معرفی کتاب رمولوس کبیر: نمایشنامه ی کمدی شبه تاریخی اثر فریدریش دورنمات مترجم حمید سمندریان

رمولوس کبیر: نمایشنامه ی کمدی شبه تاریخی

رمولوس کبیر: نمایشنامه ی کمدی شبه تاریخی

فریدریش دورنمات و 2 نفر دیگر
4.1
8 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

13

خواهم خواند

4

ناشر
قطره
شابک
9789643414689
تعداد صفحات
140
تاریخ انتشار
1399/9/8

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        در نمایش نامه  «رمولوس» ـ پادشاه عمیقاً عدل‏پرور ـ به قصد پایان دادن به ظلم و قصاص ظالمان گذشته، تعمداً به بیلیاقتی تظاهر می کند، لباس دیوانگان و دلقکان بر تن می کند، تا بتواند با ذهنیتی آگاه و بشردوستانه برکننده ی ظلم و متولی عدل در جهان باشد، اما غافل از این است که «فرشته ی عدلی» که یک عمر در پی یافتن او بود، در پایان به شیطان میرسد.
      

لیست‌های مرتبط به رمولوس کبیر: نمایشنامه ی کمدی شبه تاریخی

یادداشت‌ها

alllan.g

alllan.g

3 روز پیش

          رمولوس و رموس اسطوره‌ای دو برادر و اولین کسانی که رم رو ساختن و آگوستوس اولین امپراطور رم بود. در تاریخ، رمولوس آگوستوس آخرین امپراطور روم غربی بود که به دست ژرمن ها از امپراطوری برکنار شد. نیازی به تلاش دورنهمایت نیست، تنها اسم این نمایشنانه به تنهایی روایتی کمدی بازگو میکنه.
نمایشنامه "رمولوس کبیر" با رمولوس و بی‌تفاوتی حقیقتا حیرت‌انگیزش نسبت به اتفاقاتی که در کشور میفته شروع می‌شه. امپراطوری عظیم رم داره سقوط می‌کنه و امپراطور به فکر مرغ هاشه. از صفحه اول بی‌خیالی امپراطور کمیکاله، انگار داری یه فیلم صامت کمدی می‌بینی که همه چیز رو اغراق کرده. دنیا داره فرو میپاشه و رمولوس به این می‌پردازه که کدوم مرغ تخم گذاشته. گفتم دنیا؟ منظورم امپراطوری رمه، البته که برای سردار رمی همین کل دنیا حساب میشه.  
"تو باید کمدی بازی کنی، این بیشتر به ما میاد" 
اوایل کتاب به نظر میاد بی‌خیالی امپراطور از وضعیت موجود نشات می‌گیره. بدون هیچ پول و هیچ قدرت نظامی ای، ژرمن ها هر ثانیه دارن به محل زندگی رمولوس نزدیک تر می‌شن و در این وهله کاری نیست که اون بتونه انجام بده. برای هر کاری دیر شده و جز لذت بردن از لحظات پایانی کاری از دست آدم برنمیاد. در بین جملات دیالوگ ها، یه چیز مشخصه: تنها رمولوسه که سقوط رم رو حتمی می‌دونه و باهاش مثل حقیقت رفتار می‌کنه. درحالی که بقیه افراد دارن دنبال راه حلی میگردن، رمولوس شکست رو تنها راه موجود میبینه. و این مگر کمدی ای بیش نیست؟ امپراطور رم باشی و سر مجسمه هایی که سمبلی از افتخار و تاریخ و خود رم هستن با عتیقه فروشی چانه بزنی. صحنه خنده داریه. آدمی ظرفیتی برای ناراحتی و تراژدی داره. از جایی به بعد، خنده جای پشیمانی و ناراحتی رو می‌گیره. و به نظر نمیاد امپراطور از ابتدا غمگین یا پشمیان باشه. رمولوس رم رو نابودشده می‌بینه، و حمله ژرمن ها رو آخرین ضربه در جنگی قدیمی‌تر از این حرف‌ها می‌بینه.
"انسان دنیایی رو که خود به خود از دست رفته، آتیش نمی‌زنه!"
عدالت چیه؟
معروف ترین جمله اوپنهایمر، از خودش نیست. کتاب بهگود گیتا، سخنرانی ویشنو یا خدای جنگ برای آرجورا قبل از جنگ تاریخی کوروشترا بر سر حکومت هند رو بازگو می‌کنه. آرجورا بزرگ‌ترین کماندار اون دوران از جنگ کناره گیری می‌کنه، و کریشنا به او توضیح می‌ده که چرا این کارش در نتیجه نهایی تاثیری نداره و فقط باعث طولانی تر شدن جنگ می‌شه. "من زمانم، نابود کننده هر دو جهانم" کریشنا می‌گه: "اگر تو باشی یا نباشی، از لشکر مقابل کسی زنده نمی‌مونه. اینها از قبل مردند و تو آلتی بیش نیستی." اوپنهایمر خودش رو آرجورای جنگ می‌بینه و بمب اتمی رو کریشنا در نظر می‌گیره. همه چیز از پیش تعیین شده. علم همیشه آلت دست قدرت های سیاسی بوده. بمب اتم همیشه قرار بود ساخته بشه، هیچ کاری از دست تو ساخته نیست. اوپنهایمر باور داشت که با ساختن این بمب، باعث میشه که جنگ زودتر تموم شه و از شرارت بزرگ تر جلوگیری میکنه. 
هر امپراطوری روی تپه ای از اجساد دشمنانش بنا میشه و بعد از مدتی زیر وزن همون اجساد سقوط میکنه. رمولوس خودش رو در جایگاه قاضی میبینه و حکمش اینه: امپراطوری ای که بر روی ستون هایی از جمجمه برافراشته شده و در رودهاش خون بی گناهان جاریه، باید نابود بشه. وظیفه خودش میدونه که این منبع شرارت رو نابود کنه، و مردمی که به دست ژرمن ها می‌میرن بهایی‌ست که حاضره بپردازه. نگاه رمولوس به گذشتست و عدالتش به شکل نیزه سربازهای ژرمنی و اجساد شهروندان رومیه. ولی مگر همین مردم نبودند که به طلب تماشای خون‌ریزی به آرنا هجوم می‌بردن؟ ملتی که از تماشای خون لذت می‌بره رو چه به رستگاری و فرصت دوباره؟
رمولوس تصویر یک قهرمان ملی کلاسیکه، نیتش خیر مطلقیه که در رسیدن بهش از همه چیز می‌گذره، از نامش و حیاتش و از امپراطوری ای چند صد ساله. رمولوس تصور می‌کنه نابود کردن شر هدف پایانیه، تصور می‌کنه که این خباثت مختص به یک تمدن به خصوصه و هنوز به انسانیت باور داره. امید به حکومتی بهتر از حال حاضر داره و براش همه چیز رو قربانی می‌کنه. بعد از ملاقات با سردار ژرمن ها اما، به این نتیجه میرسه که رستگاری ای در کار نیست و شر جزوی از تمدن انسانیه. تلاش برای فرار از سرنوشت بی معنیه و در آخر همیشه بی گناهان کشته خواهند شد. تنها کاری که از دست یک مرد برمیاد اینه که در زمان زندگی خودش، بهترین کاری رو که میتونه بکنه. 
نابودی رم اجتناب ناپذیره، سه پیکر درحال ریسیدن رشته های واقعیت هستند و نیاز به ابزاری دارند تا ارده‌شان را به واقعیت تبدیل کند. این اتفاق همیشه قرار بود بیفته، و قدرت تو محدوده. میتونی تاریخ رو تغییر بدی، اما فقط برای مدت کوتاهی. در آخر رشته هایی که بافته میشن شکل مشخصی میگیرن و سه خواهر به ریسیدن ادامه میدن.
        

2

1