همسفر شدن با مرگ!
مردمی رو تصور کنید که هر روز در حال دست و پنجه نرم کردن با سخت ترین شرایط موجود هستند. مردمی که از سایر نقاط دنیا طرد و به تبعیدگاه فرستاده شده اند. انگار اونا هیچ ارتباطی با سایر دنیا ندارند، هیچ کس در دنیا دلش به حال این افراد نمیسوزه، هیچ دوست، آشنا یا خانواده ای ندارند، انگار این افراد اصلا وجود خارجی ندارند، دنیایی خشن، بی عاطفه و بی رحم که فقط یک قانون در اون وجود داره: تلاش کن زنده بمونی.
داستان مزد ترس زندگی چنین افرادی رو روایت می کنه. در منطقه ای از آمریکا به نام لاس پیدراس، زندگی روی خوشی به افراد نشون نمیده. ساکنان این منطقه در بدترین شرایط مالی به سر می برند و آه در بساط ندارند. افراد اینجا یا بیکار هستند یا تحت سلطه ی بی رحم ترین کارفرمایان. مردمی که هیچ خبری از سایر دنیا ندارند و به همین ترتیب شروع به تصور و خیالپردازی می کنند به عنوان مثال در فصلی از کتاب، گویندگی یک مسابقه خیالی گاوبازی رو در رادیویی خیالی انجام میدن. اما زندگی ناگهان یک شانس دوباره برای اونا نشون میده. یک چاه نفتی در نزدیکی اون منطقه آتش می گیره و برای خاموش کردنش بایستی از نیتروگلیسیرین استفاده بشه. مقامات تصمیم میگیرن دو تن از این ماده رو در دو کامیون قرار بدن و از چهار راننده که شخصیت های اصلی کتاب هستند استفاده کنند. پاداش این کار پول زیادیه اما کامیون ها بایستی در مسیری خطرناک به سمت چاه نفتی حرکت کنند و کوچکترین تکان یا شوک ناگهانی باعث انفجار نیتروگلیسیرین ها میشه.
مزد ترس به نظام سرمایه داری و اختلاف طبقاتی انتقاد می کنه. افرادی که در راس قدرت قرار دارن و برای رسیدن به اهداف خود دست به هر کاری می زنند و طبقه کارگر رو تنها به عنوان یک ابزار نگاه می کنند. در ابتدای کتاب شخصیت های مختلف کتاب معرفی شده و اهداف و آرزوهای اونا بیان میشه. چهار شخصیت اصلی(ژرار، جانی، بیمبا و لوئیجی) با انتخاب شدن به عنوان راننده کامیون ها، به یک جنگ تمام عیار با سرنوشت و مبارزه ای برای بقا دعوت میشن. موفقیت در این کار، بلیط خروج اونا از فقر و فلاکته. بخشی از فصل های ماجراجویی این افراد به عبور از موانع سخت و گذرگاه های دشوار میپردازه اما از جایی به بعد، این موانع فیزیکی تبدیل به موانع درونی در ذهن اونا میشه به خصوص برای شخصیت های ژرار و جانی. ترس در اونا رخنه میکنه، ترسی درونی و وحشتناک و مدام در ذهن خودشون در حال درگیری هستند اما هرکدام واکنش متفاوتی به ترس دارند. ژرار از ترس به عنوان محرکی برای رسیدن به هدف به هر قیمتی استفاده می کنه در حالی که جانی یارای مقابله با ترس رو نداره و کتاب تضاد شخصیتی اونا رو خیلی خوب نشون میده اما متاسفانه شخصیت های بیمبا و لوئیجی شخصیت پردازی ناقصی دارند و این مورد از ضعف های کتابه.
دو اقتباس سینمایی فوق العاده خوب از این کتاب ساخته شده، یکی فیلم فرانسوی مزد ترس(the wages of fear)و دیگری فیلم آمریکایی ساحره(sorcerer) که البته فیلم مزد ترس وفاداری بیشتری به کتاب داره اما هر دو فیلم به شدت جذاب و از بهترین نمونه های فیلم های هیجان انگیز در سینما هستند. در باب مقایسه بین این کتاب و فیلم ها با احتساب نظر شخصی، فیلم ها کمی بهتر از کتاب عمل کردند.