طه احمدی‌زاده

طه احمدی‌زاده

@Taha_ahmadizade

38 دنبال شده

18 دنبال کننده

            مشغول تحصیل رشته جامعه شناسی  هستم و کتابایی که میخونم بیشتر تو زمینه ادبیات، تاریخ، فلسفه، سیاست و جامعه شناسی خلاصه میشه.
          
پیشنهاد کاربر برای شما

یادداشت‌ها

        نکته جالبی که درباره برونو نظرم را به خود جلب کرد، مدّتِ هشت ساله‌ی حبس او در زندان یا سیاه چاله های روم مقدّس است. چرا از وقتی که مأموران تفتیش عقاید او را در ونیز گرفتند، یعنی سال ۱۵۹۲ تا آخرین محاکمه اش در روم که منجر به سوزاندن او شد، یعنی ۱۶۰۰، هشت سال طول کشیده است؟ آیا کلیسا سایر بدعت گذاران را هم طی چنین بازه طولانی سرانجام اعدام می‌کرد یا برونو اینچنین شد؟ برونو که بوده و چه خصوصیت منحصر به فردی داشته است که کلیسا هشت سال معطل توبه او می‌ماند؟ از طرف دیگر او در اول ورودش به ساختار کلیسا عضو فرقه دومینیکن ها شده است؛ فرقه ای که توسط دومینیک قدیس به منظور مبارزه با بدعت گذاران و تصحیح فرائض مسیحیت مثل ساده زیستی  تأسیس شد و نخستین بار توسط ایشان بود که دستگاه های تفتیش عقاید شکل گرفت، و بعد تر از این فرقه جدا شده و از کلیسای تحت تعلیم ایشان فرار می‌کند.این که عضو این فرقه شد حاکی از روحیه بدعت ستیزی او و در عین حال مصلح بودنش است، اما جدا شدن از این فرقه چه چیزی را حکایت می‌کند؟ آیا او آن اصلاحی که مدنظر داشت را نمی‌توانست در این قالب رغم بزند؟ اما او علی‌رغم اختلافاتش با کلیسا، با لوتر و کالون هم اختلاف دارد و هیچگاه خویش را پروتستان (معترض به کلیسا و این مسیحیت منحرف) ندانسته و به مسلک آنها در نمی‌آید. برونو در برابر دادگاه ونیز اعلام کرد:《 من کتاب های کالون و بدعتگذاران دیگر را خوانده ام، نه به این دلیل که تعالیمشان را بیاموزم یا آنها را تکمیل کنم؛ چون فکر می‌کنم آنها از خودم بی سواد ترند. این کتاب هارا صرفا از سر کنجکاوی خوانده ام.》(ص۱۲۴) او در اندیشه اصلاح است. 《او خودش را ضد کاتولیک نمی دانست امّا اعتقاد داشت که می‌تواند زندان بان هایش را به کیش دیگری بگرواند و عقایدش را حتی به خود پاپ بقبولاند 》(ص۲۳) او قاعده را به هم نمی‌زند. او زیر میز مسیحیت کلیسای کاتولیک واتیکان نزده است. او هشت سال پای ثمره درختی که با خون خود آبیاری کرده است نشسته است و من احتمال می‌دهم هم اوست که مقدمات عصر روشنگری و هدایت رنسانس به سمت صلاح و بالندگی را مهیّا کرده است. این پایمردی و ثابت قدمی، نکته جالب دوم است. او در دل همان نظامی که نکوهشش می‌کرد به نظام بهتر رهنمون شده بود (راهنمایی شده بود) چنانچه تمام راهبان اصلاحات خواه مانند کالون و لوتر. اما تنها جوردانو برنو است که که می‌خواهد از دل همان نظام به سمت نظام بهتر راهنمایی کند (نه با برهم زدنش). کاری که کالون و لوتر در آن عاجز بودند. آنها بدون حفظ نظام عقیدتی پیشین، نظامی نو درانداختند و ربط این نظام نوین با قبل را وا گذاشتند که منجر به شکاف و تعارض میان این دو منظومه عقیدتی و قتل های  چند ساله میان مسیحیان کاتولیک و پروتستان شد. او تحولی که می‌خواهد بیافریند را با انقلابی در ابعاد سیاسی و اجتماعی توأم نمی‌خواهد. اودر پی ایجاد تحول در زمینه افکار و آراء است و انقلابش را در این زمینه ها پایه می‌ریزد. او کتاب شام خاکستر را در دفاع از کوپرنیک و انقلابی که در تقابل با ایده زمین مرکزیِ ارسطو در زمینه اختر فیزیک به راه انداخت، نوشت. و کتاب شورهای قهرمانانه که در قالب شعر با ترکیبی فلسفی است را درباره تلاش انسان برای دستیابی به حقیقت می‌نویسد. او در حال انعقاد نطفه‌ای در چرخه زمان است که بعد تر حامله افرادی مثل نیوتن، لایب‌نیتس و... می‌شود. تا آنجا که "مایکل وایت" که سرگزشتنامه نویسی زبده است می‌نویسد:《برونو یکی از شخصیت های تاریخی است که مدام، به نحوی مرموز در آنچه لااقل به ظاهر، مربوط به سرگزشتِ دیگر مردمان است، پدیدار می‌شود.》او تاثیر برونو را در زندگینامه نیوتن که در کتاب "نیوتن، آخرین ساحر" نوشته است، ردیابی می‌کند و باز  نشان برونو را در زندگینامه داوینچی در کتابِ لئوناردو، اولین دانشمند، باز می‌یابد. برونو در جریان طرح نویی که برای اطلاح کلیسا و احیای مسحیت دارد در می‌اندازد، اینبار تماما به تمثال، شبیه مسیح است. او آمده تا مانند مسیح که معبد اورشلیم را از لُوس صرافان پاک کرد، حریم کلیسای واتیکان و دامن مسحیت را از لکّه کشیش های زراندوز پاک کند. و عصای شبانی مسیح را که در دست ایشان به قلاده‌ی رام کننده مردم در جهت امیال کلیسا بدیل شده است باز به عیسی، خادم بلافصل خدا بازگرداند. اما موچنیگو شخصی که برونو را برای حمایت مالی و اجتماعی  به ونیز دعوت کرده بود، مانند یهودا اسخریوطی او را به ثمنی بخش می‌فروشد و او  به دستِ فریسیانی که اینبار درلباس کشیشانِ خادم مسیح خود را احیا کرده اند، به قیصر سپرده می‌شود تا اعدام شود. آثار او مانند شام آخری است که افکار او را به گوشت و خونش تبدیل کرده است تا بدن نیمه جان اندیشه و دین را ارتزاق و احیا کنند. او خود را در جهت بالندگی و هدایت غرب و انسانیت خرج کرد. روحش غریق رحمت باشد. یادش باعث فرخندگی باشد‌.
      

5

        توی سال کنکور، مدرسه مان برای اردوی مطالعاتی ما را برده بود مشهد. حسینیه قزوینی‌ها. من همراه خودم کتاب شازده کوچولو را برده بودم. از این کتاب اصلا خاطره خوشی نداشتم. بچه ای حدودا هفت، هشت ساله بودم که به تشویق خانواده مبنی بر اینکه ما این رو خواندیم خیلی خوب بوده و حتی آقای خامنه‌ای تعریفش را کرده است و غیره و غیره لای این کتاب را باز کرده بودم. چند صفحه اولش را خواندم. مار بوآیی که فیلی را خورده است. گوسفندی که درون خانه است. اصلا با کتاب حال نکردم انداخته بودمش گوشه ‌کتابخانه. مقرر بود ده سال بگذرد و در هجده سالگی وقتی فشار کنکور دلم را برای فهم مطالبش آماده کرده بود به او برگردم. خلاصه یک روز صبح وقتی بچه ها خواب بودند و من زود تر پاشده بودم، شروع به خواندنش کردم. خواندم، اشک تو چشمانم جمع شد. خواندم گریه ام گرفت. خواندم و به مرحله های های بلند گریه کردن رسیدم. از ترس اینکه بچه ها از صدای گریه ام بیدار نشوند رفته بودم زیر پتو.
بسیار حال من را خوب کرد.
      

15

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

لیست‌ها

مفهوم آیرونی با ارجاع مدام به سقراطیا این یا آنیا این یا آن

آثار کی‌یرکگور به ترتیب سال.

7 کتاب

اولین مواجهه من با کی‌یر‌کگور سال کنکور و داخل کتاب فلسفه دوازدهم بود. آنجا که نوشته بود او از بنیانگذاران اگزیستانسیالیسم بوده و جمله ای از او روایت کرده بود که: "ایمان هدیه الهی است که به انسان می‌بخشد". بعد تر به صورت گذری در تک واحد مبانی فلسفه دانشگاه باز به او برخورد کردم که منجر شد به خواندن نامه‌ی جالبی که به خانمی که دوستش داشت و هیچوقت به او نرسید. "رگینه". کسی که بعده ها مشخص شد شخص بی‌نامی است که سورِن همیشه آثارش را به او تقدیم می‌کرد. «شخص بی‌نامی که نامش روزی نامیده خواهد شد»، تقدیم‌نامه ای بود که اوایل کتبش می‌نوشت. چند روز پیش داخل نمازخانه‌ی خانه‌ی اندیشه ورزان با آقای کاشانی یکی از دانشجویان علوم سیاسی رو به رو شدم. درگیر پایان‌نامه اش بود. از او موضوعش را پرسیدم. گفت تاثر اندیشه کی‌یرکگور بر یکی از فیلسوفان سیاسی که یادم نیست. این صحبت من رو یاد اولین برخوردم با آثار او انداخت که کتاب بیماری منتهی به مرگ بود. این کتاب را برای گذروندن وقت تا رسیدن به مشهد انتخاب کرده بودم. توی اولین صفحات فهمیدم که چه اشتباه بزرگی کرده ام. دو ساعت گذشته بود و من فصل اول رو بالای هفت بار خوانده بودم و باز هم حس می‌کردم درست نفهمیده ام. نه می‌توانستم کتاب را پرت کنم اونور و نه می‌توانستم از سد واژگان و نظم عجیبشان عبور کنم و پیش بروم. من جذب کتاب شده بودم. این اثر داشت در مورد احساساتی ترین حالات بشری به منطقی ترین شکل ممکن توصیف و تبیین می‌کرد. این تناقض بود که من رو جذب کرده بود و بر‌آن داشته است که لیست سلسله آثارش را ب اساس سال نوشته شدنشان ترتیب بدهم.

5

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

ممنون @z.arooshadehghan

68

شما برای تاریخ ادبیات ایران از قبل قرن های ۴ و ۵ تا بعد، منبعی میشناسید؟ چه منبعی رو پیشنهاد می‌دهید؟ @z.arooshadehghan

68

ممنون🙏🏼 @z.arooshadehghan

68

چه عجیب! به خاطر زدودن اسلام از ریا‌ی سیاستمداران به مبارزه با حجاب هم بلند شدند
بریدۀ کتاب

صفحۀ 215

نکتهٔ توجه‌برانگیز این است که انقلاب تونس فضا را برای دین‌داری و حجابِ گسترده‌تر باز کرد، رژیم سکولار سرکوبگر بن‌علی چند دهه مذهب و حجاب را تحت‌کنترل درآورده بود، اما انقلاب مصر بیزاری از نمایش مذهب یا استقرار اسلام را تجربه کرد. بسیاری به سیاست مذهبی، حکومت اخوان‌المسلمین و نگرش‌های انحصارگرایانهٔ آن بدگمان شدند. آنها نه از مذهب، بلکه از نمایش عمومی مذهب روی‌گردان شده بودند. فردی گفت: «من مسلمانم و نماز می‌خوانم، اما مسلمان‌بودن با حجاب تعریف نمی‌شود، بلکه رابطهٔ من با خدا آن را تعریف می‌کند». آنها این کار را در جامعه‌ای انجام می‌دادند که تا همین چند وقت پیش، از باحجاب‌ها همچون شرکت‌کنندگان در مسابقات زیبایی تجلیل می‌کرد و درعین‌حال بی‌حجاب‌ها را با انگ فاسد تحقیر می‌کرد. پس از کودتای ۲۰۱۳، تعدادی از مؤسسه‌ها مانند تلویزیون و خطوط هوایی، تحت‌تأثیر این روند، تمایلی به استخدام زنان باحجاب نداشتند و برخی کافه‌ها، رستوران‌ها یا استراحتگاه‌های ساحلی باحجاب‌ها را محدود می‌کردند. برخی روایت‌ها هم باورنکردنی بود، مثلاً به گوش می‌رسید که زنان محجبه را از حضور در جشن‌های عروسی منع می‌کردند. در چرخشی چشمگیر از دههٔ ۱۹۹۰، حتی مردان نیز ترجیح می‌دادند با زنان بی‌حجاب ازدواج کنند.

13

بریدۀ کتاب

صفحۀ 215

نکتهٔ توجه‌برانگیز این است که انقلاب تونس فضا را برای دین‌داری و حجابِ گسترده‌تر باز کرد، رژیم سکولار سرکوبگر بن‌علی چند دهه مذهب و حجاب را تحت‌کنترل درآورده بود، اما انقلاب مصر بیزاری از نمایش مذهب یا استقرار اسلام را تجربه کرد. بسیاری به سیاست مذهبی، حکومت اخوان‌المسلمین و نگرش‌های انحصارگرایانهٔ آن بدگمان شدند. آنها نه از مذهب، بلکه از نمایش عمومی مذهب روی‌گردان شده بودند. فردی گفت: «من مسلمانم و نماز می‌خوانم، اما مسلمان‌بودن با حجاب تعریف نمی‌شود، بلکه رابطهٔ من با خدا آن را تعریف می‌کند». آنها این کار را در جامعه‌ای انجام می‌دادند که تا همین چند وقت پیش، از باحجاب‌ها همچون شرکت‌کنندگان در مسابقات زیبایی تجلیل می‌کرد و درعین‌حال بی‌حجاب‌ها را با انگ فاسد تحقیر می‌کرد. پس از کودتای ۲۰۱۳، تعدادی از مؤسسه‌ها مانند تلویزیون و خطوط هوایی، تحت‌تأثیر این روند، تمایلی به استخدام زنان باحجاب نداشتند و برخی کافه‌ها، رستوران‌ها یا استراحتگاه‌های ساحلی باحجاب‌ها را محدود می‌کردند. برخی روایت‌ها هم باورنکردنی بود، مثلاً به گوش می‌رسید که زنان محجبه را از حضور در جشن‌های عروسی منع می‌کردند. در چرخشی چشمگیر از دههٔ ۱۹۹۰، حتی مردان نیز ترجیح می‌دادند با زنان بی‌حجاب ازدواج کنند.

13

بله. منبع دانلود منظورم بود.

68

سلام. کتاب های انگلیسی رو چطور می‌خوانید؟

68

          چند نکته درباره کتاب تکنوفئودالیسم آنچه سرمایه‌داری را نابود کرد 

۱. فناوری به مثابه ایدئولوژی 
نویسنده توی این کتاب تلاش می‌کنه تا نشون بده فناوری‌های جدید به خصوص بعد از ظهور و فراگیر شدن اینترنت به هیچ عنوان خنثی نیستن. شاید با این ایده مخالف باشید اما یادتون نره که باید برای استدلال‌های جدی این کتاب، پاسخ‌های قانع کننده پیدا کنید. 

۲. ما همه برده‌ایم 
این کتاب به طرز نگران کننده‌ای نشون میده که فناوری‌های جدید مبتنی بر اینترنت در حال تبدیل کردن همه ابنا بشر به برده‌ هستن. برده‌هایی که نه تنها رایگان برای اربابانشون کار میکنن، بلکه حتی مثل برده‌های قدیمی هیچ حس خشمی از ارباب‌ها به دل ندارن و با جون و دل در خدمت شون هستن. اگر با خوندن کتاب با این نظر نویسنده موافق بشید، احتمالا شما هم مثل من سردردهای شدیدی پیدا کنید. البته که پاسخ‌های شبه آرمانشهری نویسنده برای دغدغه‌های مطرح شده در کتاب هم قابل تامل هستن.

۳. چرا در ایران به این موضوعات فکر نمی‌کنیم؟ 
نویسنده کتاب اگر در ایران ما زندگی می‌کرد، احتمالا هیچ وقت فرصت پیدا نمی‌کرد حتی به تکنوفئودالیسم فکر کنه. چه برسه به اینکه بخواد درباره‌اش کتاب بنویسه. به‌نظرم مادامی که از بالاترین سطوح تصمیم‌گیر در کشور تا کف جامعه همگی درگیر موضوعات مرتبط با مصرف فناوری مثل فیلترینگ هستیم، اساسا فرصت نمی‌کنیم به اثر تکنولوژی روی جامعه در بلند مدت فکر کنیم. من نمی‌خوام اینجا درباره فیلترینگ اظهار نظر موافق یا مخالف مطرح کنم. فقط می‌خوام بگم که همه دغدغه و مواجهه ما با فناوری نباید در این حد و اندازه باشه.

۴. کی این کتاب رو بخونیم؟ 
هر چند نویسنده تمام تلاشش رو کرده تا نقطه نظراتش رو به ساده‌ترین شکل ممکن مطرح کنه اما به نظرم حتما نیاز به تمرکز زیادی برای فهمیدن درست اونچه توی کتاب میاد هست. بخاطر همین وقتی برید سراغ کتاب که فرصت کافی دارید. خلاصه که به درد جایی مثل مترو و اتوبوس نمی‌خوره. 
        

24

30

5

          《سخن عاشقانه گفتن دلیل عشق نیست،
عاشق كم است، سخن عاشقانه فراوان..
عشق عادت نیست، عادت همه چیز را ویران می كند از جمله عظمت دوست داشتن را…
از شباهت به تكرار می رسیم، 
از تكرار به عادت، 
از عادت به بیهودگی از بیهودگی به خستگی و نفرت.... 
_نادر ابراهیمی🤍》

شما در زندگی به دنبال چه نوع سعادتی هستید؟
یا بهتر است بپرسم، رسیدن به چه هدفی را سعادت در زندگی می‌دانید؟

نمی‌دانم ماریا برای جناب تولستوی نماد چه نوع فردی است، ولی برای من نماد فردی است که هدف خود را به اشتباه انتخاب کرده‌ یا در اواسط مسیر، هدف اصلی را فراموش کرده و دل به لذت‌های کوتاه‌مدت سپرده‌است و غرق در این دنیای تجملی شده است!

ماریا نوجوانی بیش نبود که والدین خود را از دست داد، مدتی بعد جای این فقدان و ناامیدی را با عشقی پرسوز پر کرد.
هدفش را خوشبختی در ازدواج و زندگی مشترک قرار داد..
ولی زندگی مشترک با تصوراتش تفاوت های زیادی داشت!

اولین مشکل 
تبدیل لذت های اولیه رابطه‌شان به روزمرگی و 
دومین مشکل
عادت کردن بر این خوشبختی بود..

ماریا دیگر خوشبختی را نمی‌دید، اصلا وجود خوشبختی را حس نمی‌کرد، حتی حس می‌شد که از آن خسته شده است.!
دیگر این نوع خوشبختی را لذت‌بخش نمی‌دانست و به دنبال دیگر لذت‌ها رفت!

《زندگی مشترک را نمی‌توان یک بار به خطر انداخت، و باز انتظار داشت که شکل و محتوایی همچون روزگاران قبل از خطر داشته باشد.
چیزی ، قطعاً خراب خواهد شد
چیزی فرو خواهد ریخت
چیزی دگرگون خواهد شد
چیزی - به عظمت حرمت - که بازسازی و ترمیم آن بسی دشوارتر از ساختن چیزی تازه است》

اشتباهات ماریا را خیلی خوب فهمیدم و درک کردم، برایم جالب است که درآخر هم به درستی متوجه اشتباهاتش نشد!
چقدر زیبا عذاب وجدان را توصیف کرده بود!
چیزی از آن نمی‌گویم، امیدوارم هیچوقت همچین حسی را تجربه نکنید..

ولی می‌شود گفت که "او" در مقابل ماریا اشتباهی نداشت؟
او که می‌دانست ماریا دختر ساده ای است که از روستا به این مجالس اعیانی آمده، او که با سادگی های ماریا آشنایی داشت، چرا هیچوقت لب به سخن باز نکرد؟
واقعا چرا انقد گفتن از ناراحتی‌ها و نارضایتی ها سخت است؟
در آخر اینکه در هیچ زندگی، یک نفر به تنهایی مقصر نیست..

آلبر کامو راست گفته است که؛
 همهٔ بدبختی انسان‌ها ناشی از این است که به زبان صریح و روشن حرف نمی‌زنند.❤️‍🩹


*نکته دیگری که در کتاب به آن پرداخته شده، بحث تفاوت سن بالا در ازدواج است.
اختلاف سن موضوعی نیست که قابلیت تعمیم دادن داشته باشد (به روحیات و شخصیت هر فرد بستگی دارد) ولی ازدواج با تفاوت سنی یک دهه و بیشتر به صورت ناخودآگاه باعث می‌شود یک زوج، در دو دنیای متفاوت زندگی کنند و همدیگر را به درستی درک نکنند..
یکی به تازگی وارد دوره‌ی شور و هیجان جوانی شده و دیگری از آن خارج شده است!
خیلی سخت می‌شود که این دو بتوانند باهم ارتباط مؤثر برقرار کنند..
در این کتاب هم در بیان جزئیات احساسات و تفریحات این موضوع را بیان می‌کند.(یکی از بخش های موردعلاقم در کتاب همین بود:)🩵)


*لطفا به این کتاب فقط به چشم یک داستان نگاه نکنید، و آن را با دقت بخوانید! 
به جای کتاب‌های روانشناسی مختلف دررابطه با زندگی مشترک، این دست از کتاب‌ها را بخوانید!
        

80