شبکه اجتماعی کتاب‌دوستان

بهخوان فضایی برای کتابخوان‌هاست تا همدیگر را پیدا کنند و دربارۀ کتاب‌ها حرف بزنند.

بهخوان
یادداشت‌های پیشنهادی
سعید بیگی

سعید بیگی

19 ساعت پیش

        نثر کتاب خوب، روان و خواندنی است و از حدود صفحۀ صد به بعد؛ واژگان اضافه و اشتباهات تایپی بارها دیده می‌شود. به نظر می‌رسد که در ویراستاری متن از حدود صفحۀ صد به بعد، کمتر دقت شده است.

داستان از جایی آغاز می‌شود که راوی یعنی پاتروکلوس که یک شاهزاده است، از زندگی خود و پدر سختگیر و مادر شیرین‌عقل و کندذهنش می‌گوید و از اینکه پدر، او و مادرش را دوست ندارد و به زحمت آنها را تحمل می‌کند.

سپس به ماجرای خواستگاری هلن، دختر تیندارئوس اشاره می‌کند و اینکه پدرش با یک جام طلای قیمتی و گرانبها، از طرف او که تنها 9 سال دارد و در اصل برای خودش که سالمند است، خواستگاری می‌کند و در نهایت پاتروکلوس چون دیگر خواستگاران، متعهد می‌شود که از همسری که هلن بر می‌گزیند، حمایت کند... .

همان‌گونه که مترجم گفته؛ داستان را بر اساس ایلیاد و ادیسۀ هومر نوشته و رویین‌تنی آشیل و ضربه به پاشنه‌اش را ذکر نکرده، چون در ایلیاد این مطلب نیست و بعدها به قصه افزوده شده است و لذا آشیل با تیری که پاریس با هدایت آپولو به قلبش می‌زند، کشته می‌شود.

این کتاب در واقع زندگی‌نامۀ آشیل از ابتدا تا انتها، یعنی زمان مرگ او است که از زبان یکی از نزدیک‌ترین افراد به او که از نُه‌سالگی تا پایان عمر همراه او بوده، بیان شده است.

به نظرم این کتاب بیشتر برای حمایت از روابط نامناسب آشیل و همراهش نوشته شده و منظور خاص و جدی دیگری نداشته باشد و برای عادی نشان‌دادن این ماجراها در نظر خواننده، کوشیده است تا فضایی رمانتیک و احساسی به وجود بیاورد و خواننده را با خود و با قهرمان داستان و کارهایش همراه کند.

این مطلب را در یادداشت‌هایی که خوانندگان محترم در بارۀ کتاب نوشته‌اند، می‌توان دید و پذیرفت. زیرا هیچ ماجرای خاص یا تفاوتی در طول داستان دیده نمی‌شود که تازگی داشته یا به روشی خاص بیان شده باشد.

ما داستان زندگی آشیل و دیگر قهرمانان را در نمایش‌نامه‌های دیگری دیده و خوانده‌ایم و با آنها آشناییم، اما با توجه به موارد بالا، گویا کارکرد اصلی این نمایش‌نامه به احتمال زیاد همان نکته‌ای باشد که بیان کردیم.

ظاهرا نویسنده در این کتاب می‌خواهد بگوید؛ هر چند خدایان که تتیس نمایندۀ آنان است، با این ارتباطات نامناسب آشیل و پاتروکلوس موافق نیستند، اما پس از مرگ آنها، بالاخره به این امر راضی شده‌اند و به نوعی مجوز این کار را صادر نموده‌اند.
      

26

ساینا

ساینا

19 ساعت پیش

        و تمام، 
خب من همین الان کتابو تموم کردم و انقدر صفحه ی اخرش ناز بود که فقط مدراخددهحهذخلزنذ🙏
یه عاشقانه ی ناز و دردناک.چرا دردناک؟چون هر لحظه امیدوار میشدی که بهم میرسن یهو همه چیز بهم میریخت.و جدا از اون کتاب هول محور خیانتو عشق میچرخید.هردو شخصیت ترومای خیانت داشتن و نمیدونستن ایا دیگه میشه مثل قبل به یکی اعتماد کنن و از اعماق وجودشون اونو بخوان؟ 
از روند داستان بخوام بگم: 
واسه ی من یکم کتاب مبهمی بود کلا.راجع چیزای عجیبی توشون صبحت میشد ولی خب جالب بود. 
اولش جالب بود،وسطاش عجیب بود،آخرش دلنشین و قشنگ بود✨
راجع شخصیت پردازی بخوام بگم: 
ژانویه:یه دختر نویسنده که همیشه توی رویاهاش زندگی میکرده اما یهو واقعیت به طرز دردناکی کوبونده شد تو صورتش!شخصیتی که داشت رشد میکرد و ژانویه ی جدیدو  میشناختو کشف میکرد و سعی میکرد با واقعیت ها کنار بیاد.
گاس:عجیب، عجیب و عجیب!طرز فکر گاس برام جذاب بود.دیدی که به عشق و زندگی داشت واقع بینانه بود و این دقیقا برعکس ژانویه بود.یه جورایی گاس خیلی از یه ور افتاده بود ژانویه هم از اونور و تونستن همو اصلاح کنن. 
ترجمه و قلم نویسنده: 
شما وقتی یه کتاب از داستایفسکی و کافکا و...کلا نویسنده های بزرگ و عمیق میخونید انتظار اینو دارید توی کتاب جملاتی باشه که شما نیاز باشه چندبار بخونیدشون تا بفهمید.
وقتز کتاب فانتزی/عاشقانه میخونید هم انتظار اینو دارید که یه متن روون و نسبتا ساده داشته باشه تابتونید همزمان اونو تصور کنید. 
خب قلم نویسنده(شایدم ترجمه اینجوری بود نمیدونم)یکم این نکته رو توی بخشایی از کتاب رعایت نکرده بود و یه سری جمله هارو نمیفهمیدی و خب این ایرادی بود که چشم منو گرفت. 
در کل نه کتاب بدی بود و نه کتاب عالی ای بود.تجربه ای قشنگ و زیبا برای رهایی از زندگی واقعی برای لحظاتی!
ممنون از فاطمه،مبینا و نیمه رایایی(😔😂)که منو توی خوندن این کتاب همراهی کردن💙
و در اخر مثل همیشه یه تیکه از ساینا و احساساتش توی این کتاب جا موند! 
شروع:۱۴٠۴/۶/۱۷
پایان: ۱۴٠۴/۶/۲۵
۰۹: ۲۳
      

22

مریم

مریم

22 ساعت پیش

        قهرمانی من عبارت از این بود که نگذاشتم بمیرم. این اولین جمله از آخرین فصل کتاب است؛ کتابی که گزارشی است از آنچه ولاسکو از سرنشینان کشتی رزمناو که بر اثر طوفان به آب افتاد و در دریای کارائیب مفقود شد، روایت می‌کند. او ده روز بدون آب و غذا در دریا شناور بود و این کتاب با قلم مارکز شکل و شمایل دیگری گرفته است. از نظر من، این کتاب یکی از آن کتاب‌هایی است که در تابستان خواندن‌شان لذت‌بخش‌تر است، چون در مورد دریا و گرمای سوزان روزهایی است که ولاسکو در دریا با کلکش شناور بود. روی هم رفته، باید بگویم خواندن این کتاب جذاب، دوست‌داشتنی و گیرا بود؛ طوری که دوست نداشتم آن را زمین بگذارم و می‌خواستم به سرنوشت قهرمان داستان زودتر پی ببرم.در انتهای داستان شاهد به شهرت رسیدن این قهرمان هستیم فردی که چند روز قبل باور نداشت که زنده می ماند حالا به چنان شهرتی رسیده بود که جمعیتی برای دیدارش صف می کشیدند ولی سرانجام مغضوب حکومت شد و تا ابد به دست فراموشی افتاد. 
      

22

        🎻‌ «سمفونی مردگان» را دارم. نه فقط به‌عنوان یک رمان، بلکه به‌عنوان ضجه‌ای بلند از دل تاریخ، از دل خانه‌ای در اردبیل که در آن، مرگ نه با گلوله یا بیماری، بلکه با سکوت، سنت، و سرکوب رخ می‌دهد. عباس معروفی در این اثر، آیدین را به‌مثابه صدای خفه‌شده‌ی نسلی می‌سازد؛ شاعری روشن‌فکر، عاشق، و عصیان‌گر که در میان دیوارهای بلند تعصب، تنها می‌ماند.

آیدین، شخصیت اصلی، قلب تپنده‌ی این سمفونی است. او می‌نویسد، عاشق می‌شود، می‌خواهد از مرزهای بسته‌ی خانواده و جامعه عبور کند. اما پدرش، مردی خشک و سنت‌زده، او را نمی‌فهمد. اورهان، برادرش، نماد خشونت و حسادت است. و در این میان، آیدین تنهاست. حتی عشقش به سورمه، دختری ارمنی، نمی‌تواند نجاتش دهد. او در نهایت، در سردخانه‌ای بی‌صدا، به پایان می‌رسد؛ اما مرگش، پیش از آن آغاز شده بود، در لحظه‌ای که فهمید هیچ‌کس صدایش را نمی‌شنود.

🖤 مرگ آیدا و سورمه، دو زنِ خاموشِ این داستان، همچنان در هاله‌ای از ابهام باقی می‌ماند. آیدا، خواهر آیدین، دختری لطیف و حساس، ناگهان ناپدید می‌شود و بعدتر خبر مرگش می‌رسد. سورمه، دختری ارمنی که رابطه‌ای عاطفی با آیدین دارد، نیز بی‌صدا از صحنه‌ی زندگی حذف می‌شود. معروفی هیچ‌گاه توضیحی صریح نمی‌دهد؛ گویی مرگ در این جهان، نه حادثه‌ای ناگهانی، بلکه نتیجه‌ی تدریجی خفگی است. این زنان، قربانیان خاموش‌اند؛ قربانی سنت، مردسالاری، و جامعه‌ای که برای عشق و تفاوت، جایی ندارد.

🔍 در مقاله‌ای که از یک نویسنده‌ی ارمنی خواندم، تحلیل جالبی از شخصیت سورمه ارائه شده بود. او می‌گفت که «سورمه» اساساً نامی ارمنی نیست، و این شاید نشانه‌ای از بی‌ریشه بودن یا تلاش نویسنده برای خلق شخصیتی در مرز میان بودن و نبودن. نویسنده اشاره می‌کرد که در فرهنگ ارمنی، افراد معمولاً دیر با دیگران گرم می‌گیرند، اما سورمه خیلی زود با آیدین ارتباط می‌گیرد. این نکته، شاید نشان‌دهنده‌ی تنهایی عمیق سورمه باشد؛ دختری که نه در میان ارمنی‌ها پذیرفته شده، نه در میان مسلمانان. او در حاشیه است، در سکوت، در مرزهای نامرئی.

در آن زمان، دوستی میان دختر و پسر، به‌ویژه در خانواده‌های سنتی، نه تنها پذیرفته نبود، بلکه گناهی نابخشودنی تلقی می‌شد. سورمه و آیدین، با وجود تمام موانع، به هم نزدیک می‌شوند، اما این نزدیکی، نه به وصال، بلکه به مرگ ختم می‌شود. مرگی که شاید جسمی نباشد، اما روحی است؛ مرگی درونی، تدریجی، و بی‌صدا.

🎼 و اما اورهان. او راوی است، ناظر، و شاید تنها کسی که صدای آیدین را شنیده. او می‌بیند، می‌نویسد، و در نهایت، روایت می‌کند. نقش او، همچون صدای دوم در یک سمفونی است؛ نه آن صدای اصلی، اما صدایی که باقی می‌ماند، تا مرثیه‌ی آیدین را به گوش ما برساند. اورهان، شاید نماد ما باشد؛ مخاطبی که دیر می‌فهمد، اما هنوز می‌تواند بشنود.
      

42

ساخت کتابخانۀ مجازی

ساخت کتابخانۀ مجازی

لیست کتاب‌های متنوع

لیست کتاب‌های متنوع

ثبت تاریخچۀ مطالعه

ثبت تاریخچۀ مطالعه

امتیاز دادن به کتاب‌ها

امتیاز دادن به کتاب‌ها

باشگاه کتابخوانی

باشگاه کتابخوانی

بهخوان؛برای نویسندگان

با در دست گرفتن صفحۀ خود می‌توانید بلافاصله از یادداشت‌هایی که روی کتاب‌هایتان نوشته می‌شود، مطلع شوید و با خوانندگان ارتباط برقرار کنید.

مشاهدۀ بیشتر

بهخوان؛برای ناشران

با در دست گرفتن صفحۀ نشرتان، کتاب‌های در آستانۀ انتشار خود را پیش چشم خوانندگان قرار دهید و اطلاعات کتاب‌های خود را ویرایش کنید.

مشاهدۀ بیشتر

چرا بهخوان؟

کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.