ماهی نه! ماهرخ

ماهی نه! ماهرخ

ماهی نه! ماهرخ

4.0
5 نفر |
6 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

4

خواهم خواند

1

متاسفانه توضیحاتی برای این کتاب یافت نشد.

یادداشت‌های مرتبط به ماهی نه! ماهرخ

        ماهرخ، دختری که تا پایان داستان نمی‌فهمیم چندساله است ، پدرش را پیش از تولد از دست داده و مادرش نیروی خدماتی بیمارستان است. روزی مادر در محل کار فشارش می‌افتد، از حال می‌رود و وقتی به زمین میفتد سرش ضربه می‌خورد و به کما می‌رود. ماهرخ یک هفته پیش همسایه می‌ماند و بعد به خانهٔ پدربزرگ و عمه خانم می‌رود . خانه‌ای که پدر بعد از ازدواجش آن را ترک کرده چون مادر و خواهرش از انتخاب او برای ازدواج راضی نبودند. عمه خانم پیردختری که سختگیر است و زیاد غر می‌زند ماهرخ را ماهی صدا می‌زند، مادر ماهرخ را دوست نداشته و ماهرخ را تا این سن اصلا ندیده، کم‌کم و با شناختن ماهرخ، با او مهربان‌تر  می‌شود و نظرش نسبت به مادر او هم تغییر می‌کند. ماهرخ خاطراتش از این مدت را در دفتری که مادر برایش خریده بوده می‌نویسد و به سفارش دکتر هر روز به دیدن مادر می‌رود و خاطراتش را برای مادر می‌خواند. بالاخره این زحمات نتیجه می‌دهد و مادر به هوش می‌آید.
سیر زمانی داستان چند جا تناقضاتی داشت مثلا یک جا می‌گوید مامان تو الان یک ماهه که تو بیمارستان هستی و چند فصل بعد می‌گوید الان هفده روز از این اتفاق می‌گذرد.  و کلا حجم اتفاقات داستان با توجه به این که داستان فقط در فصل تابستان می‌گذرد، خیلی زیاد است و باور آن سخت. مشکلی که در کتاب دیگر نویسنده هم دیدم «عملیات نجات مادربزرگ» رها بودن بچه‌هاست؛ در آن کتاب بچه‌ها مادربزرگ را از خانهٔ سالمندان می‌دزدند و با هم به سفر می‌روند اما خانواده اصلا نگران نبود بچه‌ها نیستند و فقط نگران گم شدن مادربزرگ از خانهٔ سالمندان هستند  و در این کتاب هم این مسئله خودش را نشان می‌دهد. مثلا ماهرخ هر روز در بیمارستان است و خاطراتش را برای مادرش می‌خواند ولی اصلا معلوم نیست که چطوری به بیمارستان رفته؟ کدام بزرگتری او  را همراهی می‌کند؟ نوع رفتارها در داستان هم عجیب است . بچه‌ای که مادرش در کماست  دائم در حال بازی و خنده است و در طول روز اصلا یاد این مسئله نیست اما وقتی خاطراتش را برای مادرش می‌خواند عواطف غلیظ از خودش نشان می‌دهد. نام بعضی افراد در داستان اشتباه آورده شده مثلا مادربزرگ امیرعلی یک جا خانم امیری و جای دیگر خانم اکبری است. 
در داستان ماهرخ دختری لاغر و قدبلند با موهایی کوتاه و چشمان سبز توصیف شده اما طرح جلد کاملا خلاف این توصیفات است به علاوه کتاب غلط‌های املایی زیادی دارد و نیاز به ویرایش جدی دارد. 
در مجموع این کتاب نسبت به کتاب دیگری که از این نویسنده خواندم، بهتر بود اما همچنان فکر می‌کنم ناشر شتابزده کتاب را منتشر کرده و  هم نویسنده و هم ویراستار باید در کار خود بازبینی داشته باشند.
فکر می‌کنم گروه سنی مخاطب را می‌توان بالای نه سال در نظر گرفت به شرطی که حوصله کند چنین کتاب حجیم بی تصویری را بخواند و به خاطر دختر بودن شخصیت اصلی  بیشتر دختران به خواندن این کتاب تمایل نشان بدهند.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

15