بارون

بارون

@_Rain

17 دنبال شده

10 دنبال کننده

                عجیب نیست وقتی یک کتاب را چندین بار می‌خونی انگار چاق‌تر میشه؟ انگار هر بار که اونو می‌خونی چیزی بین صفحات باقی می‌مونه. احساسات، افکار، صداها، بوها..! حتی وقتی سال‌ها بعد دوباره کتاب رو باز می‌کنی، خودت رو هم اونجا می‌بینی، اما کمی جوان‌تر، کمی متفاوت، انگار کتاب تورو مثل یه غنچه گل فشرده حفظ کرده… هم عجیب و هم آشنا…
-کورنلیا فونکه :)

              

یادداشت‌ها

بارون

بارون

دیروز

        اگر بگویم این کتاب را کجا خواندم اصلا جالب به نظر نمی آید ولی برای من لذت بخش بود. 
این کتاب در قطار تهران مشهد از ساعت ده شب تا پنج صبح خوانده شد.
میشود بگویم در اواخر داستان فکم از شدت خمیازه کشیدن به درد امده بود..
راستش حتی در آخر داستان با آن همه توصیف از کالایاس هنوز دقیق به شخصیتش پی نبرده بودم..
فقط فهمیدم او شاهی جوان است که یک کسی دارد تهدیدش می کند.به اضافه ی اینکه معشوق الساندرا است.
و با الساندرا برعکس،انقدر شبیه خودم بود میتوانستم کاملا درکش کنم. هرکاری که میکرد انگار انتخاب خودم در آن موقعیت بود برای همین در طول خواندن کتاب هزاران آفرین به او گفتم:)
داستان موضوع عادی و تکراری ای داشت و به نظر بنده قلم نویسنده بود که مارا کشاند تا بقیه اش را بخوانیم .
بهترین کاری که نویسنده کرده بود این بود که الساندرا در داستان یک طراح لباس بود. خودش طراحی میکرد،میدوخت ،میپوشید و لذتش را میبرد.(این رویای من است)
پیشنهاد میکنم،با اینکه یکم در بعضی جاها زیاده روی داشت،اما باز هم بی نهایتتتت زیبا بود.
.
      

2

بارون

بارون

3 روز پیش

        این کتاب سر کلاس معلم های عزیزم خوانده شد و بهانه ای برای فرار از گوش دادن به درس بود.
فکر کنم سه چهارم این کتاب را در پنج روز خواندم ولی آن یک چهارم باقی مانده را آن هم به زور توانستم در یک هفته تمام کنم..
اولین چیزی که میتوانم بهش اشاره کنم پایان غیرمنتظره اش بود.
هرجوری هم تصور میکردم حد اقل به این نمیرسید!
و وقتی اخرین جمله ی داستان “بازی همین الان شروع میشه” بود به شخصه با خود گفتم:ای وای یه بازیه دیگه..
چون چرا نمیشود در آرامش  زندگیشان را  بکنند؟خانم بارنز باید به من  پاسخگو باشند..
و اینکه هر لحظه میفهمیدی تمام شخصیت های داستان با هم فامیل هستن هم  خیلی عجیب بود!
به نظرم با اشاره به همان موضوع بالا می توانست فیلم ترکی خوبی شود. همه پولدار، دارای مثلث عشقی ، پر از رمز و راز،به اضافه ی اینکه همه با هم نسبت خانوادگی دارند.
و در این مثلث عشقی ای که داشتیم برای من گریسون در برابر جیمسون بی نهایت محبوب تر است! و خودم هم نمیدانم چرا..
و راستش حالا که این کتاب را تمام کرده ام دوست دارم بگویم دلم برای “وارث”گفتن های جیمسون،بسیار  تنگ می شود..
.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1

بارون

بارون

1403/11/14

        چرا 3 و نیم؟
باید از اول شروع کنم..
شروع اش با توضیحات داستان به خوبی میتوانست آدم را جذب کند.
ایده هایی که نویسنده برای گیج کردن و شوک وارد کردن به ما به روی کاغذ آورده بود واقعا خوب بودند!
تلاش برای گیج کردن در  تمام کتاب دیده میشد از موقعی که اولین نامه ی سالگرد را دیدیم تا آخر داستان.
و اما اولین نقطه ضعف! همه ی این شوک ها در 70 صفحه ی آخر بهم وارد شد.که قشنگ میدیدم که هر 5 دقیقه یک بار دستانم روی دهانم هستند و دارم از تعجب و حیرت شاخ در می آورم!این بخش ها خوب و لذت بخش بودند. درسته! اما بزرگترین شوک در صفحه ی 278 اواسط خط 23 ام بود که در آن لحظه با خود گفتم :(حتما باید اینجوری تموم میشد؟!) 
راستش اصلا برای آدام و رابین خوشحال نیستم . 
نقطه ضعف دوم: توصیفات نویسنده اصلا با عقل جور در نمی آمدند! رابین در توصیفات زنی 60 ساله با موهای سفید بلند بود ولی در واقعیت زنی بود 40 و خورده ای ساله که در 2 سال موهایش تا پایین تر از کمرش رسیده بود و سفید شده بود.. و بسیار شک انداز بود.
خلاصه که
این کتاب در 3 کلمه : غیر منتظره، نا امید کننده، جذاب (تا قبل از پایان داستان)
و اینگونه و به این دلایل بنده 3 و نیم دادم!
      

4

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.