از بهترین مجموعه هایی که خوانده ام، پر از احساس، قرص و محکم و متواضع. چیزی شبیه منظره طلوع خورشید از بالای کوه! لطیف و اعجاب برانگیز.
مهمانید به پاره ای از یک نیمایی و یک غزل از این مجموعه:
1.
وقتی که می گویی کبوتر
از لبت ناچار
یک بوسه
می افتد
آواز گنجشک
از جیم و شین واژه ی گنجشک می ریزد
موسیقی هر واژه انگاری
معنای آن واژه است!
2.
در جذر و مد حادثه سنگین نبینمت
بالا نبینمت من و پایین نبینمت
سر تا به پا دهان پر از نقل خنده باش
پیشانی گرفته ی پر چین نبینمت
با روی باز مثل نسیم سحر بخند
ای شادی مغازله! غمگین نبینمت
تنهاترین ستاره ی شب های شهر باش
در اجتماع خوشه ی پروین نبینمت
دست کسی به شاخه ی سبزت نمی رسد
ای میوه ی رسیده! سبدچین نبینمت
دنیا وفا نداشت اگر داشت کرده بود
هم دست این عجوزه ی بی دین نبینمت
معشوقه ای فراخور این قرن تلخ باش
فرهاد قصه بود، نه! شیرین نبینمت
سرشار از درود و دعا باش نازنین
آلوده ی تنفر و نفرین نبینمت
از من چه گفته اند به تو؟ هرچه گفته اند
ای دختر سکوت! دهن بین نبینمت
نصف شب است و باز دوباره من و تو آه!
ای باد صبح زود! خبرچین نبینمت