مردی با کبوتر

مردی با کبوتر

مردی با کبوتر

رومن گاری و 1 نفر دیگر
2.4
17 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

26

خواهم خواند

7

شابک
9789643809522
تعداد صفحات
124
تاریخ انتشار
1399/3/19

توضیحات

        این کتاب یک قصه هزل آمیز است. پر از مطایبه و سخره. قصه ای است درباره سازمان ملل: آدم هایش، اهدافش، راه کارهایش و عملکردهایش. به نوعی افشاگری است و در نتیجه خنده دار. کتاب پر است از استعاره، و خواندنش دقت می طلبد. اگر صحنه های کتاب را که بسیار به تصویر نزدیک اند، در نظر آورید حتما به هنگام خواندن کتاب مدام لبخند به لب خواهید داشت. خواندنش در این روزگار مغتنم است.
      

یادداشت ها

          جعفر مرتضوی: «مردی با کبوتر» جزو کتاب‌هایی است که نمی‌توان به‌راحتی آن‌ها را جزو آثار ادبی به حساب آورد. دل‌آزردگی نویسنده از تحقق نیافتن آرمانی که در نام سازمان ملل متحد متجلی شده است،  بسیار پررنگ است و در نتیجه، شعار و پیامی که می‌خواهد از ورای نوشته‌اش به خواننده برساند، اثرش را چنان تحت تاثیر قرارداده که چندان چیزی بیشتر از پیام روشن کتاب ندارد به او بدهد. کتاب پر است از صحنه‌های تکراری، شخصیت‌های تک‌بعدی و طنزهای سرد که فقط نویسنده‌ای چون رومن گاری با قلم قدرتمندش می‌توانسته از پس سرهم کردن آن برآید و خواننده را هر چند کسل و کلافه، تا صفحات پایانی کتاب با خودش همراه کند. در واقع، اثر بیشتر در چارچوبی نوشته شده که ستون‌های طنز سیاسی و سیاه روزنامه‌ها را با آن پر می‌کنند. ستون‌هایی که در اوج دلخوری و ناامیدی، سعی می‌کنند تا با ریشخندی تلخ برای سرنوشت شوم رؤیاها و آرزوهای رو به گور،  گونه‌ای گلگون بسازند.

علی معصومی: «مردی با کبوتر» داستان کابوی جوانی است که با انگیزه‌ای نه چندان مشخص در ساختمان مرکزی سازمان ملل مخفی شده و پیرامون خود هیاهویی تبلیغاتی به راه می‌اندازد. اثر، اثری خالی از شخصیت‌پردازی و پلات نیرومند است. جهت‌گیری‌های سیاسی نویسنده و نحوۀ نقد هجوگونه‌اش در مورد سازمان ملل به‌سرعت تکراری می‌شود. این جهت‌گیری یک سویه، اثر را از چندصدایی بودن درآورده و ضعف دیگری را به کار اضافه می‌کند. اگر شوخی‌های شناخته‌شدۀ رومن گاری بخشی از بار را به دوش نمی‌گرفت، با کاری حتا ضعیف‌تر از این مواجه می‌شدیم. در مجموع، شاید بتوان این کتاب را اثری ضعیف از رومن گاری دانست. چیزی که نه رمان محسوب می‌شود و نه حتی یک داستان بلند خوب.

مهدی موسوی نژاد: من کتاب «مردی با کبوتر» را علی‌رغم این‌که شاید بنا به سلیقۀ شخصی‌ام در خواندن داستان و رمان، نپسندم و جزو کتاب‌های مورد علاقه‌ام نباشد، داستان بلندی می‌دانم که در ژانر و در نوع خودش، کتاب موفقی است. نویسنده قصد داشته است که رمانی سیاسی ـ انتقادی بنویسد و صرف نظر از اینکه برای ادبیات، به تعهدی خارج از خودِ ادبیات قایل باشیم، یا نباشیم، از پس این کار، به شکل ادبی و هنری‌اش برآمده است. توصیف دقیق و تأثیرگذاری که نویسنده در ابتدای این کتاب، می‌کند به‌خوبی فضای کارش را می‌سازد و ما از همان ابتدا با سازمانی عظیم ولی توخالی و بی‌فایده روبه‌رو می‌شویم که از کار افتاده و اخته شده است که مردی در یکی از اتاق‌های گمشدۀ آن، با افکار متفاوتی که در سر دارد، قصد دارد از جایی، تغییری را آغاز کند. رومن گاری در این داستان بلند، توانسته است، با طنزی پذیرفتنی و ساختن فضا و شخصیت‌هایی مستحکم، و نمادپردازی‌های داستانی‌اش، مقصود و هدفش را در قالب داستان و ادبیات به ما عرضه کند و از افتادن در دامِ شعاری نویسی به‌خوبی برهد؛ کاری که در چنین انواعی از داستان، راه رفتن بر لبۀ تیغ است و به‌آسانی به دست نمی‌آید و از این جهت، این کار رومن گاری را می‌توان با آثاری مانند قلعۀ حیوانات مقایسه کرد.
        

4

          این کتاب رو نه رمان می‌دونم نه یک اثر ادبی.
توقع چنین "چیزی" رو از رومن گاری نداشتم و حالا بعد از اتمام کتاب و سرچ‌هایم متوجه می‌شوم که اثر به شدت ضعیف گاری است.

 فرم و محتوا را درهم‌تنیده می‌دانم اما اگر به صورت انتزاعی و برای بحث نظری این دو را  تفکیک کنیم کتاب رو فاقد فرم ادبی می‌دونم (فرم دارد، قائل به عدم نیستم، اما این فرم اصلا ادبی و هنری نیست. دقیقا همان چیزی که یک متن را تبدیل به اثرهنری می‌کند.)
اگر به محتوا یا مضمون صرف هم نگاه کنیم چیزی جز شوخی‌های لوس، هجو کسل کننده و استعاره‌های مبتذل نمی‌بینیم. چیزی شبیه به ناله‌ها، شوخی‌ها و غرهای سیاسیِ ژورنالیستی.
شخصیت‌پردازی ضعیف و تخت. توصیفات بدون جان.
و فصل پایانی هم که ضربه‌ی نهایی به کتاب است. روایت که تا قبل از این یک رئالیسم خامِ کسل‌کننده‌ست در فصل پایانی ناگهان بدل به یک سورئال بی‌گاه می‌شه. سورئالی به شدت ضعیف، مبتذل و نپذیرفتنی‌. و چون فصل پایانی‌ست من رو وادار به نوشتن این ریویو می‌کنه. شاید اگر پایان کتاب هم شبیه به مابقی‌اش بود به دادن یک ستاره اکتفا می‌کردم.

می‌دانم که گاری به طور کل نویسنده‌ی خوبی‌ست. من "زندگی در پیش رو" اش را واقعا دوست داشتم و از "خداحافظ گاری کوپر" هم تعریف زیاد شنیده‌ام. اما به کسی که این را می‌خواند توصیه می‌کنم سمت این کتاب نرود که هیچ ارزش خواندن هم ندارد.
برای یادآوری به خودم و تمام نویسندگان تازه‌کار: از تجربه‌ی زیسته‌ به صورت خام و همراه با هیجانِ ایدئولوژیک نباید روایت ساخت. گمانم مشکل کار گاری در این بود که زمانی کتاب را نوشت که عضو هیئت نمایندگان سازمان ملل بود و این خشم و هیجان چنان تازه و خام بود که جز هجوی ژورنالیستی دستاوردی نداشت.
        

20