علی حکیمی

علی حکیمی

@Ali_Ha

27 دنبال شده

28 دنبال کننده

            | انسان مسئولیت ماست |
          
پیشنهاد کاربر برای شما

یادداشت‌ها

نمایش همه

7

        داستانِ سکانس آخر انحراف جامعه ی اسلامی است از آنچه که در مسیر تحقق اش بود (که انحراف از بعد فتح مکه شروع شد و با سقیفه ادامه یافت و با خلافت عثمان و روی کارآمدن معاویه در شام به اوج رسید و ...)  و اصلی ترین علت آن اینکه شیطان و حزبش خوب میدانند که مردم به کم قانع اند، اهل دنیایند و راضی بدان و البته پیرو خواص اند و اما خواص، که اگر سست ایمان باشند و به شناخت و بصیرتی مجهز نباشند بسادگی در مواقع حساس و در تنگه های احد پشت جبهه حق خالی خواهد شد و امام حق که تنها و بی یاور مانده را چاره ای جز صلح با باطل نخواهد بود، که اندک یاران راستین باید زنده بمانند و تا جامعه آمادگی ندارد و دشمن زیرک است و سیّاس بایست صبر کرد؛ بله اگر جبهه حق از خواصی همچون مالک اشتر تهی شد و قیس بن سعد ها تنها ماندند و امثال عبدالله بن عباس ها، خالد بن معمر، خالد بن عرفطه، حبیب بن عمار و ... خود و امام شان را به اندک بهای دنیا فروختند، چنین میشود. و ای کاش ما کسانی باشیم با بصیرت، صبر و شناخت که آخرین امام را تنها نمی گذارند...

کتاب خوب و در نوع خود جالب بود، آسیب شناسانه و همراه با بررسی اشخاص و چهره ها و ارائه ی تصویری از محیط های گوناگونی که ماجرا روایت میشد، بود. پیشنهاد می کنم قبل از این کتاب اول تاریخ پیامبر ( بویژه بعد از برهه تشکیل حکومت) و سپس کتاب الغارات را بخوانید، بعد این کتاب و فضای تاریخی ماجرا بهتر درک میشود...
      

2

باشگاه‌ها

🌱 تولدی دوباره 🌱

278 عضو

بشنو از نی: مروری بر دعای ابوحمزه ثمالی

دورۀ فعال

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

فعالیت‌ها

علی حکیمی پسندید.

21

علی حکیمی پسندید.
          «آیاخدا وجود دارد؟» این سوال بنیادین کتاب است. 

نویسنده درون روابط عاشقانه و دوستانه تعدادی شخصیت جوان تحصیلکرده طبقه متوسط این سوال را دنبال می کند. 

سوالی که سالها فیلسوفان به طریقه خودشان به دنبال پاسخ به آن بودند، اهل شهود و عرفان به روش خودشان، دینداران با اتکا به هر آنچه در دین به آنها رسیده، اهالی شناخت حسی و علوم تجربی هم عموما این سوال را خارج از حوزه مطالعاتی خودشان تعریف کرده اند. 

اما برای افراد عادی چه؟ برای افراد عادی مثل ما، مثل شخصیت های این داستان، مثل یونس، سایه، مهرداد، علیرضا...

به نظر می رسد که آنها هر کدام پاسخ یکی از این مسیرها را معتبرتر میدانند. سایه پاسخ دین را، علیرضا پاسخ اهل شهود و دین را. مهرداد از رویکرد بی‌تفاوتی به پاسخ علیرضا در انتهای داستان نزدیک تر می شود. 

این وسط یونس شخصیت اصلی داستان می ماند. او به نظرم در حرفهایش پاسخ جامع تری می خواهد. تا انتهای داستان هم معلوم نمی شود چه پاسخی پیدا می‌کند؛ البته می توان از صحنه پایانی داستان یعنی بادبادکی که به آسمان(خدا) می رسد برداشت مثبتی داشت ولی اگر من جای یونس بودم و این سوالات را داشتم با دیدن چنین رخدادی یا شنیدن صحبت های بیانیه گونه عشقم (سایه) راضی نمی شدم، خودم می رفتم تا ته ماجرا ....ولی خب شاید یونس راضی شده... نمی دانم...

چند نکته دیگر راجع به این داستان: 

🌱 داستان با ساختار خوب و پرکشش نوشته شده. با اینکه آن روزها حال خوبی نداشتم ولی به راحتی خواندمش.

🌱صحبت های علیرضا در رستوان را بسیار دوست داشتم. مستور بسیار خوب بخشهای این مدلی داستانهایش را می نویسد. مرا کاملا متاثر کرد و یادم می آید اشکهایم ریخت. جدا از داستان، چقدر خوب است که آدم یکی دو تا از این دوست ها درزندگی واقعی خودش داشته باشد. 

🌱پایان داستان نمادین و پرمعنا بود.

🌱من نتوانستم با رخداد اصلی و دلیل خودکشی دکتر پارسا کنار بیایم. خوب نمی فهممش. 

🌱سوال از خودکشی یک نفر که سوال پایان نامه یونس بود (حتی اگر دنبال دلیل جامعه شناسی باشید) سوال پایان نامه رشته پژوهش علوم اجتماعی و جامعه شناسی نمیتواند باشد. تا جایی که من می دانم اصلا چنین عناوینی تصویب نمی شود. این سوال بیشتر‌ نیاز به یک کار کارآگاهی دارد...
        

21