معرفی کتاب Harry potter and the prisoner of azkaban اثر جی. کی. رولینگ

Harry potter and the prisoner of azkaban

Harry potter and the prisoner of azkaban

4.7
542 نفر |
103 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

37

خوانده‌ام

1,407

خواهم خواند

143

شابک
9786222651886
تعداد صفحات
462
تاریخ انتشار
1401/1/2

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        "هری پاتر "نوجوان دوازده ساله ای است که در مدرسه جادوگری "هاگوارت "درس می خواند .او با خانواده "دارسلی "ـ دایی ورنون و خاله پتونیا ـ زندگی  می کند .هری برای تعطیلات تابستان به خانه باز می گردد ;اما با بی مهری و  آزار خانواده دارسلی مواجه می شود .هری از طریق جغدهای پیغام بر با دوستانش،  "هرمون "و "رون"، نیز مسئولان مدرسه هاگوارت در ارتباط است .تا این که در  یکی از روزهای تابستان، خواهر دایی ورنون ـ عمه مارچ ـ برای یک هفته به  خانه آنها می آید .رفتار نفرت انگیز و وحشیانه عمه مارچ با هری او را آن قدر  عصبانی می کند که ناگزیر به نیروی جادوگری متوسل می شود و ....
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به Harry potter and the prisoner of azkaban

نمایش همه

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به Harry potter and the prisoner of azkaban

aram

aram

1404/2/28

Harry Potter and the Deathly Hallows 1Harry Potter and the half-blood princeHarry Potter and the Order of the Phoenix

قصه ای که با آن قد کشیدم:)

7 کتاب

هری پاتر | قصه‌ای که نه خوانده شد، نه دیده شد… بلکه زندگی شد بعضی قصه‌ها نوشته نمی‌شوند، بلکه در لابه‌لای سال‌ها، آهسته‌آهسته نفس می‌کشند. نه چون جادویی‌اند، بلکه چون خود زندگی‌اند—زندگی با همه‌ی درد، با همه‌ی عشق، با همه‌ی امید و همه‌ی تلخی. برای من، هری پاتر فقط یک مجموعه نبود. یک جهان بود، یک پناهگاه. از کودکی، وقتی هنوز دنیای واقعی شکل نگرفته بود، من در دنیای هاگوارتز قد کشیدم. با هری بزرگ شدم… وقتی اولین بار عصای جادویی‌اش را گرفت، قلب من هم جرقه زد. وقتی فهمید "انتخاب‌هایمان ما را می‌سازند"، فهمیدم که من هم می‌توانم قهرمان زندگی خودم باشم. با رون خندیدم. با آن خنده‌های بی‌دلیل، با آن شیرینی ساده و بی‌تکلفش. با گاف‌هاش، با تپق‌هاش، با صداقت بی‌مرزش… همراهی‌اش، به من یاد داد که وفاداری گاهی از تمام قدرت‌ها ارزشمندتر است. با هرمایینی جنگیدم. برای حق، برای حقیقت، برای دانستن بیشتر. او تنها دختری نبود که همه‌ی جواب‌ها را بلد بود… او نوری بود در دل تمام سؤال‌ها. با فرد و جرج خندیدم تا اشک ریختم. تا آن لحظه که یکی‌شان دیگر نخندید… و دلم ترک برداشت. با سیریوس بغض کردم. با آن مردِ آزادی‌خواهِ محکوم، که قلبش هنوز برای رفاقت می‌تپید. او مثل یک ستاره بود؛ پرنور، ولی دور… و خیلی زود خاموش. با لوپین درد را لمس کردم. زخمی همیشگی، اما روحی شریف، محجوب، معلمی که مهربانی‌اش از جنس آغوش مادرانه بود. با دراکو تردید را شناختم. او نه ضدقهرمان بود، نه دشمن… بلکه پسری گمشده در دنیایی خاکستری. با هاگرید یاد گرفتم بزرگ بودن به قلب است، نه قد. او مهربان‌ترین هیولای دنیاست. و با اسنیپ… آه، اسنیپ. با اسنیپ، فداکاری را فهمیدم. عشق خاموش، عشقی که فریاد نمی‌زند. مردی که همه فکر کردند بی‌رحم است، اما در قلبش عشقی پنهان بود که تا آخر عمر، از یاد نبرد. همان‌که تنها یک کلمه گفت، اما آن کلمه، کتاب را تکان داد: Always. و من؟ من هر سال این قصه را زندگی می‌کنم. نه یک بار، نه دو بار… بارها و بارها، چون با هر بار دیدن، بخشی از خودم را پیدا می‌کنم. من با هاگوارتز بزرگ شدم. من با وردها، با جغدها، با معجون‌ها و طلسم‌ها… و با دوستی. من با این قصه نفس کشیدم. و هنوز هم هر بار که قطارِ سکو ۹ و سه‌چهارم به راه می‌افتد، دلم پر می‌کشد. هنوز هم وقتی صدای بانو مک‌گونگال را می‌شنوم، یا نگاه جدی دامبلدور را می‌بینم، حس می‌کنم خانه برگشته‌ام. هری پاتر برای من پایان ندارد. او قصه‌ی شب‌های بارانی، صدای آرام‌بخش کودکی‌ام، پناه دلم در طوفان نوجوانی، و حالا… چراغی در مسیر آینده‌ست. هاگوارتز، هنوز هم خانه‌ام است. و همیشه خواهد بود.

15

پست‌های مرتبط به Harry potter and the prisoner of azkaban

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        جلد یه هری پاتر به غایت از جلد دو بهتر و جذاب تر بود برام. 
من چون هری پاترها رو دارم با نگاه کشفِ ماجرای اینکه " چطور رولینگ انقدر خوب نوشته و انقدر طرفدار داره کتابش؟" میخونم یه سری از نکاتم از کتاب رو مینویسم
شاید به درد کسی بخوره که علاقه مند به ادبیات فانتزیه، مگر نه نمیخواد بخونیدش.

۱. تکنیک غافل گیری در این جلد:
 تو کل داستان آدما منتظر یه اتفاق ترسناک باشن، آخرش بفهمن اصلا قضیه اونی که اونا فکر میکردن نبوده و فردی که مقصر میدونستنش کاملا بی گناهه و مظلومِ داستان گناهکاره.

۲. دنیای جادویی جدید در این جلد: 
زمان برگردان، جانورنمایی، هاگزمید، نقشه جادویی

۳. موجودات جادویی جدید مهم:
گرگینه، هیپوگریف، دیوانه سازها، لولوخرخره

۴. محبوب ترین و منفورترین شخصیت جلد۳ برای من:
محبوبترین: پرفسور لوپین
منفور ترین: عمه دورسلی‌ها 

۵. نقطه قوت این جلد:
 اضافه شدن مفاهیم جدیدتر و عمیق‌تر به ماجرا
 بالاتر بردن دوز ترس در داستان که باعث هیجان بیشتر شد. همیشه نگران یه حمله از زندانی آزکابان بودیم.
 به تصویر کشیدن مقاومت و تمرین‌های پیاپی هری برای مقابله با ترسش.
_ترسیم فضای کلاس های با جذابیت بیشتر در این کتاب.

۶. نقاط ضعف کتاب:
 کتاب نزدیک ۵۰۰ صفحه بود و یه جاهایی خیلی الکی کش میومد!  میشد تو ۳۰۰ صفحه جمع بشه.
_ اخر قصه ، بنظر می‌رسید ایده زمان برگردان از سر ناچاری استفاده شده و برای به پایانِ خوش رسوندنِ ماجرا. ولی در خوانش اول بسیار جذاب بود.

۷.نکات جانبی:
بنظرم خیلی روانشناسی بود این کتابش، مفهوم مواجهه با ترس ها، از بین رفتن شادی ها، اینکع ادم بدون شادی هاش یه جسم بی روح میشه و اثر خاطرات تلخ کودکی تو بزرگسالی از حرف های جالب روان‌شناسانه ش بود.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

احساس می‌ک
        احساس می‌کنم از یک سفر برگشتم...و بدون اغراق می‌گم روز های پر هیجانی رو در کتاب"هری‌پاتر و زندانی آزکابان" گذراندم...شبی هری پاتر عمه مارج رو باد کرد و بعد از خونه دورسلی‌ها بیرون زد و گرگ ترسناک رو دید قلبم در سینه فرو ریخت حتی دیدنش در محوطه هاگوارتز یا اطراف جنگل ممنوعه باز هم ترس زیادی رو به همراه داشت اما نویسنده بین احساسات به خوبی تعادل رو برقرار کرد من هم در بین صفحات کتاب زندگی کردم و سوار اتوبوس شوالیه شدم...مدتی در پاتیل درزدار و گوچه دراگون روزهارو در آرامش سپری کردم یا حتی نوشیدنی کرم داغ رو همراه با هری،رون و هرمیون با استرس دلنشینی سر کشیدم...با نقشه راه های مخفی هاگوارتز به تونل های ترسناک پا گذاشتم و حتی در زمان به عقب سفر کردم، و هیچ چیز انقدر نمیتونست من رو به وجد بیاره درواقع اشتباه هری پشت اون بوته ها و فریاد زدن وِرد "اکسپتروپاترونوم" برای دفاع از خودش در گذشته، پازل داستان رو به خوبی حل می‌کرد.... و همینطور در یک شب، ابتدا قتل و بعد آزادشدن هیپوگریف،راز پروفسور لوپین، موش مشکوک رون، حقیقت سیریوس بلک، بخشی از داستان ولدمورت و مرگ پدر و مادر هری و قلق بید کتک‌زن و درگیری با تعداد زیادی دیوانه‌ساز رو تجربه کردم ... بردن جام کوییدیچ توسط گریفندور و پیدا شدن پدرخوانده برای هری  از بهتری اتفاق‌های داستان بود. دلم میخواد هنوز هم توی این قسمت بمونم و اتفاق های پرهیجانش رو مرور کنم...راستی در قسمتی از داستان، ابرهای آسمان دنیای حقیقی باریدن گرفت و بر هیجان آن شب عجیب در ساختمان شیون آوارگان افزود...
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

10

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

1

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          بسم الله

کتاب‌های سری هری پاتر، تا اینجا شروع و پایانش مانند هم بوده است. از خانه دیوانه کننده دورسلی‌ها شروع می‌شود و به همان خانه لعنتی ختم می‌شود. جایی که هری در آن به شدت تحقیر می‌شود و به پدر و مادرش توهین می‌شود. اعضای خانواده دورسلی (خانواده خاله هری) که از خانواده پاتر دل خوشی ندارند، دائما هری را آزار می‌دهند و این یکی از لذت‌های همیشگی آن‌هاست. اما سوالی که ذهن را مشغول می‌کند این است که، علیرغم این حجم آزاری که او در خانه خاله‌اش می‌بیند، چرا دوباره در تعطیلات آخرِ سالِ مدرسه، به خانه آن‌ها برمی‌گردد؟؟؟؟ شاید دلیلش ترس او از بی کس و کاری اش باشد. شاید او با خود فکر می‌کند، داشتن کس و کار بد، بهتر از نداشتن شان است. اما قرار است در جلد سوم، هری، پدرخوانده‌اش را به شکل عجیبی پیدا کند...

داستان با اذیت‌های همیشگی خانواده دورسلی آغاز می‌شود، این بار قرار است خواهر آقای دورسلی که مانند حیوانات با هری برخورد می‌کند به خانه آن‌ها بیاید و این عذاب بیشتری برای هری است. قبل از آمدن عمه خانم، شبکه خبر اعلام می‌کند که یکی از جادوگران خطرناک (سیروس بلک) همکار با ولدمورت (قاتل پدر و مادر هری) از زندان مخوفی به نام آزکابان فرار کرده است و همشهری‌ها باید در هر کجا که او را دیدند، به پلیس گزارش بدهند...
اما او برای چه فرار کرده است؟ داستان حول این قضیه ادامه پیدا می‌کند...

این جلد حقیقتاً از دو جلد قبلی نفس بند آور تر بود. نیم بیشتر کتاب را یک نفس شنیدم و لذت بردم. جزئیات توصیفی شخصیت‌ها و صحنه‌ها، سیر منطقی داستان، پایان بی‌نظیر و شروع اعجاب آور و خنده دار از ویژگی های منحصر به فرد جلد سوم بود. دیگر به این نتیجه رسیده‌ام که ذهن خلاق جی کی رولینگ را باید ستود. تخیلات او که امروز می‌خوانیم و می‌بینیم، خالق لحظه‌های نابی برای نسل‌های متعدد است و کتاب او بنا به اذعان سایت‌های معتبر، پرفروش ترین کتاب تاریخ ادبیات!!!

هرچه زودتر خودتان را به خواندن یا شنیدن سری هری‌پاتر میهمان کنید...

احساس می‌کنم یکی از راه‌های تعامل با نسل امروز، همچنان ادبیات فانتزی است.
        

4

Darla

Darla

1404/4/11

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

6

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

1

تری

تری

1403/12/9

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

مهتابی، شا
        مهتابی، شاخدار،پانمدی‌ و دوست ترسوشون‌، دم باریک در یک قاب. بلک یه جا توی کتاب به هری میگه: من حاضرم بمیرم ولی به لی‌لی‌ و جیمز خیانت نکنم. و چقدر خوبه آدم یدونه از این‌ دوستا داشته باشه.😭😭✨️
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0