معرفی کتاب غرور و تعصب اثر جین آستین مترجم فرناز اخوان طباطبایی

غرور و تعصب

غرور و تعصب

جین آستین و 1 نفر دیگر
4.0
640 نفر |
142 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

69

خوانده‌ام

1,606

خواهم خواند

444

شابک
9786008009504
تعداد صفحات
116
تاریخ انتشار
1395/11/2

توضیحات

        کتاب مصور حاضر، یکی از معروف ترین داستان های کلاسیک جهان است که با زبانی ساده و روان نگاشته شده است. این داستان ماجرای دختری از طبقه متوسط است که مردی مغرور از طبقه ثروتمند به او علاقه مند می شود. قصه از جایی آغاز می شود که مردی ثروتمند و خوش سیما به نام «بینگلی» در همسایگی خانواده ی «بنت» سکونت می کند. خانم بنت که شدیداً علاقه مند است برای دخترانش همسری مناسب پیدا کند، درصدد است که توجه آقای بینگلی را جلب کند. سرانجام در ضیافت آقای بینگلی، این فرصت مهیا می شود. در این میهمانی فرد دیگری به نام آقای دارسی نیز حضور دارد که جوانی خودخواه و متعصب است، آشنایی او با «الیزابت» آغازگر حوادث بعدی داستان است.
      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

تعداد صفحه

50 صفحه در روز

پست‌های مرتبط به غرور و تعصب

یادداشت‌ها

          دقیقاً یادم نیست که غرور و تعصب را کِی خریدم. شاید یک زمانی در زندگی که تصمیم گرفته‌بودم کتاب‌های فاخر بخوانم و مشغول خرید کتاب‌های فاخر جهان شدم که هیچ کدامشان را نخوانم. احتمالاً همان ایام بوده که با ذوق غرور و تعصب را باز کردم، چند صفحه‌ای خواندم و بعد از شدت کسالت کنارش گذاشتم. غرور و تعصب در 20 سالگی جزو اولین مواجهه‌های من با رمان کلاسیک بود و گمان نمی‌کردم هیچ‌وقت بتوانم تمامش کنم و این گزاره که کتاب‌های کلاسیک الکی معروف می‌شوند در ذهنم پررنگ و پررنگ‌تر شد. (پیش از آن «بلندی‌های بادگیر» را خوانده‌بودم و دوستش نداشتم. هنوز هم دوست ندارم)
اما بالاخره یک روز تمامش کردم، در کمال ناباوری در نتیجه اصرار بی‌پایان چند دانش‌آموز کلاس هشتم. نمی‌فهمیدم چرا نوجوان‌های متولد دهه 80 باید از چنین کتاب کسالت‌باری خوششان بیاید. اما هر چه که بود مجبورم کردند کتاب را تا انتها دنبال کنم و بعد از تحمل صحنه‌های کشدار طولانی، میلیون‌ها بار پیاده‌روی و صرف چای، هزاران مهمانی و صفحه‌ها دیالوگ تمام نشدنی تمامش کردم. نکته تعجب‌برانگیز این بود که دوستش داشتم! آن‌قدر دوستش داشتم که بعد از آن دانه دانه سراغ باقی کتاب‌های جین آستین هم رفتم و امروز در آغازین روزهای 24 سالگی فقط دو تا از کتاب‌های او را نخوانده‌ام که آن را هم نگه داشته‌ام برای روز مبادا. چون آستین دیگر زنده نمی‌شود و از او در این جهان فقط 6 رمان وجود دارد.
داستان مواجهه ما و آثار کلاسیک، در اینجا به طور خاص رمان‌های جین آستین، ماجرای مفصل و تاحدی پیچیده است. ما آدم‌های عصر تکنولوژی گاهی به نظر می‌رسد میلیون‌ها سال از سکون و سکوت قرن هجدهم دور شده‌ایم. به همین خاطر کتاب‌های آن دوره برای همه‌مان آثاری کسالت‌بارند که به سختی تمامشان می‌کنیم. اما عجیب‌تر آن است که خیلی‌هایمان بعد از تحمل چنین کسالتی، کتاب را دوست داریم. حین خواندن کتاب‌های آستین ممکن است از کند پیش رفتن ماجرا خیلی حرص بخورم، اما درکنارش از این کندی لذت هم می‌برم. الیزابت بنت ساعت‌ها فرصت داشت گلدوزی کند، با خواهرش به پیاده‌روی برود، و تمام روز می‌نشست و به این فکر می‌کرد که نهایتاً با چه کسی ازدواج می‌کند. من شاید این سبک زندگی‌ را هیچ‌وقت برای خودم انتخاب نکنم (اگر بخواهم هم به خاطر شرایط زمانه نمی‌توانم) اما از سرک کشیدن میان آن لذت می‌برم. برای همین وقتی «غرور و تعصب» را می‌خوانم، سراغ «عقل و احساس» می‌روم، بعد «منسفیلد پارک» را می‌خوانم، بعد میان صفحات «اِما» سرک می‌کشم و «جین آستین» خوانی برایم تبدیل به یک تفریح می‌شود. گنجینه‌ای که باید نگهش دارم تا در زمان‌های خاص سراغش بروم.
بعد از خواندن همه‌ی این آثار هنوز راز کتاب‌های آستین را کشف نکرده‌ام. هنوز نمی‌دانم چرا می‌تواند این همه سال ماندگار بماند. نمی‌فهمم مقالاتی که می‌گویند او در کتاب‌هایش نگاه انتقادی به وضعیت اجتماعی داشته دقیقاً بر چه اساس این ادعا را می‌کنند. اما هر چه که هست؛ شخصیت‌هایی که آستین خلق کرده دوستان خوب من‌اند که قریب به 300 سال قبل در کشوری دور از کشور من زندگی می‌کردند و من هم مدتی کنارشان بوده‌ام. روابط آن‌ها برایم عمیق و باورپذیر بوده. من توانسته‌ام پشیمانی الیزابت از قضاوت زودهنگام را تقریباً به انداز‌ه‌‌ی خودش درک کنم، به اندازه‌ی او از شخصیت‌های فضول حرص بخورم، و مثل او فنجان چای دستم بگیرم و خاله‌زنکی‌ترین بحث‌های تاریخ را بکنم. از طرفی آن‌ها با همه‌ی بعد زمانی و مکانی بازهم شبیه ما هستند، بازهم زود قضاوت می‌کنند، باز هم اشتباه‌های فاجعه‌بار دارند، باز هم دست به تجربه‌های عجیب در جوانی می‌زنند. ما در کنار شخصیت‌های جین آستین غریبه نیستیم، چون آن‌ها هم مشکلاتی مثل همه‌ی جوان‌های تاریخ دارند، همان مشکلاتی که ما هم با شرایط و ضوابط عصر خودمان. درگیرش هستیم.
فارغ از همه‌ توضیحات، همین که جین آستین می‌تواند من را به مکان و زمانی ببرد که هیچ‌گاه نمی‌‌توانم تجربه‌اش کنم برای خواندن کتاب‌هایش کافی است. برای همین است که چند روز پیش «ترغیب» را از کتابخانه‌ام بیرون کشیدم و با خودم گفتم:«وقت جین آستین ‌خواندن است» و دوباره از سرعت و درگیری قرن 21 به سکون و سکوت قرن هجدهم پناه بردم.
        

56

        گفتنی ها گفته شده، غرور و تعصب کتابی ست با پایان خوش! عاشق به معشوق میرسه، کدورت ها محو می‌شوند، همه با شادی و سرمستی به زندگی ادامه می‌دهند...
اما بگذارید تقدیر و تشکر ویژه ای کنیم از آقای رضایی بابت این ترجمه بسیار روان و خوب که باعث میشه نتونی کتاب رو تا آخرین صفحه، لحظه ای زمین بگذاری
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

16

Anya

Anya

1403/12/13

          کتاب غرور و تعصب یکی از شاهکارهای ادبیات کلاسیک انگلیسی هست و از نظر من خوندن این کتاب به انگلیسی خیلی خیلی تاثیرگذاری بیشتری داره.
با خوندن این کتاب سوار یک ماشین زمان بشید و به سال ۱۷۹۶ سفر کنید و  مقایسه‌ی این کتاب با دنیای امروز ما میتونه داستان رو مضحک و ضعیف کنه اما اول بهتون پیشنهاد می کنم که قبل از خوندن این کتاب به قوانین اجتماعی انگلستان در اون سالها نگاهی بندازید چون که ندونستن این جزئیات نه تنها باعث فهم ناقصی از این کتاب میشه بلکه خیلی از نکاتی رو که خانم آستین سعی داشته منتقل کنه رو نصفه میزاره.
پس اگر واقعا ایده‌ی خاصی درمورد فرهنگ، قوانین و سبک زندگی مردم انگلیس در اون زمان ندارید احتمالا بعد از خوندن کتاب با تعجب به دیوار رو به روتون خیره میشید و زمزمه می‌کنید همش همین؟
اما از زیبایی و قدرت کتاب غرور و تعصب...سال ۱۸۱۳ به چاپ رسید اما همچنان الهام بخش نویسندگان، فیلمسازان و نمایش‌های بسیاری هست.
چه چیزی این داستان به ظاهر ساده رو اینقدر قدرتمند میکنه؟
نمادهای به کار رفته  یا شخصیت فمنیستی نویسنده در کتاب بسیار تاثیر گذارند. شخصیت‌ها کاملا به تکامل رسیدند و خواننده روند رشد و تحول اونها رو در طی داستان کاملا احساس میکنه.
تعصب شخصیت اصلی داستان از قضاوت‌های سرسختانه و عجولانه‌اش درباره‌ی انتخاب‌ها و رفتار اطرافیانش کاملا پیداست و غرور شخصیت دیگر داستان از عدم برگشت نظراتش و عدم انعطافش در مقابل آدم‌ها، کاملا قابل لمسه.
رمان دوست داشتنی، با قلم قوی ای از خانم آستین بود...
        

32

          خب این کتاب در نوجوانی موردعلاقه‌ام بود و الان باید سه کتاب دیگهٔ جین آستین رو هم بخونم تا مطمئن شم همچنان موردعلاقه‌ترینم هست یا نه. آنقدر فیلم و سریال‌های ساخته‌شده از روی این داستان رو دیدم و آنقدر کتابش رو خوندم که خیلی سخت بود برام آشنایی‌زدایی کنم و سعی کنم انگار که اولین باره داستان رو دقیق‌تر از همیشه بخونم. یه سری نکاتی که به‌نظرم خیلی نادیده گرفته شدن رو فقط اضافه می‌کنم. مثلاً من از مری خیلی خوشم می‌آد؛ برخلاف دو خواهر کوچیکش اصلاً وقتش رو تلف نمی‌کنه، همه‌ش در حال کتاب خوندن و تمرین موسیقیه و گاهی حرفای خیلی عمیق و درستی می‌زنه. البته اینکه مدام می‌خواد خودنمایی کنه توی ذوق می‌زنه ولی خب با توجه به تنهایی‌اش و نبود هیچ هم‌صحبتی خیلی هم عجیب نیست. یا خانم بنت مشخصاً زن آزاردهنده‌ای است که فقط می‌خواد دختراش رو شوهر بده و به تربیتشون هیچ توجهی نداره ولی با توجه به وضع موجود که هیچ ارثیه‌ای نداشتن دختراش و در اون زمان خوشبختی زنا در گرو ازدواج بود، این رفتارش تا حدی قابل‌درکه و من هیچ نمی‌فهمیدم آقای بنت چرا انقدر نگاه از بالا به پایینی به همسرش داره. آقای بنت هم که چند بار به رفتار فیلسوف‌مآبانه‌اش اشاره شد خیلی آدم خودخواهی بود؛ فقط به فکر خودش و کتاب‌هاش بود، یه کم من رو یاد آقای رمزی در «به سوی فانوس دریایی» می‌انداخت. حتی خانم بنت هم تا حدی شبیه خانم رمزی بود اما رفتار خانم رمزی خیلی ظریف‌تر و زیباتر بود. 
دربارهٔ شخصیت‌های دیگر هر چی بگم تکرار حرف‌های ازپیش‌گفته‌شده است، اما خب پیچیدگی روابط انسانی، قضاوت‌های برخاسته از پیش‌فرض‌هایی که حتی نمی‌دونیم از کجا بهشون باور پیدا کردم و پیش‌داوری‌ها به‌زیباترین شکل ممکن در این داستان مطرح شدند و این خیلی زیباست.
        

10

          یادداشتی بر کتاب غرور و تعصب
۳۱ مرداد ۱۴۰۳

بخشش و گذشت، میل به خوبی ها، حقیقت جویی، دوست داشتن زیبایی ها، مراقبت برای رعایت حقوق دیگران و تمایل به رشد و ... همه صفات خوب، در انسان ها به صورت فطری وجود دارد و اگر خود یا دیگران مانع آن نشویم خود به خود رشد خواهد کرد! 
اما در مقابل کینه، نادیده گرفتن حقیقت، سطحی نگری، پایمال کردن حقوق دیگران، و حرص و طمع و ... تمایل به هر آنچه خلاف فطرت باشد، نیازمند تلاش انسان و جامعه های بشری برای خلاف فطرت تربیت کردن روح است!
می توان گفت این حجم از سطحی نگری و درگیر روزمره‌ی زندگی شدن بدون هیچ عمقِ فکری، یا ناشی از سطح فکری جامعه‌ی نویسنده است یا خود نویسنده که در حالت دوم هم باز به تاثیر جامعه برمی‌گردد!
در اصل ما داستان نمی خوانیم در این کتاب داریم خود را در جامعه‌ی نویسنده تصور می‌کنیم و مختصاتی از مردم آن جامعه به دست می آوریم!
که حالا جامعه چرا و چطور و طبق چه سیاست هایی به این حد از سطحی نگری رسیده بود خود جای بحث و پژوهش دارد!

به عنوان مخاطب با داستان ارتباط نگرفتم اگر بخواهم دلایلش را به طور کلی بیان کنم:

خط سیر داستانیِ بسیار کُند و خسته کننده و مملو از اضافه گویی 

سطحی نگری و نداشتن عمق در داستان و شخصیت ها

عدم درک فضای جامعه‌ی داستان توسط مخاطب

ناتوانی در انتقال احساس و ملموس نبودن قلم نویسنده

 


        

21