کرگدن
در حال خواندن
5
خواندهام
143
خواهم خواند
50
توضیحات
این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.
کرگدن اثر برجسته و طنز اوژن یونسکو، داستان آدم های یک جامعه را روایت می کند که غرق در روزمرگی خود ناگهان با حضور غیرعادی یک کرگدن در شهر مواجه می شوند و بعد از بحث و جدل های فراوان بر سر این موجود تازه وارد، کم کم خودشان نیز از گرایشات انسانی شان دور می شوند و تبدیل به کرگدن می شوند.برانژه قهرمان یونسکو که بازتابی از یأس دنیای مدرن است، تنها کسی است که تسلیم این دگرگونی جمعی نمی شود. او که در ابتدا برای می خوارگی، بی نظمی و زندگی لاابالی اش از طرف جامعه ی پیرامونش نقد و تحقیر می شد؛ حالا باید برای کرگدن نشدن و همراه نشدن با دیگران بجنگد.
یادداشتها
1401/9/1
یونسکو برای نشان دادن از بین رفتن ارتباط شفاهی و عدم برقراری ارتباط از ضدزبان و کلیشه استفاده میکند. جایگزینی دیالوگ با تکگویی و ضددیالوگ. شخصیتها در دنیای خود محبوسند و هرکس برای خود سخن میگوید و به دیگران گوش نمیدهد. یونسکو برای نقد ابتذال از کلیشه استفاده میکند. گفتن جملاتی پیشپاافتاده و ساده به صورت غیرارادی و ترجیعبند مانند و بدون ارتباط منطقی. یونسکو در یادداشتها و ضدیادداشتها مینویسد: هر زبانی فرسایش پیدا میکند و خالی از معنا میشود و سعی در تجدید و احیا و یا به بیانی سادهتر، گسترش آن، وظیفهی هر آفرینندهای است. ما با یک اثر ابزورد روبهروییم. همینطور اثری که به شدت از فاشیسم و نازیسم انتقاد میکند. کرگدن شدن با اشاره به یونیفورم سبز ارتش آهنین رومانی گواه این قضیه است. «حاوی اسپویل» برانژه با وجود شخصیت خاکستریش به انسانیت پایبند میماند. برعکس بقیه مردم برانژه وقتی کرگدن را میبیند متعجب نمیشود اما با ادامه داستان میبینیم که نمیتواند مسخ شدن انسانها را بپذیرد. تمام جماعت و حتی روشنفکران کرگدن میشوند. اما چرا؟ قدرت. قدرت در دست کرگدنهاست. به گمانم یونسکو در این نمایشنامه میخواهد از دست رفتن هویت انسانی و پیوستن کورکورانه انسانها به قدرت را نشان دهد. یونسکو کمالگرا نیست. برانژه یک شخصیت خاکستری است، کسی که رفتارش مدام نقد میشود اما ویژگی برتر او آن است که مسخ قدرت نمیشود.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
8
1403/7/11
24
1403/5/23
4
1403/7/14
35
1401/10/5
24
1403/7/18
36
1403/7/12
این نمایشنامۀ جالب و خواندنی؛ مرا به تامّل واداشت و نخست به یاد کتاب «مسخ» از «کافکا» و بعد «مزرعۀ حیوانات» از «جورج اورول» افتادم که در هر دو شاهد تبدیلشدن یک یا چند موجود به موجوداتی دیگر بودیم. اما در «کرگدن» شاهد تبدیل گروهی از موجودات به موجوداتی دیگر هستیم و جالب است که انگیزه یا علت تبدیل هر فرد با دیگری تفاوتهایی دارد. در ادامۀ ماجرا شاهدیم؛ کسانی به کرگدن تبدیل میشوند که قدرت، جسارت، خودپسندی و فعالیت بیشتری دارند و در عین حال در بعضی مسائل چون ابراز عشق و علاقه و محبت کردن به دیگران ضعف دارند. (موسیو پاپیون، دودار، ژان و...) وقتی این بیماری ـ کرگدنیسم ـ فراگیر میشود؛ کسانی که از ابتدا با آن به شدت مخالف بودند و آن را نمیپسندیدند، خودشان از آن دفاع میکنند و بدان متمایل میشوند و در نهایت به جمع کرگدنها میپیوندند. در پایان تنها یک نفر باقی میماند که آن هم از تنهایی به جان آمده و تصور میکند که کرگدن شدن بهتر باشد تا آدم باقیماندن و دوست دارد برای فرار از تنهایی به جمع آنان بپیوندد، اما در عین حال شک دارد که این کار درست است یا نه؟ در زندگی روزمره همۀ ما با مسائل گوناگونی روبرو میشویم. گاهی این مسائل را نمیپذیریم، اما وقتی کمکم تعداد زیادی از اطرافیان ما آن را پذیرفتند، ما هم به قول معروف یخمان آب میشود و کمکم آمادۀ پذیرش میشویم و دیری نمیگذرد که یکی از مدافعین دو آتشۀ آن مسئله میشویم. «خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو!...» در نمایشنامۀ «ملاقات بانوی سالخورده» از «فردریش دورنمات» هم دیدیم که ابتدا تمام مردم از «ایل» حمایت کردند. اما طولی نکشید که یکییکی به جمع محکوم کنندگان وی پیوستند و در نهایت همان یکی دو نفر باقی مانده هم با بقیه همراه و همصدا شدند. انسان با اینکه تنها به دنیا میآید و تنها زندگی میکند و تنها میمیرد؛ اما دوست دارد در جمع باشد و تحمل تنهایی و دور از جمع بودن یا شاید بهتر باشد بگوییم؛ رو در رو و در برابر جمع قرار گرفتن را ندارد. زبان و نثر مترجم یعنی جلال هم زیبا است و هم خواندنی و البته ممکن است، بعضیها چندان آن را نپسندند.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
25
1403/7/12
17
1403/7/10
اولین مواجه من از تغییر ظاهر انسان در یک کتاب، خوندن مسخ کافکا با ترجمه صادق هدایت بود که به سالها پیش برمیگرده. یادم نمیاد چند بار اون داستان رو خوندم تا بتونم بفهمم که چی شد. اما در این کتاب مسخ شدن انسانها دیگه برام غیرقابل باور نبود. هیچ کرگدنی با تغییرش من رو متعجب نکرد حتی اگه صاحب فاخرترین کلمات و منطقیترین انتقادها بود.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
5