معرفی کتاب دیگر رنگ دنیا را نخواهم دید؛ حبسیات یک داستان نویس اثر احمد آلتان مترجم ایمان رهبر

دیگر رنگ دنیا را نخواهم دید؛  حبسیات یک داستان نویس

دیگر رنگ دنیا را نخواهم دید؛ حبسیات یک داستان نویس

احمد آلتان و 1 نفر دیگر
4.1
9 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

10

خواهم خواند

7

ناشر
خوب
شابک
9786226983006
تعداد صفحات
168
تاریخ انتشار
_

توضیحات

        
احمد آلتان
احمد خسرو آلتان (متولد ۱۹۵۰ مارس ۲) روزنامه‌نگار و نویسنده ترک است. وی که بیش از بیست سال است به عنوان یک روزنامه‌نگار کرده‌است، در تمام مراحل این حرفه، از یک خبرنگار شیفت شب تا سردبیر در روزنامه‌های مختلف، خدمت کرده‌است.وی در سال ۱۹۵۰ در آنکارا به دنیا آمد، پدر وی چتین آلتان روزنامه‌نگار و نویسنده مشهور ترکیه بود. برادرش محمت آلتان همچنین روزنامه‌نگار، نویسنده و استاد دانشگاه سیاست اقتصاد است.

      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به دیگر رنگ دنیا را نخواهم دید؛ حبسیات یک داستان نویس

یادداشت‌ها

          مرور برخی کتاب‌ها یک جسارت به نظر می‌رسد و این کتاب، یکی از آن‌هاست. کتابی که با چنان وضوح، یقین و حکمتی از خود صحبت می‌کند که فقط یک چیز باید درباره‌اش گفت: آن را بخوانید. و سپس دوباره بخوانیدش.
‌
«دیگر رنگ دنیا را نخواهم دید» کتاب کوچک و کوتاهی‌ست که به فصل‌های کوتاهی تقسیم می‌شود که برخی از آن‌ها بیش از دو صفحه نیستند و هر کدام از آن‌ها رویدادهایی را از تجربه‌ی زندان نویسنده بازگو می‌کند  اما چنان زلال که تو گویی راه نجات نویسنده‌اش است.
‌
ترکیه سابقه‌ای طولانی و تأسف بار در زندانی کردن نویسندگانش دارد: «اورهان کمال» و «ناظم حکمت» تنها برخی از مشهورترین آن‌ها هستند. این روندی است که در خانواده «آلتان» نیز وجود داشته است. در یکی از قوی‌ترین صحنه‌های «دیگر رنگ دنیا را نخواهم دید»، «آلتان» از دردی که با دیدن روی فرزندانش از میان سیم‌های خاردار زندان احساس می‌کند و خاطراتی که این صحنه از دوران جوانی‌اش، زمانی که پدرش به خاطر نوشتنش به زندان افتاد، می‌گوید. «آلتان» در این کتاب خود را آخرین وارث ردای این نویسندگان نگون‌بخت در بند معرفی می‌کند.
‌
علی‌رغم تاریکی ظالمانه در هسته‌ی خاطرات «آلتان»، کلمات او مانند کرم‌های شب‌تاب در حال گشت‌زنی در یک پرتگاه می‌درخشند. تأملات، مشاهدات و روحیه‌ی تسلیم‌ناپذیر او گواهی بر انعطاف‌پذیری انسان و قدرت اندیشه است. او یک نویسنده است و نمی‌توان کلامش را حبس کرد حتی اگر بدنش را بتوان. این درک او را بیشتر به درون خود سوق می‌دهد و از دنیای سخت و سرد زندان به دنیایی گرم و بی پایان به درون سرش هدایت می‌کند.
‌
در خلال صفحات کتاب، «آلتان» پیوسته به دو موضوع اصلی باز می‌گردد: پیش پاافتادگی سیستم ناعادلانه‌ای که خود را گرفتار آن می‌بیند، و پیام امیدوارکننده‌ای مبنی بر این‌که آزادی، قابل دستیابی‌ست و این قدرت عجیب نویسنده برای فراتر رفتن از محیط فیزیکی خود، همچون رشته‌ای در خلال این اثر می‌دود.
‌
«دیگر رنگ دنیا را نخواهم دید»، خط باریکی بین آن‌چه که دوست‌داشتنی‌ست و وحشت، امید و درد، ویرانی و قدرت را طی می‌کند. نثر «آلتان» تند و غنایی‌ست. او از افکار خود برای فرار از محیط اطرافش استفاده می‌کند و آن افکار در این کتاب به کلمات بدل می‌شوند و در نتیجه، همه‌ی ما می‌توانیم در زیبایی فرار خیال او، در خیال آزادی او شریک شویم و به اشتراکش بگذاریم، امری که در دنیایی که ممکن است اتفاقاتی مانند زندانی شدن او رخ دهد، حیاتی می شود، جهانی که او بدون تردید این‌گونه توصیفش می‌کند: "همه‌چیز روی زمین دگرگون می‌شود، اما حماقت و فرومایگی هرگز.".
        

0

پریا

پریا

1403/11/29

          دیگر رنگ دنیا را نخواهم دید"...
عنوان کتابی ست به قلم احمد آلتان نویسنده و روزنامه‌نگار ترکیه ای که تمام زندگیش در یک سلول چهار متریِ کم نور خلاصه شد و این نا‌داستان شرحیست زیبا و روان و البته دل نشین از سودای رهایی.
احمد آلتان به نام این موهبت الهی که آزادی نام دارد، دردی که در این سلول های سرد متحمل شده را با نوشتن تسکین می دهد، و ماحصل این رنج ها کتابی ست با واژگان سحر انگیز که بر خلاف جثه ی کوچکش،وزنِ مفهومی بالایی را دارا ست.
همه فخر انسان به انسانیتش به سبب آزادی ست.
آزادی تنها یک کلمه نیست؛ بلکه مفهومی ست بنیادی، که انسان را از غیر انسان جدا می سازد. آزادی یک نیاز است.
در اسطوره آفرینش سر پیچی حوا برای خوردن سیب ممنوعه به شکلی نمادین نشانگر اولین تلاش انسان برای دستیابی به چیزی فرا تر از غذا بوده است. چیزی هویت ساز که به او قدرت بخشد.
حقی به حق تر از بهشت.

آلتان در جایی از خاطراتش ، عنوان کتاب را اینگونه زمزمه میکند:
دیگر رنگ دنیا را نخواهم دید؛
دیگر هرگز چشمم به آسمان نخواهد افتاد
مگر از میان چهارچوب دیوارهای حیاط
به سرزمین مردگان سقوط کردم
مثل ایزدی که سرنوشت خود را نوشته باشد به دل تاریکی میرفتم؛ من و قهرمان داستانم با هم در تاریکی ناپدید میشدیم.

علی رغم دلم مردگی و تاریکیِ سیر حقیقی داستان واژگان او همچون کرم های شب تابِ کوچکی در میان صفحات کتاب می درخشند.
این کتاب تنها یک مستند نیست، شریحی ست از 
شجاعت برای بیان حقیقت، برای عشق ورزیدن و ادامه دادن راهی که به آن ایمان داریم.
        

29