هزار سال پیش آرزویی بر زبان رانده شده و شمشیری از خشم و صاعقه ساخته شد. کامیگوروشی. یک خداکش. سلاحی چنان نیرومند که توانست اهریمنی مهیب را به نام هاکایمونو در بند بیندازد. حالا او از بند گریخته است. یومکو تنها یک مأموریت دارد: اینکه تکه‌ی خود از طومار کهن و قدیمی هزار دعا را به معبد پَر آهنین ببرد تا جلوی احضار منادی تغییر، این اژدهای بزرگ کامی را که هنگام احضار یک آروزی صاحب طومار را برآورده می کند، بگیرد؛ اما حالا او دشمن جدیدی دارد، دشمنی خطرناک‌تر از هر آنچه تاکنون با آن روبه‌رو شده است. هاکایمونوی اهریمنی بالاخره آزاد شده و تنها کسی را که یومکو به او اعتماد دارد تا او را از شر شیطانی که در کمینش نشسته امن نگه دارد؛ یعنی کاگه تاتسومی از طایفه سایه، به اسارت گرفته است. هاکایمونو تنها یک هدف دارد: اینکه نفرین شمشیر را بشکند و خود را آزاد سازد تا بتواند هرج‌ومرج و ویرانی‌ای همیشگی بر سرزمین قالب کند. برای این کار او به طومار نیاز دارد؛ و یومکو تنها کسی است که بر سر راه او ایستاده است.