فرید

فرید

@Farid.

39 دنبال شده

52 دنبال کننده

یادداشت‌ها

فرید

فرید

1403/12/19

        همسفر شدن با مرگ! 

مردمی رو تصور کنید که هر روز در حال دست و پنجه نرم کردن با سخت ترین شرایط موجود هستند. مردمی که از سایر نقاط دنیا طرد و به تبعیدگاه فرستاده شده اند. انگار اونا هیچ ارتباطی با سایر دنیا ندارند، هیچ کس در دنیا دلش به حال این افراد نمیسوزه، هیچ دوست، آشنا یا خانواده ای ندارند، انگار این افراد اصلا وجود خارجی ندارند، دنیایی خشن، بی عاطفه و بی رحم که فقط یک قانون در اون وجود داره: تلاش کن زنده بمونی. 

داستان مزد ترس زندگی چنین افرادی رو روایت می کنه. در منطقه ای از آمریکا به نام لاس پیدراس، زندگی روی خوشی به افراد نشون نمیده. ساکنان این منطقه در بدترین شرایط مالی به سر می برند و آه در بساط ندارند. افراد اینجا یا بیکار هستند یا تحت سلطه ی بی رحم ترین کارفرمایان. مردمی که هیچ خبری از سایر دنیا ندارند و به همین ترتیب شروع به تصور و خیالپردازی می کنند به عنوان مثال در فصلی از کتاب، گویندگی یک مسابقه خیالی گاوبازی رو در رادیویی خیالی انجام میدن. اما زندگی ناگهان یک شانس دوباره برای اونا نشون میده. یک چاه نفتی در نزدیکی اون منطقه آتش می گیره و برای خاموش کردنش بایستی از نیتروگلیسیرین استفاده بشه. مقامات تصمیم می‌گیرن دو تن از این ماده رو در دو کامیون قرار بدن و از چهار راننده که شخصیت های اصلی کتاب هستند استفاده کنند. پاداش این کار پول زیادیه اما کامیون ها بایستی در مسیری خطرناک به سمت چاه نفتی حرکت کنند و کوچکترین تکان یا شوک ناگهانی باعث انفجار نیتروگلیسیرین ها میشه. 

مزد ترس به نظام سرمایه داری و اختلاف طبقاتی انتقاد می کنه. افرادی که در راس قدرت قرار دارن و برای رسیدن به اهداف خود دست به هر کاری می زنند و طبقه کارگر رو تنها به عنوان یک ابزار نگاه می کنند. در ابتدای کتاب شخصیت های مختلف کتاب معرفی شده و اهداف و آرزوهای اونا بیان میشه. چهار شخصیت اصلی(ژرار، جانی، بیمبا و لوئیجی) با انتخاب شدن به عنوان راننده کامیون ها، به یک جنگ تمام عیار با سرنوشت و مبارزه ای برای بقا دعوت میشن. موفقیت در این کار، بلیط خروج اونا از فقر و فلاکته. بخشی از فصل های ماجراجویی این افراد به عبور از موانع سخت و گذرگاه های دشوار میپردازه اما از جایی به بعد، این موانع فیزیکی تبدیل به موانع درونی در ذهن اونا میشه به خصوص برای شخصیت های ژرار و جانی. ترس در اونا رخنه میکنه، ترسی درونی و وحشتناک و مدام در ذهن خودشون در حال درگیری هستند اما هرکدام واکنش متفاوتی به ترس دارند. ژرار از ترس به عنوان محرکی برای رسیدن به هدف به هر قیمتی استفاده می کنه در حالی که جانی یارای مقابله با ترس رو نداره و کتاب تضاد شخصیتی اونا رو خیلی خوب نشون میده اما متاسفانه شخصیت های بیمبا و لوئیجی شخصیت پردازی ناقصی دارند و این مورد از ضعف های کتابه. 

دو اقتباس سینمایی فوق العاده خوب از این کتاب ساخته شده، یکی فیلم فرانسوی مزد ترس(the wages of fear)و دیگری فیلم آمریکایی ساحره(sorcerer) که البته فیلم مزد ترس وفاداری بیشتری به کتاب داره اما هر دو فیلم به شدت جذاب و از بهترین نمونه های فیلم های هیجان انگیز در سینما هستند. در باب مقایسه بین این کتاب و فیلم ها با احتساب نظر شخصی، فیلم ها کمی بهتر از کتاب عمل کردند.


      

18

فرید

فرید

1403/11/22

        سوار قطار زمان شدی و قراره به گذشته سفر کنی، به سال های خیلی دور. داخل قطار تعداد زیادی مسافر حضور دارند و متوجه میشی مقصد همه ی اونا با خودت یکسانه. دقت می کنی و می بینی تمام مسافران کتابی در دست گرفتند که دقیقا مشابه کتابی هست که به همراه داری. همین چند دقیقه پیش اولین جمله ی کتاب رو خوندی: "این کتاب بی هیچ تحقیق و یادداشتی فقط از ذهن برآمده است. هدیه می شود به آنان که در این سفر همپای من بودند و هستند..." و یکدفعه خودت رو در قطار زمان دیدی. بالاخره به مقصد می رسی، روستای سیرچ استان کرمان زادگاه آقای هوشنگ مرادی کرمانی در دهه بیست و حالا داستان شروع میشه. 

آقای مرادی کرمانی که در زادگاهش به او هوشو می گفتند، در کتاب "شما که غریبه نیستید" تمام خوانندگان این کتاب رو انگار که عضوی از خانواده خودش هستند با خودش همراه می کنه و خیلی خودمانی و راحت، شرح زندگی خودش رو بیان می کنه. داستان از دوران کودکی اش در روستای سیرچ شروع میشه و با دوران نوجوانی او در تهران به پایان می رسه. 

شما علاوه بر مطالعه یک کتاب زندگینامه ای، انگار در حال خوندن یک سفرنامه از روستای سیرچ هستید. نویسنده روستا رو شرح نمیده بلکه اون رو برای شما نقاشی می کنه. توصیفات نویسنده از محیط روستا و مردمش، خانه ها، باغ ها، مغازه ها، درخت سرو تنومند و بلند هزار ساله، درخت های چنار، رودخانه ی پرآب، کوهستان های اطراف و یا حتی توصیف شرایط چهار فصل سال اونقدر زیبا، واقعی و دلنشینه که خودتون رو در روستای سیرچ می بینید و همه چیز رو از نزدیک با چشم خودتون مشاهده می کنید. 

در کتاب به تدریج نزدیکان هوشو و سایر مردم روستا رو بیشتر می‌شناسیم. هوشو در شش ماهگی مادر خودش رو از دست میده و همراه با ننه بابا و آغ بابا (که مادربزرگ و پدربزرگ پدری اش هستند) و عمویش قاسم زندگی می کنه که بعدا پدرش کاظم هم وارد داستان میشه. چیزی که بیشتر از همه خواننده رو تحت تاثیر قرار میده تنهایی هوشو در اعماق وجودشه. از اینکه از وجود مادر محروم بوده، از اینکه مدام توسط اهالی روستا و حتی نزدیکان خودش نفرین می شده و همه معتقد بودند هوشو در زندگی به جایی نمیرسه یا اینکه همیشه به خاطر پدرش که رفتارهای عجیبی داشته توسط دیگران مورد تمسخر قرار می گرفته، ولی هوشو بدون توجه به این مسائل، عشق و علاقه زیادش به کتاب و سینما رو دنبال می کنه، چیزی که بر خلاف نظر اطرافیانش بوده و معتقد بودند کتاب خواندن و سینما رفتن آینده ای برای او نداره. 

هوشو کودکی بسیار سختی داشته، تجربه های تلخی داشته، از خیلی چیزها محروم بوده، ننه بابا و آغ بابا هم آه در بساط نداشتند اما نویسنده دوست نداشته کتابش لحن غم و اندوه داشته باشه و سعی کرده تا جای امکان با طنزی شیرین داستان رو روایت کنه اما خیلی سخته قسمت هایی از کتاب رو بخونید و برای هوشو بغض نکنید. در تمام داستان با هوشو همراه میشیم، با شیطنت ها، شادی ها و غم ها، کنجکاوی ها، امید و آرزوها، ترس ها و علاقه هاش همراه میشیم. 

بخش عمده ای از کتاب مربوط به دوران کودکی هوشو است. دوران کودکی که دنیا رو از یک زاویه دیگه می بینیم، انرژی زیادی داریم، حس کنجکاوی زیادی داریم، دوست داریم همه ی ناشناخته ها رو کشف کنیم، خیلی چیزها رو نمی دونیم، خیالپردازی می کنیم، قوه ی تخیل بسیار قوی ای داریم و چقدر این شعر آقای معینی کرمانشاهی در مورد کودکی زیباست:
شور و حال کودکی برنگردد دریغا
قیل و قال کودکی برنگردد دریغا 

تشکر از آقای هوشنگ مرادی کرمانی بابت نوشتن این کتاب زیبا و ماندگار و تشکر بابت خلق کلی خاطره برای ما ایرانی ها در سال های گذشته. من اکثر آثار اقتباسی از کتاب های ایشون رو دیدم ولی متاسفانه از اصل کتاب ها تعداد خیلی محدودی رو خوندم و امیدوارم در آینده بتونم کتاب های بیشتری از ایشون بخونم. 
      

58

فرید

فرید

1403/10/18

        جادوی داستان کوتاه!
کتاب مجموعه نامرئی داستانی کوتاه درباره ی پیرمردی نابینا است که مجموعه ای از آثار ارزشمند هنری رو در طی سال ها جمع آوری کرده و تمام پس اندازش رو صرف خرید اونا کرده و مشتاق هست که این آثار رو به کسی نشون بده
این دومین کتابی بود که بعد از کتاب شطرنج از تسوایگ خوندم. بارزترین ویژگی این نویسنده، قلم فوق العاده عالی ای هست که بعد از خوندن یک یا دو صفحه، جذب اثرش میشید و داستان رو بدون هیچ پیچیدگی خاصی به سادگی روایت می کنه
داستان ابتدا از زبان یک راوی بی نام و نشان آغاز میشه که در ادامه با یک عتیقه فروش آشنا میشه و اون عتیقه فروش داستان مواجه شدنش با پیرمرد مجموعه دار و گذشته ی اون رو روایت می کنه و یک ساختار داستان در داستان پدید میاره که البته این شیوه در داستان شطرنج بسیار بیشتر به چشم میاد
تسوایگ که در دوران جنگ مجبور به فرار از اتریش شد و سرانجام به خاطر ناامیدی از آینده دست به خودکشی زد، در این کتاب، تاثیرات جنگ و شرایط سختی رو که برای افراد معمولی ایجاد میشه رو روایت میکنه

اگر کتاب رو نخوندین، این پاراگراف رو نخونید:
در نهایت به نظرم پیامی که تسوایگ سعی کرد منتقل کنه، همدلی و همراهی انسان ها برای خوشحالی یکدیگر حتی در سخت ترین شرایط برای امرار و معاش هست. همانطور که پیرمرد نابینا خبر نداره که آثار ارزشمندش به خاطر نیاز به پول فروخته شدن اما عتیقه فروش داستان به اصرار زن و بچه پیرمرد، به دروغ وانمود می کنه که آثار او دست نخورده و سالم باقی موندن تا اون رو خوشحال کنه. انگار نابینایی پیرمرد یک حالت استعاره ای داره که باعث کامروایی اون شده و اتفاقات رو جور دیگری تصور می کنه
      

49

فرید

فرید

1403/9/11

        شب های روشن رمانی کوتاه از فئودور داستایوفسکی در ژانر درام و عاشقانه و اولین رمانی بود که من از این نویسنده خوندم.
این داستان کوتاه درباره مردی هست بی نام و نشان، تنها و منزوی که به گفته خودش کسی در شهر اون رو نمی شناسه ولی اون همه رو می شناسه. با خوشحال بودن مردم، خوشحاله و از ناراحت بودن اونا، قلبش به درد میاد. یک شب که در حال پرسه زدن در خیابونه به طور اتفاقی به دختری بر میخوره که پس از اینکه شخصیت اصلی داستان، اون دختر رو از دست یک مزاحم نجات میده، باهاش آشنا میشه...
همیشه هدف از یک یادداشت درباره یک کتاب، علاوه بر نظر خواننده، ایجاد یک اشتیاق در دیگران برای مطالعه ی اون کتابه. این داستان یکی از شناخته شده ترین داستان هاست و واقعا نیازی به معرفی نداره اما به هرحال اگه بخوام نظرم رو بگم به چند نکته اشاره می کنم:
- نویسنده با توصیفات عالی به خوبی حس تنهایی رو به بیننده منتقل کرده. شخصیت اصلی هیچ همصحبت و دوستی نداره. از بخش های جالب کتاب، گفت و گو و درد و دل او با ساختمان ها و خانه های مردمه. این تنهایی به گونه ای در دل و روح او رخنه کرده که شخصیت داستان برای خودش رویا می سازه و در اون رویا زندگی می کنه. رویایی که در اون همه مردم با خوشحالی برای او سر تکان میدن، رویایی که تصویری ایده آل از یک دختر برای او می سازه. این رویاها بیشتر و بیشتر در هم تنیده میشن و به قدری پویا و واقعی و باورپذیر به نظر می رسن که وقتی در یک چشم به هم زدن از بین میره، مجددا غم و تنهایی حاکم میشه و دوباره روز از نو روزی از نو. اما شخصیت اصلی داستان فرصتی پیدا می کنه که در خارج از رویاهاش با یه نفر یعنی ناستنکا آشنا بشه و به تدریج به او علاقه پیدا کنه و این داستان چهار شب از آشنایی او با ناستنکا رو روایت می کنه. روایت عشقی یک طرفه.
- بیشتر داستان بر گفت و گوهای شخصیت اصلی و ناستنکا تمرکز داره و هرکدوم داستان زندگی خودشون رو برای دیگری تعریف می کنند و قدرت داستایوفسکی در تشبیهات ادبی فوق العاده بود.
- من نمونه های ترجمه های مختلف رو مشاهده کرده بودم و به نظرم ترجمه سروش حبیبی از نشر ماهی از همه بهتر بود.
- از این کتاب فیلم های زیادی ساخته شده از جمله فیلم چهارشب یک رویابین (تصویر عکس یادداشت) از روبر برسون، فیلم شب های روشن از لوکینو ویسکونتی و فیلم شب های روشن ایرانی از فرزاد موتمن اما از اونجایی که بسیار به سینمای برسون علاقه دارم، اقتباس برسون از این کتاب رو بیشتر می پسندم. فقط درصورتی که به سبک برسون علاقه دارین، این فیلم رو تماشا کنید.
خیلی نتونستم خوب حق مطلب رو ادا کنم فقط میتونم بگم کتاب خیلی خوبی بود و لذت بردم.
      

64

فرید

فرید

1403/8/26

        برخی اوقات در بین آثار یک نویسنده بزرگ، کتابی پیدا میشه که با وجود مهجور بودنش، تاثیرگذاری زیادی بر خواننده میذاره و خوندنش آدم رو چنان به فکر فرو میبره که شاید یک داستان طولانی و بلند نتونه چنین تاثیر عمیقی بذاره.
کتاب علامتچی چارلز دیکنز شاید به اندازه آثار دیگه این نویسنده شناخته شده نباشه اما کتاب فوق العاده زیباییه و به نظرم با خوندن همین داستان میشه به توانایی چارلز دیکنز پی برد.
این داستان درباره شخصی هست که در یک ایستگاه قطار دورافتاده در یک دره، وظیفه علامتچی ایستگاه رو بر عهده داره تا از بروز حادثه جلوگیری کنه و در یک آلونک کوچک و محقر زندگی می کنه. راوی اول شخص که اسمش رو نمیدونیم یک شب با او آشنا میشه و علامتچی براش تعریف می کنه که در چندین بار در نزدیکی چراغ خطر، یک شبح رو دیده و بعد از اون هر بار یک حادثه در قطار رخ داده...
این رمان کوتاهه و در کمتر از یک ساعت میشه تمومش کرد اما داستان عمیقی داره.
مضامینی که رمان به اونا پرداخته شامل تنهایی، سرنوشت و خطرات پیشرفت صنعته.
علامتچی داستان در اون ایستگاه پرت و دورافتاده به خاطر شغلش فردی فوق العاده تنها و منزویه و هیچ کس رو در اطراف خودش نداره و تنها وسیله ارتباطش، تلگراف با مرکز راه آهنه. چارلز دیکنز نشون داده که راه آهن و قطار که به نوعی نماد پیشرفت و صنعتی شدنه، میتونه چه آسیبی به انسان ها وارد کنه.
خیلی از خوندنش لذت بردم و واقعا تاثیرگذار بود. پیشنهاد می کنم یک زمان کوتاه رو به خوندن این رمان زیبا اختصاص بدین.
      

36

فرید

فرید

1403/8/18

        Please sir i want some more 

این آلیور تویست پاک و معصوم و دوست داشتنی!
کتاب آلیور تویست دومین رمان نوشته شده از چارلز دیکنز و اولین رمانی بود که من از ایشون خوندم و واقعا یک شاهکار بود.
چارلز دیکنز در این رمان با طنزی تلخ به بیان زندگی سخت آلیور تویست و افرادی که در سرنوشت او تاثیرگذارند می پردازه‌. این کتاب به طور کلی، داستانی درباره نبرد نیروی خیر و شر هست. علاوه بر این نویسنده به طرز ماهرانه ای، سیستم قضایی حاکم بر کشور و بی عدالتی موجود و عدم صلاحیت افراد در جایگاه قدرت رو به باد انتقاد می گیره.
شخصیت های مختلفی در رمان وجود دارند و چارلز دیکنز به خوبی برای هرکدام وقت میذاره و به خواننده معرفی می کنه حتی شخصیت های فرعی کتاب هم پرداخت خیلی خوبی دارند.
اما یکی از ویژگی های بسیار عالی کتاب، توصیفات بی نظیر چارلز دیکنز از شهر لندنه. نویسنده به قدری استادانه به شهر لندن و خیابان ها و محله های فقیرنشین و وضیعت زندگی فلاکت بار مردم و سر و وضع و لباس و زندگی اونا می پردازه که انگار در حال خوندن یک سفرنامه از لندن قرن نوزدهم هستیم. چارلز دیکنز، آلیور تویست رو بر اساس کودکی خودش و تجربیات کسب شده در اون دوران نوشته. حتی بیل سایکس یکی از شخصیت های شرور کتاب هم در زندگی واقعی دیکنز وجود داشته.
در مورد ترجمه باید بگم کتاب از نشر نگاه هست و ترجمه احد علیقلیان یک ترجمه کامل از متن انگلیسی کتابه اما خود ترجمه در برخی موارد شامل عبارت و اصطلاحات قدیمی و نامفهوم بود و به نظر من ترجمه نه خیلی خوبه و نه خیلی بد.
از این رمان چندین فیلم و سریال ساخته شده که اگه با دیدن فیلم های قدیمی مشکلی ندارین پیشنهاد می کنم فیلم آلیور تویست از دیوید لین محصول سال ۱۹۴۸ و فیلم آلیور! از کارول رید محصول سال ۱۹۶۸ رو تماشا کنید. دیدن فیلم آلیور تویست از رومن پولانسکی محصول سال ۲۰۰۵ نیز خالی از لطف نیست.
این کتاب فوق العاده است و همه چیز تمومه: لحظات خوب و امیدبخش، لحظات غم و تراژدی، شخصیت های جالب، دیالوگ های عالی، فضاسازی محشر و در یک سوم پایانی داستان کمی تم جنایی و معمایی پیدا می کنه. برای علاقه مندان به رمان های کلاسیک شدیدا پیشنهاد می کنم.
      

30

فرید

فرید

1403/8/8

        خون بر برف رمانی جنایی از یو نسبو نویسنده نروژی، روایتگر داستانی درباره تنهایی و عشق که از زاویه دید یک آدمکش حرفه ای به نام اولاف یوهانسن روایت میشه که برای یکی از بزرگترین قاچاقچیان مواد مخدر کار می کنه. در یکی از ماموریت ها، اولاف ماموریت پیدا می کنه که همسر رئیسش رو بکشه اما داستان به طریق دیگه ای پیش میره...
این داستان به بیان احساسات و عواطف یک آدمکش می پردازه و به بیان نقاط ضعف او، ماموریت ها، داستان عشق او به یک دختر کر و لال و گذشته ی او با پدر و مادرش می پردازه. 
یکی از نکات برجسته کتاب، فضاسازی عالی یو نسبو است. داستان در شهر اسلو کشور نروژ روایت میشه و نویسنده حس سرمای سوزناک و فضای برفی داستان(حتی شکل و فرم دانه های برف) و خیابان های تاریک و سرد و بی روح شهر رو به خوبی به خواننده منتقل می کنه.
روایت داستان سرراست هست و هیچ پیچیدگی نداره و تنها در فصل‌هایی از کتاب به روایت گذشته اولاف می پردازه. داستان کشش خوبی داره و یو نسبو تلاش کرده تا بیشتر حس تعلیق رو تا آخر حفظ کنه و کمتر به عنصر غافلگیری تکیه کنه. البته رمان کمی خشن هم هست.
رمان در سبک روایت خود به خصوص در زمان های قتل، تجربه ای بسیار نزدیک به فیلمهای سینمایی رو به خواننده منتقل می کنه و خشونت کتاب به خصوص در اواخر آن برای من یادآور آثار سم پکینپا و کوئنتین تارانتینو در سینما بود. نکته دیگه اینکه قراره در آینده فیلمی از این کتاب ساخته بشه. 
در کنار نقاط قوت اما رمان بدون ضعف هم نیست. به نظرم برخی شخصیت های کتاب میتونست پرداخت بهتری داشته باشه
کتاب از نشر چترنگ هست و ترجمه خوب و روانی داره.
این رمان رو به طرفداران ژانر جنایی و هیجان انگیز پیشنهاد می کنم 


      

22

فرید

فرید

1403/8/1

        رمان موش ها و آدم ها داستانی درباره تنهایی انسان هاست.  
حس تنهایی که انسان ها سعی می کنند با تصور رویاهایی درباره آینده از آن فرار کنند و خودشون رو به آرزوها دلخوش کنند.
داستان درباره دو دوست به نام های جورج و لنی هست که به دنبال کار می گردند تا بتونند با پول حاصل از کار برای خودشون یک قطعه زمین بخرند و حیوانات مختلف رو نگه داری کنند. داستان پس از پیداکردن کار توسط این دو در یک مزرعه و آشنا شدن با شخصیت های دیگه ادامه پیدا میکنه.
جان اشتاین بک در این رمان به موضوع  قشر کارگر و  اختلاف طبقاتی موجود در جامعه می پردازه. هر کدام از شخصیت های این داستان به نوعی تنها هستند و رویایی بزرگ در سر دارند و  خواننده به نوبت با این شخصیت ها و انگیزه های آن ها آشنا میشه. گذشته ی شخصیت ها و حسرت های آن ها روایت میشه و در کل شخصیت پردازی کتاب عالیه. یکی از ویژگی های خوب رمان، توصیفات نویسنده از محیط و فضایی هست که شخصیت ها در آن حضور دارند و تصویرپردازی نویسنده به خوبی به خواننده القا میشه. 
این رمان علاوه بر تضاد طبقاتی درباره تضاد شخصیتی است. دو شخصیت اصلی یعنی جورج و لنی تفاوت های زیادی با هم دارند. لنی شخصیتی تنومند اما ساده لوح و کمی احمقه که به جورج وابسته است آرزو داره که کلی خرگوش داشته باشه و از اونا نگه داری کنه و جورج شخصیتی باهوش که با وجود دردسرهای زیاد لنی از او مراقبت می کنه.
نام رمان به‌نوعی نمادگونه است. موش میتونه نماد انسان های قشر ضعیف و کارگر و ستم دیده باشه که با وجود کار زیاد و طاقت فرسا، دستمزد کمی دارند و مرتب تله ستم و ظلم در برابر آن ها قرار می گیره و آدم ها نماد کارفرمایانی که فقط به خود فکر می کنند و زیردستان خود را مورد آزار و اذیت قرار میدن. 
این رمان در کنار خوشه های خشم از جمله پرمخاطب ترین آثار اشتاین بک هست که البته در مقایسه با خوشه های خشم، حجم بسیار کمتری داره.
من انتشارات مجید رو مطالعه کردم و ترجمه خوب و روانی داشت.
برای علاقه مندان به رمان های کم حجم با داستانی تلخ و عمیق، این رمان رو پیشنهاد می کنم.
      

21

فرید

فرید

1403/7/17

        یک مادر برای نجات فرزندش تا کجا میتونه پیش بره؟ 

همیشه موضوعات سفر در زمان میتونه جذاب و در عین حال ناشناخته باشه. چه وقتی در حال تماشای سریالی مثل دارک هستید و یا در حال مطالعه ی رمان جذاب زمان اشتباه مکان اشتباه. هر چند مسئله امکان پذیر بودن سفر در زمان، با قوانین فیزیک در تناقضه، اما چرا این موضوع همیشه برای ما جالبه؟ 

در رمان زمان اشتباه مکان اشتباه داستان زنی به نام جن روایت میشه که پس از دستگیر شدن پسرش تاد، به علت به قتل رساندن یک غریبه، درگیر یک ماجرای عجیب غریب میشه و هر روز با بیدار شدن از خواب، از روز وقوع جنایت دورتر میشه و به گذشته سفر میکنه و بنابراین این فرصت رو پیدا میکنه تا از وقوع جنایت جلوگیری کنه اما آیا موفق به انجام این کار میشه؟ 

در این رمان نویسنده با وجود پرداختن به مسئله سفر در زمان، سعی کرده موضوع رو خیلی پیچیده نکند تا خوانندگان عادی به راحتی با آن ارتباط برقرار کرده و از مطالعه آن لذت ببرند. در کنار پرداختن به مسئله زمان، این رمان به رابطه بین والدین با فرزند به خصوص مادر و فرزند می پردازه. مادری که روز به روز به گذشته برمیگرده و برای نجات فرزندش هرکاری از دستش بربیاد انجام میده. رمانی درباره عشق، دروغ، خیانت، قضاوت های اشتباه ‌و شاید اختلاف نسل ها. 

در حین مطالعه این رمان، به طور ناخودآگاه به یاد رمان کتابخانه نیمه شب افتادم. البته که این دو رمان تفاوت های زیادی با هم دارند اما همانطور که نورا سید در کتابخانه نیمه شب با تجربه کردن زندگی های مختلف و برطرف کردن حسرت هاش، به درک تازه ای از خودش و آدم های اطرافش میرسه در اینجا هم شخصیت جن با سفر به گذشته این فرصت رو داره تا علاوه بر نجات فرزندش، نگاهی به خودش بندازه و از زاویه ی دیگری به مسائل نگاه کنه و حسرت های گذشته رو جبران کنه. 

رمان شروع خیلی خوبی داره و در ادامه موفق شده به خوبی حس سردرگمی و کنجکاوی شخصیت جن رو نشون بده و هیجان و کشش داستان رو تا آخر حفظ کنه. اکثر داستان از زاویه دید شخصیت جن و در برخی قسمت ها از دید شخصیتی به اسم رایان بیان میشه. رمان شخصیت پردازی خوبی داره و توصیفات نویسنده از شخصیت ها و محیط و فضای داستان بسیار عالیه هرچند به نظرم برخی قسمت ها کمی طولانی میشه و ممکنه برای برخی خسته کننده بشه. داستان رمان در برخی از قسمت ها یک سری ایرادات جزئی داره اما برای جلوگیری از افشا شدن داستان از اشاره به اون خودداری می کنم. 

من انتشارات کوله پشتی رو مطالعه کردم و ترجمه در کل خیلی خوب بود. هرچند برخی قسمت ها ایرادات جزئی داشت که اصلا به تجربه خوب رمان ضربه نمی زنه. 

این رمان رو به علاقه مندان به داستان های جنایی، معمایی و هیجان انگیز با چاشنی سفر در زمان پیشنهاد می کنم.


      

28

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

نمایش همه

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.