بیایید اثر های یک نویسنده را باهم اینگونه مقایسه نکنیم
وقتی مبنای یک کتاب(موضوع)متفاوت باشد نمیشود ان را با کتاب هایی که موضوعات دیگری دارند،قیاس کرد.
امیرخانی ساختار شکن است و من عاشق ساختار شکنی!
هر اثرش زندگی پر پیچ و خمی ست که جریان دارد و متفاوت است متغیر،ای کاش بشود که متفاوت و متغیر بودنش پیشرو شود.
ایده هایش از دل درد های زندگی بالا می آیند و در رهش که رها میشود از معکوسش به سراغ شهر سازی رفته دلم میخواهد بگویم به سراغ زمینِ عزیز رفته که خدا خلیفه ش را درآن ساکن کرد و نعمت عمرانی در زمینِعزیز را به خلیفه اش بخشید.
او به بخشی از این موضوع اشاره کرد که اطلاعات بسیار خوبی را در اختیار خواننده قرار میداد حال اگر هم شبیه مقاله باشد،مقاله درقالب رمان که همیشه بد نیست،هست؟
شخصیت های کتاب زنده بودندونبودند،با آنها انس میگرفتی و نمیگرفتی!سیر داستان پژمرده بود و شخصیت های نیمه زنده را هم پژمرده کرده بود،پژمردگی ناشی از جملات مورد استفاده،بروز وقایع روند کتاب را کندو خسته کننده میکرد.
علاقه زیاد جناب آقای نویسنده به ارمیا هم که ستودنی ست.
تلنگر خوبی بود!