مهسا کاظمی

@MahsaKazemi

34 دنبال شده

17 دنبال کننده

                      در  واپسین سال های نوجوانی (🤧😂)
                    

یادداشت‌ها

نمایش همه
                من با آرمان آرین و کتاب هاشون جز این که می دونستم شاهنامه رو به سبک امروزی برای نوجوان می نویسند آشنایی دیگه ای نداشتم حقیقتا با این که تاریخ و شاهنامه رو بسیار دوست دارم علاقه ای نداشتم برای خواندن کتاب هاشون تا این که یه روز اتفاقی این کتاب رو داخل طاقچه دیدم و متوجه شدم درمورد کوروش هست و اون دوران . کنجکاو شدم و شروع کردم به خواندنش هرچی پیش میرفتم کتاب جذاب تر می شد صحنه سازی ها و شخصیت ها عالی بود خیلی دقیق به جزئیات پرداخته شده بود حتی می تونستم  مه  هوا و سرما رو حس کنم . حضور داریوش هیجان انگیز بود . صفحه به  صفحه که پیش می رفتم مهیج تر می شد و مست ترم میکرد . جریان خون توی رگ هام سریع تر شده بود ، نفسم داشت بند میومد چشم هام رو بستم و گفتم این کتاب معرکه است ! درست وقتی که چشم هام رو باز کردم و ادامه دادم داستان شروع کرد به افت کردن این بار هر صفحه که پیش میرفتم کتاب بدتر میشد هم از لحاظ تاریخی و هم داستانی اینقدر این روند ادامه پیدا کرد که در آخر کتابی که تا اواسط داشتم عاشقش می شدم رو تموم کردم وگفتم چه مزخرف ! به نظرم اگر می خواستند هم نمی تونستند اینقدر ماهرانه یک داستان عالی رو به صفر بکشونند :)

پ.ن : گرچه اگر دید تاریخی دقیقی نداشته باشید شاید به اندازه من اواخر داستان اذیتتون نکنه ولی باز هم از ایراد تاریخی که داره کم نمی کنه . ولی با تمام این شرایط خواندش رو برای لذتی وصف نشدنی که تا اواسط می برید پیشنهاد می کنم . اگر می خواستم تا اواسط کتاب امتیاز بدهم شاید چهار و نیم می دادم !

پ.ن ۲: با این که من شدیداً فوبیای پرندگان دارم (یه چیزی میگم یه چیزی می شنوید رسماً وحشت می کنم🤧😂) با این حال سیمرغ برام خیلی جذاب بود . و تصورش در داستان محشر بود . دیگه ببینید چه قشنگ و با جزئیات نوشته شده بود که من دلم می خواست جای بردیا توی آغوش سیمرغ بودم !!
        
                من تا حالا کتابی از جین آستین نخونده بودم و این اولین اثری بود که ازش خوندم . نزدیک ترین تجربه ام از آثار جین  تا قبل از  این، دیدن فیلم غرور و تعصب بود. که خب خیلی هم ناراحتم از این که  با فاش شدن داستان برام، دیگه نمی تونم اون طور که باید از کتابش لذت ببرم . فعلا منتظرم که چند سال بگذره شاید فیلم یادم رفت و تونستم کتاب رو با لذت بخونم . در این مواقع واقعا فراموشی نعمتی ست . و اما ترغیب ! در کم تر از یک روز خواندمش. و خدای من ! چه قلمی داره جین آستین ! چه دیالوگ های نابی می نویسه ! اما  اون ها رو ارزان در اختیارت نمی‌ذاره ، تو رو می کشونه دنبال خودش ، تشنه ات می کنه برای دیالوگ ها ، نگاه ها . چندین و چند صفحه جان به لب و کشان کشان میری جلو تا می‌رسی اون جایی که باید و وقتی رسیدی مکث می کنی . چون از فرط هیجان نمی تونی بخونی .چون می دونی که قراره قلبت از شور و شوق دریده بشه . می خواهی که با تمام جان بخونی تا همه لذتش رو ببلعی.


پ.ن : وی بعد از این که بسی عاشق کتاب شده بود (به روی خود نمی آورد که روی فردریک کراش زده است🌚)رفت که فیلم اش را ببینید . اما هر لحظه با دیالوگ معروف فیبی « اووووه مااااای آییییز، مااااااای آآآیز » جیغ می کشید .
بله دوستان ! آخه این چه فیلمیه که این ها ساختند ؟! سوالی که به وجود میاد اینه که قصدشون ساختن فیلم از آثار جین آستین بوده یا لرزاندن جین آستین در گور؟!! فکر می کنم عوامل فیلم با خودشون گفتند خب بیاید شخصیت های داستان رو دقیقا متضاد شخصیت خودشون بسازیم ببینیم چی میشه !! در غیر این صورت هیچ منطقی پشت این فیلمی که ساختند وجود نداره.
        
                این کتاب  به دوره جوانی امیلی  ، که صد البته مربوط میشه به مسائل عاطفی پرداخته شده بود اما  ... 

 با توجه به تجربه قبلی که از قلم  لوسی در این موضوع های عاشقانه  توی  جلد سوم آنی شرلی داشتم به نظرم این بار ضعیف عمل کرده بود . دوره جوانی آنی شرلی سرشار شور ، هیجان و شخصیت ها و اتفاق های بامزه بود که این موضوع خودش یک پوئن مثبت به حساب می‌آید در مقابل جوانی امیلی که کسل کننده و غمگین بود که اگر گهگاه ایلزه و پری هم نبودند واقعا ملال آور میشد .  کل  این کتاب فقط روایت عشق و غم امیلی بود و فاجعه این بود که من اصلا با امیلی احساس همدردی نمی کردم !! 
یه بار گفته بودم امیلی یه ویژگی داره که خیلی دوستش دارم اونم این که مثل آنی حرصم رو در نمیاره . آره حرصم رو درنمیاره این موضوع توی دو جلد قبل عالی بود اما این جا حرص نخوردنم و بی تفاوتی که در من ایجاد شده بود مسبب اش لوسی بود. شخصیت تدی اینقدر کمرنگ بود و بهش پرداخته نشده بود که من اتفاقات اصلا برام اهمیتی نداشت. توی کل این سه جلد شاید حداکثر سه تا دیالوگ مستقیم از تدی بیان شده بود و وجود تدی به طرز قابل توجهی کمرنگ تر از پری و دین بود در حدی که فقط یک بار ذکر شده بود که رنگ چشم هاش آبیه و یک بار هم گفته شده بود رنگ موهاش مشکیه . اونقدر تدی رو ما نداشتیم که شاید حتی رابطه امیلی و دین واقعی تر به نظر می رسید .

خلاصه از لوسی که شخصیتی مثل گیلبرت رو اینقدر زیبا می تونه به تصویر بکشه و ما رو عاشقش کنه انتظار نمی رفت اینقدر در حق تدی کم لطفی کنه با اون همه پتانسیلی که داشت برای اینکه بهش پرداخته بشه
        
                این کتاب  به دوره جوانی امیلی  ، که صد البته مربوط میشه به مسائل عاطفی پرداخته شده بود اما  ... 

 با توجه به تجربه قبلی که از قلم  لوسی در این موضوع های عاشقانه  توی  جلد سوم آنی شرلی داشتم به نظرم این بار ضعیف عمل کرده بود . دوره جوانی آنی شرلی سرشار شور ، هیجان و شخصیت ها و اتفاق های بامزه بود که این موضوع خودش یک پوئن مثبت به حساب می‌آید در مقابل جوانی امیلی که کسل کننده و غمگین بود که اگر گهگاه ایلزه و پری هم نبودند واقعا ملال آور میشد .  کل  این کتاب فقط روایت عشق و غم امیلی بود و فاجعه این بود که من اصلا با امیلی احساس همدردی نمی کردم !! 
یه بار گفته بودم امیلی یه ویژگی داره که خیلی دوستش دارم اونم این که مثل آنی حرصم رو در نمیاره . آره حرصم رو درنمیاره این موضوع توی دو جلد قبل عالی بود اما این جا حرص نخوردنم و بی تفاوتی که در من ایجاد شده بود مسبب اش لوسی بود. شخصیت تدی اینقدر کمرنگ بود و بهش پرداخته نشده بود که من اتفاقات اصلا برام اهمیتی نداشت. توی کل این سه جلد شاید حداکثر سه تا دیالوگ مستقیم از تدی بیان شده بود و وجود تدی به طرز قابل توجهی کمرنگ تر از پری و دین بود در حدی که فقط یک بار ذکر شده بود که رنگ چشم هاش آبیه و یک بار هم گفته شده بود رنگ موهاش مشکیه . اونقدر تدی رو ما نداشتیم که شاید حتی رابطه امیلی و دین واقعی تر به نظر می رسید .

خلاصه از لوسی که شخصیتی مثل گیلبرت رو اینقدر زیبا می تونه به تصویر بکشه و ما رو عاشقش کنه انتظار نمی رفت اینقدر در حق تدی کم لطفی کنه با اون همه پتانسیلی که داشت برای اینکه بهش پرداخته بشه
        

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

جیـــــن ایـــر :

جین ! مگر می توان تو را شناخت و عاشقت نشد؟

داستان دختر یتیمی به نام جین ایر که تحت سرپرستی زن دایی بدجنس خود قرار دارد .
حال این دختر بینوا چگونه می تواند به تنهایی قله های خوشبختی و موفقیت را یکی پس از دیگری طی کند؟

صفحه به صفحه ی کتاب شما را همراه دختری جسور و عاقل می کند که روح والایی دارد و زندگی خود را صرف آن چیزی میکند که برایش خلق شده.
مسلما خواندن نسخه ی اصلی هر کتاب خوشایند تر از خواندن ترجمه ی آن به زبان دیگری است اما چه کنیم که عمر کوتاه است و دانش نیز محدود! اما شما در نسخه ی نشر نی با یک ترجمه ی حرفه ای رو به رو هستید.
در سطر به سطر کتاب احساسات خارق العاده ی نویسنده به درستی منتقل می شود .
جین ایر را بخوانید و خود را از عالم زنانه ی او محروم نسازید!
*خطررر افشـــــــا*:
این کتاب برای من مثل آقای راچستر در نگاه جین است! ایراداتی دارد که نمی توان منکر آن شد اما خوبی هایش آن قدر زیاد است که نکات منفی را به کل از یاد ها می برد.
*پایان خطررر افشــــا*
یکی از همین نکات منفی پرداختن بیش از حد به چهره افراد و توصیف صحنه ها بود که فقط مقداری از آن لازم بود و باقی داستان را ملال آور میکرد(لااقل برای من)

بخوانید و تکه ای از وجودتان را در لابه لای صفحاتش جا بگذارید . . . :))
            جیـــــن ایـــر :

جین ! مگر می توان تو را شناخت و عاشقت نشد؟

داستان دختر یتیمی به نام جین ایر که تحت سرپرستی زن دایی بدجنس خود قرار دارد .
حال این دختر بینوا چگونه می تواند به تنهایی قله های خوشبختی و موفقیت را یکی پس از دیگری طی کند؟

صفحه به صفحه ی کتاب شما را همراه دختری جسور و عاقل می کند که روح والایی دارد و زندگی خود را صرف آن چیزی میکند که برایش خلق شده.
مسلما خواندن نسخه ی اصلی هر کتاب خوشایند تر از خواندن ترجمه ی آن به زبان دیگری است اما چه کنیم که عمر کوتاه است و دانش نیز محدود! اما شما در نسخه ی نشر نی با یک ترجمه ی حرفه ای رو به رو هستید.
در سطر به سطر کتاب احساسات خارق العاده ی نویسنده به درستی منتقل می شود .
جین ایر را بخوانید و خود را از عالم زنانه ی او محروم نسازید!
*خطررر افشـــــــا*:
این کتاب برای من مثل آقای راچستر در نگاه جین است! ایراداتی دارد که نمی توان منکر آن شد اما خوبی هایش آن قدر زیاد است که نکات منفی را به کل از یاد ها می برد.
*پایان خطررر افشــــا*
یکی از همین نکات منفی پرداختن بیش از حد به چهره افراد و توصیف صحنه ها بود که فقط مقداری از آن لازم بود و باقی داستان را ملال آور میکرد(لااقل برای من)

بخوانید و تکه ای از وجودتان را در لابه لای صفحاتش جا بگذارید . . . :))
          
            
خواهر والنتاین راهبه و دختر هیو درایسکیل، آمریکایی ثروتمند و پر نفوذ کلیسا و واتیکان، در جریان تحقیقاتش در جاهای مختلف مثل آرشیو واتیکان برای نوشتن کتاب جدیدش راجع به نقش کلیسا در جنگ جهانی دوم به اطلاعات مهم و تکان‌دهنده‌ای رسیده که ممکنه یک زلزله در کلیسا به وجود بیاره. این اطلاعات اونقدر مهمه که والنتاین حتی می‌ترسه به لاکهارد، مرد مورد اعتماد کلیسا و پدرش که عاشقش هست هم چیزی بگه. اما والنتاین تصمیم میگیره با بن، برادرش، صحبت کنه و تمام مطالبی که پیدا کرده به اون اطلاع بده. پس از تماس با بن قراری باهاش در خانه‌ی پدری میذاره و بن متوجه صدای با ترس والنتاین میشه، اما وقتی میرسه خونه متوجه میشه که والنتاین دیگه هرگز نمی‌تونه باهاش حرف بزنه و این آغاز ماجرای پر هیجان این کتابه. حشاشین کتابی جنایی و پر رمز و رازه که به داستان‌های کلیسا پرداخته. داستان جذابی داره اما روند نسبتاً کندی داره البته این روند آروم برای من نه نکته‌ی منفی‌ای هست و نه اذیتم کرد چون باعث شد اتفاقات قشنگ توی ذهنم ته‌نشین بشه و با روند کتاب پیش برم. به طور ناخودآگاه کسی که کتاب‌های دن براون رو خونده باشه به مقایسه‌ی این کتاب با نوشته‌های دن براون دست میزنه هم از لحاظ موضوع و هم سبک. توی این کتاب بر خلاف کتابهای دن براون از بمباران اطلاعاتی خبری نیست، اطلاعات تاریخی به مقدار کافی در لابلای داستان اومده و به شما فرصت برای فکر کردن بهش رو میده. کتاب جذاب و سرگرم‌کننده بود. پنج ستاره رو با دست و دلبازی فراوان دادم.ه
          
            همراه با جوان‌ترین پیرمرد تاریخ، اَشْوَزدَنگهه، قدمتی به درازای تاریخ را می‌پیماییم در رمان سه جلدی آرمان آرین...!
داستان جوانکی مغ، که به حسب اتفاق، به معجون جاودانگی می‌رسد و خواسته یا ناخواسته ( نامیرا ) می‌شود. اما همیشه در مقابل نیروی خیر، شرّی هم وجود دارد... چه بسا آن شر، شخص اهریمن باشد!
اشوزدنگهه فوق‌العاده است! یک رمان تاریخی نه، یک رمان در تاریخ است. رمانی ذوب شده در دل شش هزار سال فرهنگ و تمدن پارسی. از قدم زدن در کنار بزرگمهر وزیر، تا سرک کشیدن به کاروانسرایی مقدس، در راه مرو...
اشوزدنگهه در سه جلد ( چهار! ) تدوین و منتشر شده ‌‌‌است. رمانی جذاب و هیجان انگیز، که تجربه شخصی ثابت کرده است به بیش از یکبار خواندنش، هزاران هزار بار می‌ارزد! 
از لحاظ محتوایی، رمان قابلیت تبدیل شدن به اثری سینمایی حتا بالاتر و جذاب تر از ارباب حلقه هارا دارد. اما، امان از صنعت سینمایی مبتذل و پوچ.
* پرش های زمانی فصل های کتاب، گاهی صفویه و گاه هخامنشی، گاهی عباسیان و گاه سلجوقی، گاه قاجار و گاه معاصر... رمان را تا انتهای کار، تازه نفس، نگه می‌دارد...