معرفی کتاب پنجره ی جنوبی اثر م. بهارلویی

پنجره ی جنوبی

پنجره ی جنوبی

3.6
5 نفر |
3 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

7

خواهم خواند

0

ناشر
سخن
شابک
9786222600570
تعداد صفحات
818
تاریخ انتشار
1401/12/29

توضیحات

کتاب پنجره ی جنوبی، نویسنده م. بهارلویی.

یادداشت‌ها

          به شخصه وقتی اسم خانم بهارلویی روی کتاب می‌نشینه حس می‌کنم اون داستان ضمانت شده است. تبحر ایشون در روایت کردن ماجراهایی که ساده و خودمونی هستند اما  در دل جامعه زیاد یا کم دیده میشن اکثرا منو به خودش جذب می‌کنه. و البته که علاقه دیدنیشون به استفاده از لهجه‌های جذاب و زیبایی که در ایران نفس می‌کشند.
✍️ این کتاب داستان دختریه که زندگی باهاش سخت و بد تا کرده و اون رو وقتی که بی‌دفاع و باردار بوده از هر پناهی بی‌پناه کرده اما در دل سوادکوه زیبا و آرامش‌بخش بین گل و گیاه‌های یه موسسه بزرگ وسط بامبوها اون معجزه‌ی پناه رو پیدا می‌کنه.
🎙 شاید بعضی‌ها نسبت به این داستان و روندی که اوایلش داره این نظر رو داشته باشند که خیلی کند یا نامعلوم پیش میره اما اگر به قلم نویسنده آشنا باشید براتون صبر کردن کار سختی نیست. این نویسنده به فضا سازی و هرچیزی رو به اندازه نشون دادن معروفه. من از روندش راضی بودم و با اینکه واقع‌گرایانه بود رابطه‌هایی که در داستان به نمایش گذاشته می‌شد خیلی ارتباط گرفتم. 
این داستان رو به طرز جالبی میشه اجتماعی و حتی روانشناختی دونست که جای بحث زیاد داره اما چون اسپویل به حساب میاد من عمیقا در موردش گفتگو نمی‌کنم:  اما اشاره‌هایی که به پارانویید داشت در مورد دو شخصیت داستان و حتی ترس از پارانویید شدن پارتنر زمانی که یک‌بار اعتمادش شکسته، شیوه برقراری رابطه اصولی و اینکه رابطه سالم براساس عشق به تنهایی نیست، شیوه اصولی به‌سرپرستی گرفتن بچه همگی از چاشنی‌هایی بودن که خیلی خوب در داستان جا گرفته بود.

که بهتره بگم چارچوب اصلی داستان لازمه اعتماد در رابطه بود!

و اما قسمت اطلاعات عمومی🤭 شاید خیلی‌ها وقتی یه کتاب داستانی یا رمان می‌خونند براشون این قسمت از اهمیت کمی برخوردار باشه اما من به شخصه دوست دارم  کنار همه اون قهوه و کیک‌های خامه‌ای که با خط به خط هنر نویسنده به وجودم تزریق شده در نهایت بگم یه چیزی هم جدید ازش یاد گرفتم. در این کتاب هم از همه اون قسمت‌هایی که از گل‌ها و شیوه نگهداریشون می‌گفت یا داستان لاکی بامبو و فنگ‌شویی که در موردش خیلی کم بحث شد بی‌نهایت لذت بردم و قصد دارم بیشتر در موردشون سرچ کنم.


به منی که رمان خوندن در جمعه‌های بدون تکنولوژی یا روزهای استراحتی  از روتین‌های ده سالمه این کتاب به اندازه یه سفر به قشم و سوادکوه کنار هم چسبید. 
        

8