ماهرخ

ماهرخ

@mahrokh88

2 دنبال شده

2 دنبال کننده

            پیله ات را بگشا، تو به اندازه پروانه شدن زیبایی! 
          

یادداشت‌ها

باشگاه‌ها

باشگاه یادگاران

244 عضو

شرح الف خمیده

دورۀ فعال

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

فعالیت‌ها

ماهرخ پسندید.
صد سال تنهایی
        قبل التحریر: اگر قصد خواندن صد سال تنهایی را دارید اولا به شما تبریک می‌گویم، ثانیا پیشنهاد می‌کنم حتما ترجمه‌ی عالی جناب بهمن فرزانه را تهیه کنید.

خدایا، خدایا، چه طور ممکن است بتوانم شدت لذتی را که با خواندن صد سال تنهایی تجربه کردم در قالب کلمات ناچیز بریزم و انتظار داشته باشم عمق حسم به درستی منتقل شده باشد؟ قطعا نمی‌شود، چون به ازای آدم‌های دنیا ضربدر کتاب‌های دنیا ضربدر دفعات مطالعه تجربه‌ی متفاوت وجود دارد و خوش‌حال ام که با سه بار خوانش این کتاب سه تا از فوق العاده‌ترین تجارب را به نام خودم ثبت کردم.

گابریل گارسیا مارکز رمان‌نویس، گزارشگر و ناشر کلمبیایی ست که بیشتر به نویسندگی صد سال تنهایی شهرت دارد و در سال 1982 بابت این کتاب نوبل ادبیات را از آن خود کرد. اولین دلیل برای مطالعه‌ی صد سال تنهایی برای من همین بود، همین قرابت خلق و خوی مردم آفریقا، آمریکای لاتین و ایران. خیال‌گونگی، رویاپردازی، جادو، همان عناصر شاخص آثار برجسته‌ی ادبیات فارسی. داستان داستان هفت نسل از خانواده‌ی بوئندیا ست. بوئندیاها در ماکوندو زندگی می‌کنند. پدر خانواده – خوزه آرکادیو بوئندیا – سال‌ها قبل در یک درگیری آگیولار را کشت و قرار بود به خاطر این کار عقیم شود. برای همین محل زندگی‌اش را ترک کرد و یک شب رویای «ماکوندو» را دید. شهری از آینه‌ها که جهان را در خود منعکس می‌کند و نشان می‌دهد. به محض بیداری، تصمیم گرفت ماکوندو را در کنار رود پایه‌ریزی کند. (ماکوندو یکی از نمونه‌های ساختن آرمان‌شهر در ادبیات داستانی است.) خوزه آرکادیو اعتقاد داشته ماکوندو باید دور تا دور با آب محصور شود. برای همین ماکوندو تبدیل به جزیره‌ای شد که با جهان بیرون تا سال‌ها هیچ ارتباط و پیوندی نداشت، به جز سالی یک بار حضور گروه کولی‌ها در جزیره. 

یکی از ایده‌های پشت صد سال تنهایی این است که انسان گیرافتاده‌ی تقدیر است. وقایعی مشخص طی بازه‌های زمانی نسبتا منظم در نسل‌های مختلف تکرار می‌شوند، گویی هر واقعه امضای یک خانواده است. هیچ‌کس و هیچ‌چیز نمی‌تواند این زنجیر نفرین‌شده را پاره کند، گریزی از سرنوشت نیست. دوست داشتم با این مسئله مخالف باشم اما به شکل غریبی تا به حال مشاهداتم صح‌گذارش بوده اند!

سیر رمان در نظر من شکل یک دره است. داستان در اوج شروع می‌شود، با عوض شدن فضا و نسل‌ها کمی افت می‌کند و ناگهان در پایان با یک تیک آف حیرت‌انگیز در بالاترین نقطه‌ی ممکن تمام می‌شود. از زاویه‌ای دیگر این کتاب را می‌توان «داستان عرش تا فرش» نیز نامید؛ ابتدا خانواده‌ی بوئندیا – با وجود جنون خوزه آرکادیو و ملکیادس – در سعادت کامل اند و بین اهالی ماکوندو اعتباری ویژه دارند، در نهایت اما هیچ خبری از آن اسم و رسم نیست. حتی کسی نمی‌داند بوئندیاها، پایه‌گذار شهری که در آن زندگی می‌کنند، چه کسانی اند.

+آئورلیانو یازده صفحه‌ی دیگر را هم رد کرد تا وقتش را با وقایعی که با آن‌ها آشنا بود تلف نکند و به پی بردن رمزگشایی لحظه‌ای که در آن به سر می‌برد مشغول شد و همچنان به آن رمزگشایی ادامه داد تا این که خودش را در هنگام رمزگشایی آخرین صفحه‌ی آن نوشته دید؛ انگار که خودش را در آیینه‌ای ناطق ببیند. در این موقع همچنان ادامه داد تا از پیش‌بینی و یقین تاریخ و نوع مرگش آگاه شود؛ اما دیگر نیازی نبود که به خط آخرش برسد؛ زیرا فهمید که دیگر هرگز از آن اتاق بیرون نخواهد رفت؛ چون پیش‌بینی شده بود که شهر ماکوندو درست در همان لحظه‌ای که آئورلیانو بابیلونیا رمزگشایی نوشته‌ها را به به پایان می رساند، با آن طوفان نوح از روی کره‌ی زمین و از یاد نسل آدم محو می‌شود و هرچه در آن نوشته آمده، دیگر از ابتدا تا همیشه تکرار نخواهد شد؛ چون نسل‌های محکوم به صد سال تنهایی بر روی زمین فرصت زندگی دوباره‌ای را نخواهند داشت.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

22

ماهرخ پسندید.
صدسال تنهایی

20

ماهرخ پسندید.
هشت کتاب: مرگ رنگ، زندگی خواب ها، آوار آفتاب، شرق اندوه، صدای پای آب، مسافر، حجم سبز، ما هیچ، ما نگاه

1

ماهرخ پسندید.
هشت کتاب

9

ماهرخ پسندید.
هشت کتاب همراه با تصویر و زندگینامه شاعر به قلم خودش
          سهراب شاعر نبود!
سهراب یک نویسنده‌ی خلاق و بااحساس بود. سهراب یک هنرمند بزرگ تاریخ معاصر ما بود. سهراب یک فرد عاشق بود؛
اما سهراب شاعر نبود، چراکه چیزی که می‌نوشت را نباید شعر به حساب آورد. برخی از این جملات احساسی و موزون است اما شعر نیست.
هشت کتاب در حقیقت هشت دفتر از مکتوباتی است که از الهامات و تفکرات خاص و عرفانی سهراب سپهری را نشات گرفته است و در دفترهایی با عنوان‌های مرگ رنگ (1330)، زندگی خواب (1332)، آواز آفتاب (1340)، شرق اندو (1340)، صدای پای آب (1344)، مسافر (1345)، حجم سبز (1346) و ما هیچ، ما نگاه آمده است.
خواندن این کتاب در کل توصیه می‌شود، منتهی نباید توقع یک کتاب شعر را از آن داشت چراکه سهراب شاعر نبود.

شعر روشنی، من، گل، آب از دفتر حجم سبز:
ابری نیست
بادی نیست
می‌نشینم لب حوض:
گردش ماهی‌ها، روشنی، من، گل، آب.
پاکی خوشه زیست.

مادرم ریحان می‌چیند.
نان و ریحان و پنیر، آسمانی بی‌ابر، اطلسی‌هایی تر.
رستگاری نزدیک: لای گل‌های حیاط.

نور در کاسه مس، چه نوازش‌ها می‌ریزد!
نردبان از سر دیوار بلند، صبح را روی زمین می‌آرد.
پشت لبخندی پنهان هرچیز.
روزنی دارد دیوار زمان، که از آن، چهره من پیداست.
چیزهایی هست، که نمی‌دانم.
می‌دانم، سبزه‌ای را بکنم خواهم مرد.
می‌روم بالا تا اوج، من پر از بال و پرم.
راه می‌بینم در ظلمت، من پر از فانوسم.
من پر از نورم و شن
و پر از دار و درخت.
پرم از راه، از پل، از رود، از موج.
پرم از سایه برگی در آب:
چه درونم تنهاست.
        

1

آن مرد با باران می آید

0

آن مرد با باران می آید

0