اولین باری که با قلم رضا امیرخانی آشنا شدم، خیلی مجذوب و شیفته نگارش و بیان او شدم و تلاش کردم تا کتاب های دیگری از او را نیز بخوانیم. بعد از اینکه کمی بیشتر با آثارش خو گرفتم، اخلاق خوب و قلم زیبا و رسای او را دیدم و بیشتر در نظر من دوست داشتنی شد.
کتاب ارمیا نوشته رضا امیرخانی، رمانی بسیار زیبا و خواندنی است که داستان سفر مردی به نام ارمیا است که از ایران به آمریکا میرود و در آنجا آدم های مختلف را میبیند و همینطور دوست قدیمی خودش را.
او در آمریکا کارهای مختلفی انجام میدهد و اینکه او در آنجا، تلاش میکند یک مسلمان باقی بماند و عقاید خودش را حفظ میکند. در بخشی از این کتاب میخوانیم که او در آنجا، پس از اینکه گوسفندی را ذبح شده به دست عده ای از مسلمانان عرب زبان میرساند، متوجه میشود که آن گوسفند، ذبح اسلامی نشده و نهایت تلاش خودش را میکند که این خبر را به آنان بگوید تا یک موقع آنها دچار حرام خواری نگردند و پس از همه مشکلاتی که بر سر راه او پیش میآید، زمانیکه خبر را به گوش آنها میرساند، با جوابی رو به رو میشود که اصلا انتظار آن را نداشت؛ ما فقط میخواستیم یک گوسفند به اسم ذبح اسلامی در میهمانی ما باشد وگرنه اینجا پر است از گوسفند های شکم پر طعم دار شده بریانی که هیچ کدام به طور اسلامی ذبح نشده اند. اینجاست که ذهن ارمیا مشغول میشود که برای چه کس یا کسانی این همه خود را به زخمت انداخته و از طرفی هم خوشحال است که به وظیفه خودش عمل کرده است و خبر را رسانده.
این، یک قسمت از قسمت های متعدد داستانی بود که زندگی ارمیایِ ایرانیِ جانباز جنگ تحمیلی که عقاید مسلمانی محکمی هم دارد را در آمریکا بیان میکند.
داستان جالبی است برای همه افراد. توصیه بنده به همه دوستان خواندن این کتاب است و اینکه فقط خواندن به درد نمیخورد و کمی هم باید خودمان را جای آن شخصیت یا بهتر است بگویم شخصیت ها قرار دهیم.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.