گفتگو در کاتدرال

گفتگو در کاتدرال

گفتگو در کاتدرال

4.4
10 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

15

خواهم خواند

23

شابک
9789648578058
تعداد صفحات
706
تاریخ انتشار
1387/10/25

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        A haunting tale of power, corruption, and the complex search for identity, Conversation in The Cathedral takes place in 1950s Peru during the dictatorship of Manuel Apolinario Odría Amoretti. Over beers and a sea of freely spoken words, the conversation flows between two individuals, Santiago and Ambrosia, who talk of their tormented lives and of the overall degradation and frustration that has slowly taken over their town. Through a complicated web of secrets and historical references, Mario Vargas Llosa analyzes the mental and moral mechanisms that govern power and the people behind it. More than a historic analysis, Conversation in The Cathedral is a groundbreaking novel that tackles identity as well as the role of a citizen and how a lack of personal freedom can forever scar a people and a nation.
      

لیست‌های مرتبط به گفتگو در کاتدرال

یادداشت‌ها

نعیمک

نعیمک

3 روز پیش

          نمی‌توانم تصور کنم چه کسی جز کوثری می‌توانست این داستان را ترجمه کند؟ از یوسا «سور بز» را خواندم و نگاه سیاسی‌اش دوست ندارم. من را یاد نگاه یک جانبه و گاهاً شاه و امریکای بدِ براهنی در «رازهای سرمزنی من» می‌اندازد. اما این داستان چه فرقی دارد؟ ماجرا خیلی ساده است. دو نفر در کافهای‌ای (اگر درست یادم باشد) با هم مواجه می‌شوند و شروع به گپ زدن می‌کنند و از خیل همین حرف زدن‌ها ما ماجرا وتاریخ آشنایی این دو و تاریخ بخشی از کشور را می‌فهمیم. اما صرفاً دیالوگ یا تعریف کردن قصه نیست. ما ناگهان پرتاب می‌شویم در دل ماجراهای قبل (فلش بک) و در همان ماجراهای دوباره دیالوگی از زمان حال (کافه) می‌شنویم. در صفحات اول این رفت و برگشت‌ها کمی گیج‌کننده است اما کم کم با آن خو می‌گیرید و از آنجا پیچیدگی و جذابیت کتاب برای شما بیشتر خواهد شد. چون کتاب داستانی سیاسی دارد اگر اهل کتاب خواندن هم نباشید و کمی صبوری (در صفحات اول) به خرج دهید شاید از آن خوشتان بیاید. مثل همیشه ماجراهای آن من را یاد ایران خودمان می‌اندازد.
        

0

          رمانی به شدت سخت، قوی، و نهایتا سومین کتاب برتری که تا به امروز خوانده‌ام.
عالیجناب یوسا به عنوان یکی از سلاطین بر حق ادبیات، نه نیاز به تعریف و تمجید حقیر دارد و نه نیاز به معرفی آثارش توسط بنده. آثار این استاد فرهیخته هم به اندازه‌ی کافی معروف هستند و هم به اندازه‌ی کافی در موردشان نوشته شده. بنابراین بنده به جای ذکر مواردی که دوستان بارها و بارها به آن‌ها اشاره کرده‌اند، تلاش می‌کنم دست روی نقاطی بگذارم که از آن‌ها صحبت نشده و یا کم‌تر صحبت شده.
تا به امروز دو شاهکار(این کتاب و سور بز) دو رمان خوب(«چه کسی پالومینو مولرو را کشت؟» و «مرگ در آند»)، و یک ناداستان یا خطابه تحت عنوان «چرا ادبیات؟» از ایشان خوانده‌ام و به جرات می‌توانم بگویم، برخلاف برخی نویسندگان که خود در داستانی که خلق کرده‌اند گم یا غرق می‌شوند، ایشان از سطر اول تا نقطه‌ی پایان داستانش را در کنترل و تسلط کامل خود دارد، و از همه‌ی این‌ها مهم‌تر می داند که چه می‌نویسد.

شخصیت‌های استاد یوسا، بنا به شکل و ساختار آثار ادبیات امریکای لاتین تعداد زیادی دارند اما رها نیستند، گم نمی‌شوند و بی‌خود و بی‌جهت پای‌شان به داستان وا نمی‌شود.
مانند تمام آثار امریکای لاتین به دوستانم پیشنهاد می‌کنم، پیش از آغاز مطالعه‌ی چنین آثاری یک شجره‌نامه از شخصیت‌ها برای خود تهیه کنند.

عالیجناب یوسا به سبک الگو و اسطوره‌اش(عالیجناب فاکنر)، یعنی «سیال ذهن» قلم می‌زند اما هر آن‌جا که دلش بخواد از تکنیک «پس و پیش کردن زمان» نیز بهره می‌جوید.
اگر شخصی از من بپرسد، برای شروع خوانش یوسا از کدام اثر آغاز کنم؟
قطعا پاسخ من «گفتگو در کاتدرال» نخواهد بود.
این رمان اثری‌ست سنگین که بین تمامی آثار این استاد فرهیخته، بیشترین زمان و انرژی را از ایشان گرفته. اعتراف می‌کنم هنگام مطالعه‌ی چند فصل نخست به قدری دچار مشکل می‌شدم که گاهی یک پاراگراف را چهار یا پنج بار می‌خواندم تا از تغییرات راوی و پرش‌های زمانی آگاه شوم!
از نظر سختی مطالعه این کتاب را در سطح بهترین کتابی که تا به امروز خوانده‌ام یعنی «خشم و هیاهو» می‌دانم، با این تفاوت که عالیجناب فاکنر نسبت به خواننده بسیار بی‌رحم‌تر از آقای یوساست، اما قویا معتقدم اگر خواننده علاقه‌مند و صبور باشد، مزد صبر و علاقه‌اش را قطعا از آثار عالیجنابان خواهد گرفت.

تمام داستان کتاب طی دیالوگی مابین «سانتیاگو زاوالا» و «آمبروسیو» روایت می‌شود که در کافه کاتدرال پشت یک میز نشسته‌اند و حین نوشیدن آبجو، آن‌چه بر یکدیگر گذشته را برای همدیگر تعریف می‌کنند. 

استاد یوسا در شاهکارش به دنبال نمایش چهره‌ی دیکتاتور پرو نیست، بلکه در حال بررسی و واکاوی شخصیت‌هایی‌ست که در دیکتاتوری اودریا زندگی می‌کنند... از فاحشه‌ها، دانشجویان، کارگرها، مردم بدبخت، افراد ثروتمندی همچون «دون فرمین زاوالا» گرفته تا  «دون کایو برمودز» که بر صندلی قدرت در دیکتاتوری اودریا نشسته بود و ... .
ایشان در این رمان تاریخی، تاثیراتی که مردم در گذر زمان از حاکمان خودکامه می‌گیرند را بررسی کرده و چهره‌ی آنان را به خواننده نشان می‌دهد.

گفتار اندر سانسور کتاب در ایران
از این تریبون استفاده می‌کنم، و یکبار برای همیشه در مقابل اشخاصی که می‌گویند این کتاب سانسور نشده، و آن عده‌ای که نسخه‌ی قدیمی کتاب را دارند و ادعا می‌کنند که چون قدیمی است سانسور نشده، بایستم و با قاطعیت اعلام کنم قدیمی‌ترین نسخه‌ی موجود این کتاب نیز سانسور شده است.
من کتاب را به زبان انگلیسی مطالعه کردم اما بخش‌های زیادی از کتاب را با ترجمه‌ی آقای کوثری تطابق دادم، و نتیجه آن بود که ایشان را از لیست مترجمان مورد اعتمادم خارج کنم. در خصوص ایشان و ابهام‌هایی که با ترجمه‌اش در ذهنم ساخته بسیار نوشته‌ام، اما به رسم ادب در تلاشم ابتدا نقد‌هایم که بخشی به سانسور، و بخشی به نابودی فرهنگ اثر و ایرانیزه کردن آن برمی‌گردد را از طریق یکی از دوستان به ایشان منتقل کنم و پس از اخذ یا عدم اخذ جواب این ریویو را بروزرسانی خواهم نمود.
        

17

          وقتی خوندم یوسا گفته: «اگر مجبور شوم روزی از میان آتش فقط یکی از کتاب‌هایم را نجات دهم، آن گفتگو در کاتدرال است.» فهمیدم که قراره روزهای سختی رو با کتاب بگذرونم، سخت و لذت‌بخش. این کتاب بیشتر از هر کتاب دیگه وقت منو گرفت چون بارها و بارها شد که یک صفحه رو چندین بار بخونم مخصوصا در یک سوم ابتدای کتاب البته الان که تموم شده میفهمم که قرار نبوده از همون اول همه چیز رو بفهمم و فقط باید با تمرکز به ذهن می‌سپردم تا کم‌کم همه چیز روشن بشه. تصور کنید یک مقصد خوش آب و هوای فوق‌العاده زیبا داریم با یک مسیر صعب‌العبور، این کتاب دقیقا برای من همین حالت رو داشت و خوشحالم که در طول اون مسیر صعب‌العبور بیخیال مقصد نشدم. یک روز باز این کتاب رو خواهم خواند و شاید از معدود کتابهایی باشه که دوباره میخونم حتما اما نه فوراً. اما در مورد داستان، کتاب با سانتیاگو زاوالا شروع میشه یک‌ خبرنگار جوان که در روزنامه‌ای اخیراً در مورد هاری مطلب می‌نویسه چون دردسرش از نوشتن در مورد ویتنام و کوبا کمتره! همون ابتدای کتاب سانتیاگو دو تا سوال برای خودش مطرح می‌کنه، کی و چگونه پرو خودش رو به گاج داد و خود من چطور؟ من کی خودم رو به گاج دادم. این کتاب چند صد صفحه به دنبال پاسخ این پرسش‌هاست. یک روز که سانتیاگو به خونه میره متوجه بی‌تابی همسرش میشه و اونجاست که می‌فهمه ماموران سگشون رو بردن و سریع به دنبال سگ میره. در محل نگهداری و کشتن سگ‌ها آمبروسیو رو میبینه، راننده‌ی پدرش در گذشته. با آمبروسیو به یک بار به اسم کاتدرال میرن و اونجا شروع به صحبت و گفتگو می‌کنند، گفتگویی که به قول مترجم بر خلاف تصور در همون صفحات ابتدایی تموم نمیشه و تا انتهای کتاب ادامه داره. کتاب تا همین جاهای داستان هنوز آنچنان سخت‌خوان نیست ولی از شروع گفتگو‌ها چنان زمان و مکان در هم پیچیده میشه که گاهی جواب درست یک جمله از نظر زمانی و مکانی ممکنه در یکی دو صفحه‌ی بعد داده بشه. گاهی ده جمله‌ی نوشته شده به صورت دیالوگ، مربوط به سه گفتگو و در سه زمانه که شاید فقط به خاطر یک کلمه شباهت دنبال هم اومدن. در بین این گفتگو از زندگی این دو نفر آگاه میشیم، اینکه سانتیاگو پسر یک سیاستمدار قدرتمند و البته ثروتمنده، اینکه سانتیاگو با پدرش زاویه داره و مدتی به حزب کمونیست پیوسته اما به اهداف و آرزوهاش نرسیده، و اینکه آمبرسیو چه زندگی سختی داشته و به چه کارهایی دست زده. در خلال این گفتگو و گفتگوهای دیگه یک دوره‌ی تاریخی حدود ۷-۸ ساله از پرو نمایش داده میشه، یک دوره‌ی دیکتاتوری نظامی که حتی گفتگو در مکان‌های عمومی جایز نیست و هر شخص گویا برای خودش یک پا دیکتاتوره، همون‌طور که یوسا میگه: «بیشتر از آن که دیکتاتور بزرگ فاجعه باشد، دیکتاتورهای کوچک که در اصل خود ملت اند فاجعه هستند.» در نهایت در کتاب اوضاع وخیم پرو و اهالی پرو در ذیل دیکتاتوری نظامی به نمایش در اومده. چند جمله از کتاب رو مینویسیم که فکر میکنم اولی، معروف‌ترین جمله‌ی کتاب باشه

اینجا آدم‌ها عوض می‌شوند، نه اوضاع.

دیگر نمی‌توانم یک جور زندگی کنم و فکرم جور دیگر باشد.

دن فرمین گفت: «همه از اودریا شکایت داشتند چون می‌دزدید. امروز همان قدر دزدی هست، حتی بیشتر، آن وقت همه‌کس هم راضی است.»

گفت: انتخابات ظاهرسازی است, سرهنگ, اما یک ظاهرسازی لازم... گرینگوها به ظاهرسازی عقیده دارند, باید منظورشان را درک کنیم. آنها از ژنرال راضی اند و تنها چیزی که می خواهند این است که ظواهر دموکراتیک حفظ شود. وقتی اودریا رییس جمهور منتخب بشود با آغوش باز به ما اعتبار می دهند.

مگر شما پرویی ها را نمی شناسید... ما مردم غریبی هستیم, دوست داریم از بازنده حمایت کنیم, از کسی که قدرت ندارد.

من قصد ندارم در چیزی دکتر شوم. توی این مملکت هرکسی که می بینی دکتر یک چیزی ست.


        

10