درخيابان قدم مى زنم، گودالى عميق پيش پاى من است، در
آن افتادم. از دست رفته ام. بى چاره اما تقصير من نيست،
يافتن برون رفت تا ابد طول مى كشد
درهمان خيابان قدم مى زنم، گودالى عميق پيش پاى من
است، وانمود مى كنم كه نمى بينمش، دوباره درآن مى افتم
باورم نمى شودكه در همان جاى قبلى هستم، اما تقصير من
نيست. باز هم زمانى طولانى مى كشد تا از آن درآيم.
درهمان خيابان قدم مى زنم،گودالى عميق پيش پاى من
است، مى بينمش كه آنجاست، باز هم در آن مى افتم...عادت
شده است! چشمانم باز هستند، مى دانم كجا هستم، تقصير
خودم است. بى درنگ بيرون مى آيم!
درهمان خيابان قدم مى زنم، گودالى عميق پيش پاى من
است، آن را دور مى زنم.
درخيابان ديگرى قدم مى زنم.