یادمه آخرین امتحان بود . همه منتظر بودن تا برگه هارو بدن ،
مدیر مدرسه مثل همیشه واسه قوت قلب دادن اومد داخل کلاسمون ، منتها یه کتابم دستش بود .
کتاب رو بین بچه ها پخش کرد و گفت : بچه ها امیدوارم همتون این کتاب رو بخونید ، راجب پدر همه ماست ، امام زمان (عج) ..
یکی از بچه ها برگشت گفت: پس هیچکس نمیخونه ! دلم شکست .
یکم بعد از امتحانات شروع کردم به خوندنش .. فکر نمیکردم انقدر با این کتاب ارتباط بگیرم!
به طوری که چندبار بخونمش و باهاش اشک بریزم ..باعث شد دعای فرج رو حفظ کنم ،
و نسبت به امام زمان(عج) شناخت بیشتری پیدا کنم.. و بفهمم چقدر از ایشون دورم.. .
اولین کتاب مهدوی بود که خوندم ولی آخرینش نبود ، باعث شد بقیه کتاب ها در این موضوع هم دنبال کنم .
الحمدالله.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.