبل از اینکه کتاب به دست بگیرم‌. دروغ چرا؟ هنوزم گوشی‌ام پر است ازعکس های خودش و بهارِ زیبایش ...
بگذریم که علاقه‌ام به شعر هم از همین مافیا و آدم هایش می‌آید.

قبل از کان لم یکن ، قصه‌های امیرعلی را خوانده بودم و به علاوه با خودِ نبویان هم آشنا بودم.(خودش هم وقتی می‌خواهد بامزه باشد عین نثرش صحبت می‌کند).
عجیب است که چرا همه قصه های امیرعلی را بیشتر پسندیدند.کان لم یکن به مراتب طنز قوی تری داشت حتی با وجود حجم کمش.نمک بی‌اندازه‌اش هم خود را در توصیفات نشان میداد.
مردم استرایک آشنا بودند؟شاید. اما بینشان پن هلدر (اگر اشتباه نکنم) انگار که رفیق صد ساله‌ام بود. انگار هرروز تاب خوردن جسم بی‌جانش را بالای سر جهالت مردم میدیدم.‌ اصلا با همین اتفاق طنز تلخ کتاب برایم آشکار شد.ش

به هرحال؛  کان لم یکن از آنهاییست که اگر مثل من نباشید و بنشینید یک ساعته به موخره میرسید و با ساعتی خوش خداحافظی میکنید.حتی  اگر طنز نمیخوانید، حرف های نبویان ارزش یک ساعت را دارند.


"عکس از جشن امضای کان لم یکن"
      

8

samin⋆

samin⋆

1403/11/24

14

samin⋆

samin⋆

1403/10/16

          {پریدخت دختری بود در محله‌ی پامنار طهران که یک صبح سرد زمستان لا به لای برگ های تاریخ  این مملکت گم شد}

نقطه ی شروع علاقه ام به حامد عسکری رو به یاد نمی‌آرم. خیلی هم دربارش فکر کردم؛یادم نمیاد چی‌شد که بعدِ اون هم رَده‌ی <شهریار> شد توی  قلبم.
به هر حال؛ می‌خوام بگم من حامد عسکری رو خیلی  دوست دارم.خیلی زیاد. شاید چون واقعیه؛حرفاش بوی واقعیت میده؛
بهتر بگم، حرفاش خیلی رنج پدرانه داره...
با اینکه پریدخت اولین اثری که ازشون خوندم؛ ولی خب اون علاقه هه از همون پادکست ها و ... ایجاد شده بود.

من نسخه‌ی صوتی پریدخت رو گوش دادم.از کست باکس؛ با صدای آقای صفری.
خیلی دوست داشتم نسخه‌ی صوتی با صدای خود آقای عسکری بود، ولی خب . دلم نمیاد به علی صفری خرده بگیرم درباره‌ی تپق های گاه و بی گاه و نوع خوندنشون؛ دو اپیزود  آخر رو بغضشون زیبا تر کرده بود آخه.
از پریدخت بگم...نثر اون دوره شیرین بود و نامه ها از اونهایی بودن که نیش رو شل میکردن؛ در کل عاشقانه‌‌ی زیبایی بود.
کلا نباید منتظر اتفاق مهم و پیچیدگی و اینچیزا باشی..پریدخت اینطوری نیست. از مسیر داستان باید لذت ببری.
مجموعا اثر قوی ای محسوب نمیشه؛یک سری کلمه ها خیلی تکرار  شده بود؛ محتوای نامه ها بعضی اوقات حوصله سر بر بود.

به لطف کامنت هایی که روی کتاب داده بودند میدونستم انتهاش چی میشه؛اما خوندنش خالی از لطف نبود...

      

5

samin⋆

samin⋆

1403/10/6

        "رنگ و ..." از بین کتاب قصه های گسسته شده و رو به موت یه کوچولویی به چشمم خورد و از بین "حسنی و گرگ بلا" و "پرندهء زیرک" و غیره و غیره که هرکدوم از چهار صفحه هفت صفحشون نبود کشیدم بیرون.
و برعکس همه‌ی اون کتابها کامل دست نخورده بود.زیبایی جلدش اول از همه جذبم کرد .
[به خدا جلدش از اینکه تو بهخوانه خیلی خوش رنگ و آب تره..!]

و بعد از چند سال که کتاب کودک رفته بود جز خاطرات و "رمان ها" مارو از هم دور کرده بود نشستم به خوندنش و اصلا هم خنده‌ی بقیه مهم نبود [کتاب ها سن و سال ندارن؛ مگه نه؟]
به جرعت میتونم بگم از کتابهایی که این مدت خونده بودم یک پله بالاتر بود.
 سحر کریمیان که با تصویر گریش هفتاد درصد راه رو تنهایی رفته بود.
سرور پوریا که من اولین بار بود اسمشون رو میدیدم و چقدر خوش نوشته بودند.
از اسم شخصیت ها بگیر و برو تا وقایع داستان که چقدر توصیفات درست و قشنگی داشت.
مدت خوندنش به ده دقیقه هم نکشید ولی منم نگران درخت‌های عمو سبزعلی و نجات جون بابا جبار نجار بودم.
فقط نمیدونم چجوری بزارمش توی کیفم که نفهمه؟

یه گله هم از بچه های بهخوان...یعنی چی که من اولین نفری بودم که خوندمش؟؟؟



      

26

samin⋆

samin⋆

1403/9/26

        هشت کتاب؛اوایل تابستان از یک عزیزی هدیه گرفته شد. و چقدر خوشحالم که دست گذاشت روی هشت کتاب...
اولین تجربه‌ی رویارویی من با سهراب سپهری نازنین بود که در دوره های زمانی مختلف خونده شد.بعضی از مجموعه هاش گاها دو ماه طول میکشید تا تکمیل بشه.ولی به شدت می‌ارزید.همینطور اولین کتابی بود که انقدر سر ذوق آورده بودم که تصمیم گرفتم احساساتم رو لابه لای شعر ها بنویسم.و حالا گوشه به گوشه‌ی هشت کتاب پر از خاطره و حس خوبه...

از شروعش که با مرگ رنگ بود بگم؛در خوب بودن اشعار شکی نیست اما ثمینِ جاهلی که تازه رفته بود سراغ شعر نو درکش پایین بود که اواخر مرگ رنگ این مشکل فنی برطرف شد.

زندگی خوابها هم گذشت و شد دو کتاب از هشت کتاب، اشعاری که گاها میفهمیدم و حقیقتا بعضی هاش هم نمیفهمیدم.
اما آوار آفتاب همههه چیز رو تغییر داد.
شروع آوار آفتاب توی حیاط سرسبزِ خونه‌ی مادربزرگه رقم خورد و یکدفعه <شاسوسا> زد روی دست همه‌ی شعرهای سپهری..
دیگه داشتم مطمئن میشدم که بهتر از شاسوسا نمیاد که رسیدم به <فراتر>
گذشت و سایبان آرامش ما ماییم و غیره و غیره با پس زمینه‌ی صدای علیرضا قربانی توی همون حیاط تموم شدن و من زار زار اشک میریختم.

دوباره گذشت و ایمن بار صدای پای آب .
نصفهء اولش داخل شهریور و نیمهء دوم توی آبان ماه خونده شد.
اون زمانی که نیمه‌ی اول رو میخوندم هیییچ احساسی نداشتم.مطلقا هیچ! اما نیمه‌ی دوم کتاب حسی مثل آوار آفتاب بهم میداد.

در کل مجمو‌عهء هشت کتاب پر از بالا و پایینی بود.همه چیز هم داخلش پیدا می‌شد.از رنج تا اشک و ابدیت و افسانه؛اما یک چیزی داخل همهه‌ی اشعار بود. طراوت،حس سبز بودن،طبیعت...

      

25

samin⋆

samin⋆

1403/9/22

        تمام خشم من واقعا تجربه‌ی جالبی بود.همیشه فکر میکردم با کتابایی که روند آروم دارن ارتباط نمیگیرم؛همیشه هم توی کتابا دنبال یه جرقه‌ بودم.
ولی صبا طاهر  و اثرش فرق میکردن.روند مِلوی داستان اصلا اذیتم نمیکرد.
یکی دیگه از خوبیاش چند زاویه‌ای بودن داستان بود و دیدگاه همه‌ی شخصیتا رو درک میکردم.
و حقیقتا شخصیت پردازیش فوق العاده بود.تک به تک علایق،ترس ها،ویژگی ظاهری و ... رو با قلم خیلی درستی نشون داده!

تمام خشم من؛خیلی اسم درستی بود واسهء این کتاب...همه‌‌ی شخصیتها یه نفرت درونی داشتن،یه احساس‌ مزخرف تموم نشدنی که هرروز پررنگ تر میشد.یه خشم خالی نشده،عصبانیت نه!خشم.
من هم می‌خوام مثل توضیحی که پشت کتاب بود دعوتتون کنم.
اگه احساس خشم،کافی نبودن،شکست،ناراحتی دارید،شما با این کتاب کلی رفیق واقعی‌ پیدا میکنید.شخصیت هایی که یک عمری با حقیقت هایی که میدونستن و نمیخواستن باور کنند زندگی کردن،همراه شما مبارزه میکنند،شکست میخورن،میبخشن، و دوباره سرپا میشن.
      

17

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.