همون چیزی که از مک فادن انتظار میرفت
یه پلات توییست خفن آخر کار
      

        همین الان تمامش کردم و باید بگم
عالی بود اصلا فکر نمیکردم همچین دلیلی پشت گمشدن بچه ها باشه
و آخر کتاب عالی بود خیلی خوب تمام شد، نویسنده جا داره که کتاب های دیگه و یا داستان های کوتاه دیگه ای در ادامه بنویسه
سریالی با موضوعی مشابه ساخته شده که گفتن اسم سریال کل جریان رو لو میده
      

        متأسفانه پرتقال ادامه ی این مجموعه ی جذاب رو منتشر نکردند و ما توی خماری موندیم
      

        کتاب به شدت جذابی بود. نژاد ها و گونه های متفاوت از اژدها که هر کدوم ویژگی های خاص خودشون رو داشتن. جنگی که در حال رخ دادن بود و پیشگویی از اژدهایان کوچکی صحبت میکرد که میان و دنیا رو نجات میدن
گروهی از اژدهایان  به این پیشگویی باور داشتن، به قبایلشون خیانت کردند و تخم های اژدها رو جمع کردن و به گوشه ای دور از دسترس بردند و اونها رو بزرگ کردند متاسفانه مشکلی پیش اومد و یکی از تخم ها از بین رفت (تخم آسمان بال طی حادثه ای شکست و مجبور شدند با تخم یک باران بال جایگزینش کنند، تخمی که توی پیشگویی نبود) برای همین پیشگویی ناقص موند ولی اونها امیدشون رو از دست ندادند و بچه ها رو بزرگ کردند
حالا توی این کتاب بچه ها بزرگ شدند و مطمئن هستند که حالا زمانیه که اونها باید دنیا رو نجات بدن ولی نگهبانانشون اجازه ی خروج از دل کوه رو بهشون نمیدن، پس اژدهایان ما تصمیم میگیرند فرار کنند
      

        بعد از کتاب روح امپراطور این دومین کتابی بود که از سندرسون خوندم
فضاش شبیه ماتریکس بود یه دنیای شبیه سازی شده
داستان راجب دوتا مامور پلیسه که میرن توی عکس ها و جنایات رو از نزدیک میبینند و تصمیم گیری میکنند 
این کتاب نشون میده انتخابات کوچیک چقدر میتونه توی آینده ما تاثیر بزاره
اگر دوست دارید یه کتاب دیگه یا موضوع تصمیمات کوچیک بخونید کتابخونه ی نیمه شب رو پیشنهاد میکنم توی اون کتاب نورا به کتابخونه ای میره که پر از کتابه و هر کتاب داستان زندگی نوراست اگر یه تصمیم دیگه میگرفت، حتی کوچیکترین تصمیم مثل اینکه به گربش اجازه ی بیرون رفتن نره
      

        یه روز خسته کننده بعد از مدرسه سر کلاس فتوشاپ بودم و هرچی صبر میکردیم استاد نمی اومد
ما هم از فرصت استفاده کردیم و فیلم های محبوبمون رو باهم رد و بدل کردیم
یکی از بچه ها فیلم غرور و تعصب (۲۰۰۵) رو برام ریخت. چون عاشق فیلم های کلاسیک هستم همون شب دیدمش و شد یه تیکه از وجودم. بعد از اون هر چند وقت یه بار میدیدمش و بدون اون نمیتونستم ادامه بدم. تا اینکه حدود دو هفته بعد از سر کنجکاوی اسمش رو توی اینترنت سرچ کردم و متوجه شدم که کتاب داره.
بدو بدو رفتم کتابخونه و کتابش رو امانت گرفتم، خیلی براش ذوق داشتم ولی تعداد زیادی از صفحات اول فقط مکالمه بین دوتا آدم بود که هیچی ازشون نمی دونستی، به واسطه ی فیلم میدونستم که این دو شخص پدر و مادر شخصیت اصلی هستند ولی مکالماتشون برام کش دار بود، میخواستم هر چه سریعتر با دارسی، الیزابت، جین و بینگلی آشنا بشم و ببینم چقدر شبیه کاراکتر هایی که انتخاب کردن هستند و الحق که خیلی بهشون می اومدن
کتاب شد بخشی از من، به جای دو هفته یک ماه امانت گرفتمش و توی نمایشگاه کتاب یه نسخه رو خریدم که بتونم همیشه داشته باشمش و هر ثانیه که خواستم بخونمش
درس هایی که از این کتاب یاد گرفتم رو هیچ جای دیگه نمیتونستم یاد بگیرم و متوجه شدم که چرا توی مدارس تدریس میشه
هر بار که داستان رو میخونی چیز جدیدی یاد میگیری هموز بعد از ده سال هر بار که کتاب رو میخونم چیز جدیدی یاد میگیرم، هنوز مثل روز اول براش ذوق دارم و مطمئن هستم هنوز حرف ها و نکته هایی برای گفتن بهم داره که بهشون توجه نکردم
هر سال که بزرگتر میشم و هربار که میخونمش دید جدیدی از دنیا بهم میده
آستین یه آدم شناس حرفه ای بود و تونست این استعداد رو به بهترین شکل و با زیباترین قلم به رخ بکشه
      

        عاشق این کتاب شدم
کتابای سندرسون اینجورین که اولش حسابی گیج میشی ولی یکم که بری جلو همه چی دستت میاد فقط باید ادامه بدی
این کتاب به شدت گیرا بود مخصوصا وقتی که متوجه کل داستان میشی
اصلا انتظار نداشتم یه همچین جایی تمام بشه دقیقا وسط وسط داستان، همون جایی که پازل کامل شده و تو از همه چی خبر داری، گروهت از هم پاشیده و باید دوباره جمعش کنی، همون جایی که باید برای انتقام بری، دقیقا همین جا تمام شد
من شوکه شدم که آخه این چه کاری بود؟ چرا اینجا تمامش کردی؟ میخواستی جلد دوم بدی؟ پس کو جلد دومت؟توی بد خماری گیر میکنید
      

        خب به پیشنهاد خواهر و دوستم این کتاب رو خوندم
داستان از دیو و دلبر الهام گرفته شده بود و یکی از دلایلم برای خوندنش همین بود
به نظر من دختر داستان انتهای کار خودش و ایگنیفکس رو نابود کرد
آخه دختر خوب تو که طرف رو دوست داری، تو که عهد بستی، انقدر سستی که یه ثانیه فامیلت که همش اذیتت میکردند رو دیدی همه چی یادت رفت؟ تویی که انقدر عهد و پیمان برات مهمه دو دقیقه به اون بدبخت امون میدادی دیگه هم انقدر زجر نمی‌کشیدین
      

        داستانش تکراری بود و موضوع خیلی از فیلم هاست ولی فضای داستانیش رو دوست داشتم و برای من کتاب از فیلم ترسناک تره برای همین دوستش داشتم
نمیدونم برای شما هم اتفاق میوفته یا نه اما من هرسری کتاب ترسناک میخونم توی ترسناک ترین قسمت هاش همه ی وسایل خونه صدا میدن و برای این کتاب خیلی بیشتر از اتفاق افتاد
      

        اگر آر.ال.استاین رو دوست دارین میدونید که هیچوقت اون چیزی که فکر میکنید نمیشه،  خلاقیت نویسنده اونقدر زیاده که هر سری یه اتفاق جدید و غیر قابل پیش‌بینی میوفته 
      

        اصلا از کتاب هایی که درباره ی جنگ بودند خوشم نمی اومد فکر میکردم همشون اسم پادگان ها و گردان هاشون رو میگن و انقدر اسم وارد داستان میکنند که آدم خسته میشود
ولی این خیلی متفاوت بود، شخصیت ها به اندازه بود، یه گروهان که فقط قاطر بودند و چند نفر که مراقب اونا بودند
 از جنگ دور بودند و ماجراهای با مزه ای رو تجربه میکردن، اما وقتی بالاخره ماموریتی گرفتند کل زندگی آرومشون ریخت به هم، همچنان ماجراهای با مزه ای توی ماموریت داشتند ولی آخرش...
در کل این کتاب متفاوت با کتابای دیگه راجب جنگه
      

        کتاب به خودی خود خوب بود ولی سانسورش به حدی بود که وقتی نسخه ی باژ رو خوندم تازه فهمیدم چی شد
انقدر از کتاب زده بودند که هیچی متوجه نشدم
در کل برای نوجوون هایی که تازه دارن شروع میکنن ممکنه خوب باشه ولی این امکان هم هست که وقتی میبینند متوجه داستان نمیشن کلا زده بشن
      

        یادمه از بی کتابی نمیدونستم چی کار کنم تا اینکه خالم این کتاب رو بهم داد.
دو ساعت بعد تمام شده بود و داشتم از اول میخوندمش، کلی باهاش خندیدم، این بچه واقعا خنده داره، صفحات اول میگه این کتاب برای آه و ناله های من نیست این کتاب برای وقتی هست که من رئیس جمهور شدم و اونا خواستن زندگی نامه ی من رو بنویسن
این کتاب برای اون خبر نگارهاست که راحت بتونن زندگی من رو بخونند و ببینن چه آدم بزرگی هستم
اصلا خلاقیت این بچه عالیه ببینید برای چی داره خاطراتش رو مینویسه، اگر خبرنگارا دستشون به این کتاب برسه و جریان پنیر پخش بشه هیچکس دیگه بهش نزدیک نمیشه😂
طراحیش هم خیلی بانمک بود، هنوز که هنوزه وقتی میخونمش از خنده ریسه میرم
      

        همیشه دوست داشتم شاهنامه رو بخونم ولی زیادی برای درک شعراش جوون بودم، برای اینکه بتونم از داستان هاش استفاده کنم کتابایی که متن رو برای کودکان ساده کرده بودن رو میخوندم، وقتی نوجوون شدم میخواستم بیشتر تاریخ رو بخونم و اولین کتاب تاریخی که انتخاب کردم همین بود.
این مجموعه راجب سه تا شخصیت هستند که هر کدومشون به یه نحوی به گذشته میرن و اونجا با شخصیت های شاهنامه آشنا میشن و تاریخ و اتفاقات شاهنامه رو تعریف میکنند. سه تا کتاب به هم مرتبط هستند و خط زمانیشون هم به ترتیبه.
جلد اول: مهرداد به زمان اژی‌دهاک میره
جلد دوم: سیاوش به زمان رستم میره
جلد سوم: بردیا به زمان کوروش میره
با این مجموعه به کتابای ایرانی علاقه مند شدم
هر وقت کتاب خوبی پیدا نمیکنم دوباره این مجموعه رو میخونم و هر سری بیشتر از قبل عاشقش میشم
      

        خودتون رو برای گریه آماده کنید
اونقدر قشنگ بود که توی چند ساعت تمامش کردم