معرفی کتاب مردن آسان تر از دوست داشتن است اثر احمد آلتان مترجم علیرضا سیف الدینی

مردن آسان تر از دوست داشتن است

مردن آسان تر از دوست داشتن است

احمد آلتان و 1 نفر دیگر
4.4
8 نفر |
3 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

8

خواهم خواند

13

ناشر
نشر نو
شابک
9786004902113
تعداد صفحات
600
تاریخ انتشار
1399/12/6

توضیحات

کتاب مردن آسان تر از دوست داشتن است، نویسنده احمد آلتان.

یادداشت‌ها

زینب

زینب

1404/3/3

          وقتی این کتاب رو می‌خوندم یاد این جمله می‌افتادم:
در سرم جنگ‌های زیادی‌ست 
و تنها کشته‌اش منم…

داستان مربوط به روزهای تاریکی از دوره‌ی امپراتوری عثمانیه.
روزهایی که حکومت، با بی‌تدبیری، سرباز‌های زیادی رو تو جنگ با بلغارها از دست داده،
مردم درگیر بیماری وبا شدن و روز به روز هم افراد بیشتری مبتلا می‌شن،
افرادی نقشه‌ی کودتا دارن،
عده‌ای هم طمع قدرت دارن و برای رسیدن بهش کم‌ارزش‌ترین چیزِ ممکن براشون جونِ آدم‌های دیگه‌ست…

خطری که هر روز و هر لحظه تو کمینِ شخصیت‌های کتاب هست رو شاید گاهی خودشون نفهمن، ولی ما که خواننده‌ی قصه‌ایم و هزارتا داستان تلخ خوندیم خوب حسش می‌کنیم! 

داستان اصلی در دلِ این آشوب‌ها اتفاق می‌افته؛
البته هر شخصیتی قصه‌ی خودش و غم و رنجِ مخصوص به خودش رو داره، انگار چند داستان هم‌زمان پیش می‌رن و به هم می‌رسن.
ویژگیِ مشترکِ شخصیت‌ها جنگِ درونی با خودشونه.
هرکدوم عشقی رو تو دلشون دارن ولی راه و رسمِ عاشقی رو بلد نیستن.
انقدر بلد نیستن که حتی براشون مرگ راحت‌تر از عاشقیه.

من ترجیح می‌دم اسمِ شخصیت‌ها رو نگم چون ذره ذره وارد قصه می‌شن و با هم آشنان، کشفِ ارتباط‌هاشون لذت‌بخش‌تره.

ولی یک شخصیتی هست به اسم «شیخ افندی»، که خونه‌ش آرامش‌بخشه و خودش هم یه‌جورایی پناهِ آدم‌هاست.
فکر کنم تا مدت‌ها هر جایی برم که بوی آرامش داشته باشه، یاد خونه‌ی شیخ افندی می‌افتم که هرکس با هر عقیده و نظر و احوالی واردش می‌شد آرامش می‌گرفت.

این اولین کتابی بود که از احمد آلتان خوندم و خب شروع خیلی خوبی بود.

پی‌نوشت:
دارم فکر می‌کنم واقعا دوست‌داشتن انقدر پیچیده‌ست؟
مگه عشق قرار نبود نجات‌بخش باشه؟
پس چرا آدم‌های این قصه وقتی عاشق شدن اسیر شدن و تازه دنبال یه راهِ نجات بودن؟
        

15

dream.m

dream.m

1404/4/22

          توی کافه نشسته بودیم، نور فضا خیلی کم بود و موزیکی آرام با آواهای نامفهوم پخش میشد که خواننده اش را نمی شناختم. تو برای شوخی فندکت را روشن کردی و گفتی: اینطوری حداقل میتوانیم منو را بخوانیم و هردو خندیدیم. تو آرام و خوشحال بنظر می‌رسیدی ، منهم خوشحال ولی مضطرب بودم. قلبم داشت از سینه ام بیرون میزد و پلک چپم میپرید. دستم را روی قلبم گذاشتم و فشار دادم انگار که بخواهم هلش بدهم تا دوباره برگردد سر جایش و آرام بگیرد؛ بعد بی مقدمه گفتم: فلانی! فکر میکنم بدجور عاشقت شده ام. تو ناگهان ساکت شدی و نگاهت را به شعله فندک دوختی. نمیدانم این سکوت چقدر طول کشید، یک دقیقه یا یک سال. پرسیدم: چیزی نمیگی؟ نگاهم کردی و گفتی: غافلگیر شدم. بعد مکثی طولانی ادامه دادی راستش نمیدانم لیاقت این عشق را دارم یا نه؟ 
با شنیدن این حرف در یک آن همه احساساتم، از اضطراب و خوشحالی و عشق، همه باهم ناپدید شدند و جایش را ناامیدی گرفت. حس کردم ناگهان به درون خلا پرتاب شدم و در میان تاریکی مطلق شناورم. دستت را که به طرف دستم دراز کردی پس زدم و در حالیکه برای بلند شدن نیم خیز میشدم گفتم: من تمام این مدت فکر میکردم عشقی بین ما هست که از طرف تو شروع شده اما جرات ابرازش را نداری و خواستم من اول به آن اعتراف کنم تا کار تو را راحت کرده باشم. آخر همیشه جوری رفتار میکردی که انگار تو عاشقی. یعنی اشتباه میکردم؟  تو بعد سکوتی سنگین و طولانی گفتی: نمیدانم فلانی! خیلی غافلگیر شدم...

......
احمد آلتان نویسنده ای است که به تازگی به لطف دوستی با قلمش آشنا شده ام؛ و چه آشنایی شیرین و دلچسبی. حظ میکنم از شاعرانگی اش، از نثر پرتلاطم اش و از آرامشی که موسیقی کلامش بر جانم می نشاند. پیش از این کتاب "تاریخ خاص تنهایی" را که چشمه نوش بود به جان چشیده بودم و حالا با "مردن آسان‌تر از دوست داشتن است" در حالیکه هنوز طعم شیرین  قند پیشین را روی زبانم داشتم، کامم شیرین و روحم مسرور شد.

رمان «مردن آسانتر از دوست داشتن است» با این جمله آغاز می شود: «چرا یک فرد نامه ای را که نمی خواهد تا پایان عمرش بخواند، یک عمر نزد خود نگه می‌دارد؟» این سوال موضوع اصلی رمان را مشخص می کند و شما را به وسط داستان پرتاب می‌کند تا به دنبال کشف راز این نامه ها باشید و در این مسیر با شخصیت های مختلف و تأثیر گذار داستان آشنا شده ، به درون قلب و روح شان نفوذ کنید و پرده از اسرارشان بردارید. اسراری نه چندان هولناک اما تلخ و تکان دهنده آن هم در دل در زمانه ای که حفظ هر رازی شاید بتواند جانی را نجات دهد و یا سلطنتی را پابرجا نگه دارد...
این رمان داستان عشق های پرشور و عاشقان به وصال نرسیده است که دم را غنیمت نمی شمارند و عشق را با شک، تردید، خودخواهی و شاید حماقت تباه می کنند. همه این شخصیت ها فقط زمانی ارزش زمان را می فهمند که کاملا آن را از دست داده اند و دیگر برای هر ابراز عشقی، برای هر خواستنی خیلی دیر شده است...

....
عنوان کتاب الهام گرفته از آخرین بیت شعر "می‌خواهم راز بزرگی را به تو بگویم" از آراگون شاعر فرانسوی است که می گوید:
مردن آسانتر از دوست داشتن است/ به همین دلیل است که من رنج زندگی را می کشم /عشق من ...
        

0