با اینکه مترجم تو مقدمه گفته بود ابتدای کتاب به صورت پراکنده س ولی آخر همش باهم منسجم میشه ولی دو فصل اولو چون محتوای کتابو می دونستم اصلا باهاش ارتباط نمی گرفتم ولی ادامه تا فصل سوم که یهو کلا وارد کتاب شدم هر صفحه ایو که خوندم یا عکس گرفتم یا زیر جمله هاش خط کشیدم و تکرار بعضی جمله ها و یادآوریای فصلای قبل اون ابهام های اولیه رو رفع کرد و این جالبه که وقتی یه سری احساسات برای تو جدیده فکر میکنی فقط خودت حسش کردی متوجه میشی خیلی آدما شبیه تو وجود دارن که یکیش میشه نویسنده ای که این احساسو به تحریر درآورده.......
پارادوکس اندوه:اگر من از آنچه اکنون [شش سال] غیبت اوست جان به در برده ام،برای این است که [شش سال] در درون من زنده است
من خیلی واضح و روشن سوگوار اویم....ص ۸۸