سیده نازنین (به دلیل شکایات😮‍💨)

سیده نازنین (به دلیل شکایات😮‍💨)

@mika_nouzen
عضویت

آبان 1402

23 دنبال شده

78 دنبال کننده

                گردشگر رویا 
              

یادداشت‌ها

نمایش همه
        جلد یک مجموعه روزگار دلشکسته:
شروع داستان عاشقانه ی اونجلین فاکس دختر صورتی برق برقی شیرینم
داستان به طور کلی همینطوری بود که گفتم ، صورتی پر زرق و برق همه جا گل و بوته در اومده بود اکلیل به صورت مردم می‌پاشید
وقتی وارد داستان میشی توی صحنه شروع
دختری با موهای صورتی نشسته جلوی مهراب شاهزاده دلها که به بی‌نقصی یه فرشته است ( 😔😂) مثل یه پری زیبا دست هاشو توی هم حلقه کرده و دعا می‌کنه که شاهزاده دلها بهش کمک کنه 
اون عاشق یه مرد بود ،اما چند وقت بعد اون مرد شروع به لاس زدن با خواهرش می‌کنه و الان می‌خوان عروسی کنن.
اما خب شاهزاده ی دل ها وقتی خودش رو نشون میده یه  عوضی به نظر میاد تا یه آدم خوش قلب که اونجلین خیانت دیده رو درک کنه.
اون لحظه اونا با هم به پیمان می‌بندن، و شاهزاده دل ها قول میده که کاری کنن مراسم اتفاق نیوفته. در عوض سه تا درخواست اون رو باید عملی کنه.
در پایان:
بله بله خیلی هم چیز شاخی نیست اما به نظرم ترتیب بندی خوب 
قلم روان 
شخصیت های قابل لمس 
فضا سازی های دلنشین
همه اینا این کتاب رو برای من عزیز کرده 
به نظرم این کتاب زمانی می‌تونه به دلتون مزه بده که فقط دلتون یه چیز شیرین بخونید (شاید کمی هم باعث بشه موهاتون رو بکشید ، اگه اینکار رو دوست دارید خب ، به کتاب قشنگ برق برقی خوش اومدید) 
و انتظار واااو نداشته باشید 
اینطوری به نظرتون واااو میشه 😂مگه اینکه خب خیلی از این مدل کتابای نازنازی خوشتون نیاد
روایت  به سوم شخصه محدوده 
امیدوارم که سرتون رو درد نیاورده باشم 
(دخترم هم اصلا چسب نبود😒فقط یکمی زیادی خوشبین بود احمق ولی خب رشد شخصیتی در جلد های بعد داشت!)



      

4

        وقتی اولین بار شروع به خواندن میکنید
احتمالا سعی دارید نوشته را با محیط آشنایی مقایسه کنید
چیزی که باعث شد من مقداری گیج بشوم و سی تا شصت صحفه اول نتوانم تصور کنم 
که در واقع من در جایی شبیه به ژاپن هستم؟چین؟ برخی ها حتی در کره هم گیر کردن اما اسم ها به وضوح ژاپنی و چینی بودند، مدل لباس یومی‌ طبق تصاویر مربوط به دوران چوسان بود و ترکیبی از لباس های چینی هم از آن دیده میشد
اما برای نقاش یک فضای آشنا در ژاپن مدرن 
گرمای مغازه رامن(نودل) فروشی و افرادی که دور میز ها جمع میشوند و سرو صدایشان، قطعا خودم در ژاپن زندگی نکردم اما از آنجایی که از وقتی بچه بودم با انیمه های آنها بزرگ شدم این جو را میشناسم...

جز لذت متن که با این مدل توصیفات و فضا سازی بسیار دلنشین و قابل لمس شده بود

روایت و ایده بسیار جالب بود، مرا یاد انیمه ی اسم تو می‌انداخت که کمی با انیمه نوراگامی ترکیب شده باشد و همچنین در آمیختگی با ایده ای نو 

یومی دختری سنتی که به آن یوکی هیجو (منتخب اشباح)میگفتند هر روز به شهر های متفاوتی می‌رفت تا برای مردم مراسمی انجام دهد، او سنگ ها را پشته میکرد(یک پشته سازی به شکل هفت سنگ اما خب، کمی بلند تر و بیشتر)  تا اشباح را که خدایانشان بودند احضار کند...یک وظیفه ی مقدس برای شخص منتخب

و نقاش، پسری گوشه گیر و منزوی که علاقه ای به تیم شدن با کسی نداشت، او بی‌انگیزه و سرد به نظر می‌رسید اما قطعا شخصیت مورد علاقه ی من در کتاب یومی است

باید بگم که، پایان بندی چیزی بود که احساس میکردم چقدر عجیب و با چیزی که از سندرسون شنیده بودم یکم متفاوت بود
و خوشحالم 🥹❤️✨
پ ن: ترجمه خوب بود با کتاب کاملا ارتباط گرفتم
پ.ن²:کتابش تصاویری داشت که حسابی بین خوندن مزه میداد اما! یه سری از اونا به علت رنگ ها در هم بر هم زیاد بد چاپ شده بودن و تقریبا ناواضح بودن، اما یه سری زیبا و عالی بودن
      

21

        خیلی خب خیلی خب 
این کتاب رو دقیقا همین الان تموم کردم و خواستم تجربه خاصی که باهاش داشتم رو بهتون بگم. 
اول اینکه این کتاب واقعا داستانش لیاقت پنج ستاره رو برای من داشت
این نیم رو که من دادم به خاطر ویراست و ترجمه خیلی خیلی ضعیفش بود
البته من تو تصور دنیا خیلی به مشکل بر نخوردم اونطوری که یه سری ها گفتن، اما خب...در کل خوب نبود‌..

اما بیاید راجب خود کتاب بگم
جهان سازی خیلی خوبی وجود داشت، اما به نظرم نویسنده باید کمی راجب سیستم جادویی بیشتر توضیح میداد با این حال چیزی هم نبود که خیلی نو باشه پس تصورش ساده و آسون بود (من این رو ضعف نمی‌دونم گاهی وقتا اینطوری می‌تونه بهترم باشه) 
شخصیت ها بسیار گرم و صمیمی بودن، حسابی احساساتشون رو میتونستم حتی با خشکی ترجمه لمس و احساس کنم

دو شخصیت اصلی ، دلایلا بارد و کل عزیزم 
بسیار قابل لمس بودن و فکر میکنم دلایلا از محدود کارکتر های زنی بود که هم احساس زنانگی رو جاهای که لازم بود میداد و هم بسیار قدرت مند بود

داستان جالبه ، راجب یک لندن جادویی یک لندن بدون جادو یک لندن شرور و یک لندن مرده است
سه لندن اول با هم در ارتباطن، 
لندن جادو ، جادو رو غرور آمیز می‌دونه
لندن بدون جادو از وجودش خبر نداره و جادو درونش کمیابه
لندن شرور(لندن سفیده من همینطوری بهش میگم) جادو رو چیزی می‌دونه که باید به بند کشیده بشه

و لندن مرده، لندنیه که مردمش به خاطر جادو به جنون رسیدن...
داستان کمی کند شروع میشه و شروع داستان در واقع ورود یک چیز از لندن مرده است ، اما خب من از اینکه اینقدر کند شروع شد شکایتی نداشتم ، میشد گفت این کش دادن ها رو برای شناختن دنیا و شخصیت ها حتی دوست هم دارم

در نهایت باید بگم، برومنس خوبی داشت به شدت از این وجه اش لذت بردم، به شدت رمنس خوبی داشت اصلا سریع نبود (کاملا پسند من)

اره دیگه... امیدوارم شما هم بخونید و خوشتون بیاد 


      

11

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

بریده‌های کتاب

نمایش همه

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.