کتاب دوست داشتنی بود. من از آن آموختم
باورها و فکرهای اساسی ما ناخودآگاه احساس ما را می‌سازد.  احساسات ما می‌توانند بر رفتارمان تاثیرگذار باشد.
 اگر فکرهای خرابکار را بشناسیم آنها را از خودمان دور کنیم، می‌توانیم بسیاری از احساسات مخرب مثل: اضطراب، ناکارآمدی، ناامیدی، بی‌ارزشی و ... را مهار کنیم.
      

        قسمتهايى ازكتاب : " همه رسالت انبياء الهى در تربيت
عقلانى كردن مردم خلاصه مىشود. طبق آيه فطرت خداوند
به بندگانش لطف فرموده و معرفت خويش و فهم خوبيها و
بديهاى عقلى، اخلاقى را فطرى آنان قرار داده است. يعنى بى نياز از تعليم و  ٱموزش است. لطف ديگر خداوند اين است كه انجام خوبىهاى عقلى را مايه سكون آرامش قلبى ما قرار داده است. "
دراين كتاب با استدلالهاى عقلى و روايى اهميت عقلانيت و
اخلاق در ديانت و بندگى خدا روشن شده‌است. 
      

        یاد مرگ و لحظات پشیمانی از راهی که سالها رفته ایم و امکان بازگشت نداریم.
جمله‌ای از کتاب 
ایوان ایلیچ با خود گفت: بله، راه زندگی‌ام همه نادرست بود. اما عیبی ندارد. می‌توانم،  هنوز ممکن است به راه درست رفت! ولی راه درست کدام است؟