اف‌.میم

اف‌.میم

@mahe7shab

48 دنبال شده

40 دنبال کننده

            
در جست‌وجوی سرزمین عبودیت
و دل‌باخته‌ی کتاب و نوشتن 💫
          
eitaa.com/ayat_ir
azmojha
پیشنهاد کاربر برای شما

یادداشت‌ها

نمایش همه
        جلد اولش کمابیش با انتظارم از کتاب کمی تفاوت داشت. 
سیدمهدی شجاعی دست روی سوژه‌ی خوبی گذاشته،بخشی از تاریخ و سرگذشت ایام پس از عاشورا را روایت می‌کند که دیگر پس از اربعین حسینی کم کم فراموش می‌شود. 
حماسه سجادیه می‌خواهد تصویر مخاطب از امام سجاد علیه‌السلام را از یک امام بیمار ناتوان، مدام گریه کننده و یک امام سجاده‌نشین منزوی که متاسفانه قرن‌هاست روی منبرها و در روضه‌ها پررنگش می‌کنند، تغییر بدهد و شخصیت‌ زین العابدین و کنش‌گری‌های فعالانه‌اش را و اثر عظیمش در زنده‌نگه‌داشتن اسلام علوی پس از فاجعه‌ی عاشورا را روایت کند. 
از این رهگذر هم فورانی از شخصیت‌شناسی‌ها و تاریخ‌نگاری‌های مغفول‌مانده آن روزها را با ترتیبی نامعلوم و ظاهرا بی‌نظم مشخص، را در فصول مختلف وارد کتاب کرده و خرده‌روایتی از هرکدام را برای شناخت بیشتر و معرفی به مخاطب آورده که البته این هم تلاش قابل توجهی ست برای دیدن تاریخ عاشورا از زاویه‌ای دیگر بویژه با تکیه بر شناخت کاروان اسراء‌.

برای قضاوت درباره کتاب هنوز دو جلد دیگر باقی‌است :)
      

3

        به عنوان یک زندگی‌نامه کتاب خوبی بود.
طبیعتا خالی از اشکال و ایراد هم نبود، چون نویسنده کتاب با غرض نویسندگی سراغش نرفته. 

اگر بخوام با زندگی‌نامه‌های خوبی مثل مردی در تبعید ابدی یا نخل و نارنج یا کهکشان نیستی مقایسه کنم،کتاب سطح پایینی داشت. 
یک نواختی نثر در اون رعایت نشده بود، گاهی بسیار نزدیک به زبان محاوره امروز و گاهی نثر کهن قرن ششم و گاهی زبان فلسفه و گاهی زبان عرفان و گاهی زبان تاریخ‌نگاری! 
خلاصه اینکه فراز و فرود خیلی داشت. 
 زندگی سهروردی به عنوان یک حکیم و عارف سرگشته و حیران بیشتر روایت شده بود و جز این‌که پای درس علما می‌نشسته و اهل بحث و سوال بوده اشاره بیشتری به شخصیت و بعد علمی ایشون نشده بود. پرداختن بیش از حد به نزدیکی سهروردی به آداب و اندیشه زرتشت هم جای سوال داشت... یعنی برای من مخاطب بالاخره روشن نشد که چرا حکمت اشراق رو برگزیده... 

اما در کل کتاب خوبی بود. اجمالا ما رو با سرگذشت شیخ شهاب الدین سهروردی ، حکیم مرموز و البته با حکمتی جذاب و دوست‌داشتنی که رگه‌های  اندیشه‌ش رو  در آثار صدر المتالهین هم می‌بینیم، آشنا می‌کنه. 
      

9

        کتاب سوژه خوب و نسبتا جدیدی داشت.. اما.. قدرت پردازش داستان ؟ خیلی ضعیف! خیلی کم! 


شخصیت‌‌ها هم نه خوب معرفی شده بودند و نه خوب تحلیل شدند و نه خوب توصیف!
ملغمه‌ای بود از هر فانتزی و کلیشه‌ای که می‌شود درباره یک مهاجر شرقی در یک کشور اروپایی گفت و نوشت. 
تاریخ‌ها و توالی وقایع هم‌خوانی نداشتند. مثلا در فصلی تولد ۱۵ سالگی تئو را در هرات به تصویر میکشد و در فصلی دیگر در زمان روایت اکنون تئوی ۳۳ ساله، خاطره‌ای مربوط به ۱۸ سال قبل را در ایتالیا روایت می‌کند! 
 وقایع و جزئیاتی بود که نویسنده می‌خواست اثر آن‌ها را در داستان و در شکل‌گیری شخصیت تئو و سایر شخصیت‌ها نشان بدهد، اما جز اشاره‌ای مختصر آن هم بدون در نظر گرفتن بافت داستان و صحنه ، کار بیش‌تری برای رسیدن به هدف نکرده بود و بیشتر به پرگویی شبیه بود تا روایت. 
مخاطب خط روایت را گم می‌کرد و خیلی از گره‌ و تعلیق‌های داستان ، باز نشد و جواب درخوری نداشت! 
 شهر‌ها، اسامی، مکان‌ها، تاریخ‌ها و ساعت‌ها با عجله و بی دقت ریخته شده بودند توی داستان، 
گویی نویسنده می‌خواسته شناخت نسبی‌اش را از ایتالیا نشان بدهد. ‌


فصول آخر کتاب به شکل به نظر من غیرقابل قبولی  سرعت گرفت و پایان بندی ؟ 
اصغر فرهادی طور و بر عهده مخاطب! 


خلاصه این‌که.. 
خوب نبود! توصیه نمی‌کنم! 




      

2

باشگاه‌ها

🌱 تولدی دوباره 🌱

263 عضو

نامه های بلوغ

دورۀ فعال

لَیتها تقرأ 🕊📖

5 عضو

تجددشناسی و غرب شناسی: حقیقت های متضاد

دورۀ فعال

باشگاه ۱۶هزارتایی‌ها

146 عضو

دیار اجدادی

دورۀ فعال

فعالیت‌ها

اف‌.میم پسندید.
          ناجیِ یک رشته؛
رالز به عنوان یک مگس!

0- واقعا جرئت می‌خواد مفصل از رالز گفتن که حتی جرئت فکر کردن به اینکه جرئتش رو دارم یا نه رو ندارم :))

1-از اهمیت جان رالز همین بس که کتاب "نظریه‌ای در باب عدالت" از رالز با کتاب "بی‌دولتی، دولت و آرمانشهر" از رابرت نوزیک، فلسفه سیاسی را زنده کرد. فیلدی که چندین دهه بود توسط جریان غالب و علوم سیاسی/روابط بین‌الملل محو شده بود.

2- رالز متفکری دیریاب است. تصویری مشهور است (استعاری)، در آن تصویر خیل مردمانی را خواهیم دید که گیرپاژ کرده در فهمِ رالز مانده اند. آثار رالز سخت‌فهم اند، یک علت این مورد به نظر من چندرشته‌ای و بین‌رشته‌ای بودن نوشته‌های رالز است:
مشخصا بخشی از استدلال‌های رالز رنگی از نظریه بازی‌ها دارند (که تقریبا هم‌زمان است با ورود این ابزار به علوم سیاسی و دپارتمان‌های که رالز عبور و مرور داشته اونجا)، بخشی دیگر مشخصا وارد دیالوگ با نظریهٔ جریان اصلی اقتصاد شده است، رنگی جدی از فلسفه سیاسی باستان و لیبرالیسم معاصر دارد، جای‌جای با ادبیات موجود در علوم اجتماعی وارد دیالوگ می‌شود و ازشون استفاده می‌کنه؛ یعنی رالز حوزه‌های مختلف علم انسانی/اجتماعی را فرا می‌خواند تا بتواند به اندیشه‌ورزی در باب فلسفه سیاسی و ‌مشخصا عدالت بپردازد.

3- ایده‌های رالز بنیان‌برافکن اند، به این معنا که نمی‌توان به راحتی رد یا تاییدشان کرد (باید شفاف کنم منظورم رو). معمولا بنیان‌افکن را اشتباه می‌فهمیم، قرار نیست یک نظریهٔ بنیان‌افکن تخریب کند و دقیقا یک خروجیِ محصل دیگر را تقدیمِ ما کند. به بیانی وقتی لیبرال‌های کلاسیک بنیان‌های جهان مسیحیِ قرون‌وسطی را از جنبه‌های مهمی برافکندند (البته ریشه‌های دینی/الاهیاتی(تئولوژیکیِ) اندیشه‌های لیبرال کلاسیک چندسالی است بسیار مورد توجه پژوهشگرهای تاریخ اندیشه‌های سیاسی شده است) اما جای آن‌ها نظریه‌های سیاسیِ جامع دیگری را پی‌ریزی کردند.
اما جذابیت رالز همین‌جاست که با اینکه می‌خواهد از لیبرالیسم بگوید اما نمی‌خواهد یک نظریه جامع را جایگزین کند و می‌خواهد با عطف کردنِ پلورالیسم با نظریهٔ خود، تا جای ممکن تکثر را نمایندگی کند.
یعنی حتی نمی‌توانی یک نظریه دارای تساهل و عادی رو به راحتی فهم و قبول کنی. همواره باید علامت‌ سوال قرار بدی و در وضعیتی که داری تامل کنی.
برای همین رالز همون مگسِ چموش و کِرْم‌ریزِ مشهور فلسفی است. 

راستی کتاب رو با ترجمهٔ خشایار دیهیی خوندم که تر تمیز و خوب بود. یه سری نکته هست، ولی خب! 

امیدوارم حسرت درست‌ وحسابی رالز خوندن رو با خودم به گور نبرم؛ البته که بعید نیست :((
        

29

اف‌.میم پسندید.
          از وقتی بچه بودم، تا قبل از خواندن این کتاب، همیشه این‌طور فکر می‌کردم که امامان آمدند، شهید شدند، رفتند و دوباره مردم در جهالت و بیچارگی فرو رفتند؛ و باز امام دیگری آمد و آخری را دیگر خدا نگذاشت ببینیم چون از همان اول معلوم بود که چی می‌شود. 
این تفکر خواه نا خواه یک جور خط بطلان می‌کشد بر طرح الهی هدایت! و گویا که تمام زحمات، دائم بر باد می‌رفته و انگار نه انگار که امامی آمده و امامی رفته. این فکر با این باورِ رایج پررنگ تر میشد که :«مردم عصر حاضر شاید ظاهر  متمدنانه ای داشته باشند اما انسانیت در گذشته بیشتر بود» یا باورهایی شبیه به این. 

این کتاب اما این باورها را به هم زد. اینجا من فهمیدم داشتن دید تاریخی یعنی چه. دید تاریخی یعنی وقایع را مثل یک کل منسجم از بالا ببینی و فهم کنی. من برای اولین بار اینجا با تشبیه انسان ۲۵۰ ساله آشنا شدم و باور دارم که بدون این نگاه، حرف زدن درمورد امام غایب، اصلا حرف زدن درمورد اسلام و ولایت، جز سخنانی بی پایه و اساس چیزی نخواهند بود.  اینجا یاد گرفتم هر امام، مثل معلمی بوده برای یک پایه از کلاس درس بشر؛ و بعد این بشرِ یک پایه بالا تر رفته را می‌سپرده به دست معلم کاردان بعدی. این کتاب را بگذارید در صدر لیست «حتما باید بخوانم»‌ هایتان. 
        

17