معرفی کتاب زندگی، جهان و همه چیز اثر داگلاس آدامز مترجم آرش سرکوهی

زندگی، جهان و همه چیز

زندگی، جهان و همه چیز

داگلاس آدامز و 2 نفر دیگر
3.7
25 نفر |
5 یادداشت
جلد 3

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

39

خواهم خواند

19

شابک
9786002297556
تعداد صفحات
222
تاریخ انتشار
1399/2/7

توضیحات

        کتاب زندگی جهان و همه چیز جلد سوم مجموعه پنج جلدی راهنمای کهکشان برای اتواستاپ زن ها ست. نشر چشمه جلد اول و دوم این مجموعه را با نام های راهنمای کهکشان برای اتواستاپ زن ها و رستوران آخر جهان منتشر کرده است. زندگی جهان و همه چیز مانند جلدهای اول و دوم رمانی است علمی- تخیلی و طنزآمیز این رمان داستان آرتور دنت و دوستانش را در سفرهای فضایی و زمانی نقل می کند و سعی آن ها در نجات دادن جهان از ربات سیاره کریکیت و البته برخی وقت ها ماجرای فرار آن ها ار از این مسئولیت.رمان پنج جلدی راهنمای کهکشان برای اتواستاپ زن ها که برخی منتقدان آن را از درخشان ترین طنزها و زیباترین آثار پست مدرن ارزیابی می کنند از پرفروش ترین کتاب دهه ی 80 و 90 میلادی بود، جوایز فراوانی را از آن خود کرده و تاکنون به ده ها زبان ترجمه شده است.از وقتی که این کهکشان به وجود اومده، تمدن های بسیاری ظهور و سقوط کرده ند ظهور و سقوط کرده ند اون قدر ظهور و سقوط کرده ند که خیلی وسوسه انگیز که فکر کنیم که زندگی در کهکشان اولا یه چیزی شبیه دریا زدگی فضا زدگی زمان زدگی تاریخ زدگی و امثالهم و دوما چیزیه احمقانه.
      

لیست‌های مرتبط به زندگی، جهان و همه چیز

راهنمای کهکشان برای اتواستاپ زن هارستوران آخر جهانزندگی، جهان و همه چیز

پنجگانه داگلاس آدامز

5 کتاب

بسمه تعالی هشدار اسپویل می‌دهم لکن بنظرم از آن دسته داستان هایی است که اسپویل کردنش فرقی به حال خواننده نمی کند. جلد 1 در جلد اول ،خانه آرتور دنت در مسیر یک بزرگراه قرار گرفته (شاید هم بزرگراه در مسیر خانه اش قرار گرفته) و تصمیم گرفته شده که خانه اش تخریب شود ولی هنگام تخریب خانه اش قومی فضایی می آیند و می گویند که کره زمین در مسیر یک اتوبان فضایی قرار گرفته و باید تخریب شود و آرتور به کمک فورد -که یک آدم فضایی است و برای کتاب راهنمای کهکشان برای اتو استاپ زن ها مدخل می نویسد- از زمین فرار می کنند. داستان از اینجا شروع می شود تا جایی که مشخص می‌شود کره زمین یک ماشین هوشمند برای یافتن اساسی ترین سوال که با جواب ۴۲ خوانا باشد است و بدست موش ها اداره و کنترل می‌شود . جلد 2 در این کتاب ،دعواهایی بر سر سفینه قلب طلا رخ می دهد و در نهایت با یک سفر زمانی ،راه آرتور و فورد دوباره به زمین باز می شود اما زمین ماقبل تاریخ ... البته در اینجا آرتور با کمک فورد موفق می‌شود سوالی برای پاسخ ۴۲ پیدا کند که به نوبه خود جذاب است. جلد 3 آرتور و فورد با یک گرداب فضا -زمان که توسط یک مبل وینچستر رخ داده دوباره به حال (مدتی قبل از حال) برمی‌گردند و از یک زمین کریکت سر در می آورند در این لحظه اهالی یک سیاره دیگر به زمین حمله می کنند تا تکه ای از قفل یک دروازه را بدست آورند و سپس جهان را نابود کنند. سپس ارتور و فورد راهی یک مهمانی ابدی می شوند تا از سرقت دیگر قطعات و نابودی جهان جلوگیری کنند ولی شکست می‌خورند و در نهایت آرتور به نحوی از مکان آخرین پیام خدا برای مخلوقاتش خبردار می شود. جلد ۴ آرتور به زمین برمیگردد و عاشق می شود. فورد نیز می فهمد تغییراتی در کتاب راهنمای کهکشان برای اتواستاپ زن ها برای مدخل زمین ایجاد شده پس به زمین می آید و باهم به سمت مکان آخرین پیام خدا برای مخلوقاتش می روند و آن را می خوانند جلد ۵ آرتور در فضا گم شده و به اجبار در سیاره ای فن ساندویچ سازی پیشه می کند. فورد هم فهمیده که انتشارات راهنمای کهکشان ،تغییرات زیادی کرده و به تبعیت از آن ،کتاب هم تغییرات زیادی داشته است. آرتور بصورت اتفاقی پدر می‌شود و با مداخله فورد ،وقایعی شگفت رخ می‌دهد. و درنهایت زمین دوباره در تمامی احتمالات ممکن نابود می شود اینها را نوشتم تا خلاصه ای از داستان را داشته باشید البته این کتاب، یک جلد دیگر هم دارد که ترجمه نشده است.(البته نوشته همین نویسنده نیست) ابتدا این کتاب را برای طنزش خواندم لکن بنظرم طنز خوبی ندارد و حتی گاهی چندش است (به جز حدود سه چهار جا که طنز قابل قبولی داشت) فلذا کتابی نیست که بتوان با آن خندید و شاد شد ،پس سوالی برایم به وجود آمد که هنوز جوابی برایش ندارم : «چرا باید این کتاب را خواند؟» شاید اختلاف سلیقه باشد ولی هنگامی که این داستان را خواندم ،نتیجه ای نگرفتم . نه چیزی به من اضافه شد و نه کم شد . ولی یک چیزی که داشت این بود که حس بیانیه خوانی پیدا نکردم و این شاید مهم ترین نقطه قوت این سری کتاب باشد. اضافه می کنم که در خلاصه ها فقط دو تا از شخصیت های اصلی را نام بردم ولی تعدادشان بیشتر است. لازم است ذکر کنم که فیلمی سینمایی نیز از جلد اول این کتاب ساخته شده که چندان هم به کتاب وفادار نیست لکن اثر قابل تحملی است و بنظرم قابلیت یکبار دیدن را به خاطر جلوه های ویژه و کامپیوتری اش دارد.

6

یادداشت‌ها

dream.m

dream.m

5 روز پیش

          حالا که داریم راجع به سوال نهایی فکر میکنیم، چرا این احتمال رو در نظر نگیریم که اصلا سوال نهایی وجود واقعی نداره؟ همه‌مون سرکاریم مونامی. 
زندگی شبیه چیه؟ جوابی که بهش میدی فقط جهان بینی تو رو نشون نمیده ،بلکه صریحا روی بقیه ثانیه ها و صدم ثانیه‌های زندگیت هم تاثیر میذاره و اونو میسازه. تو میگی زندگی مثل یه پارک تفریحیه و میخوای  هم از تونل وحشتش لذت ببری و هم پارک آبی‌ش.  اون میگه زندگی مثل تبعید شدن به باغ عدنه و انسان مگنوم اوپس، که باید دل خالق رو بدست بیاره تا دوباره به جایگاه آسمانیش برگرده. 
از نظر منم زندگی یه درامای انسانی از رنج ابدی و  بدبختی، عشق، هوس، جنون و سرکشیه که توسط یک نمایشنامه نویس گیج نوشته شده و روی یک صحنه عظیم پر از هرج و مرج داره اجرا میشه.
 بازیگرا اونقدر بی‌اهمیت ان که فراموش و رها شدن. کاملا رها شده ،از یاد رفته. هیچکس این دراما رو تماشا نمیکنه، این نمایش برای هیچ موجودی توی کائنات ذره ای اهمیت یا جذابیت نداره. شاید هم اونها بارها و بارها با سفینه هاشون از کنار این پلات رد شدن و نیم نگاهی ام بهش انداختن ،اما با خودشون گفتن این موجودات زشت دوپا و یک سر خیلی احمق بنظر میان، بعیده اونقدر بهره هوشی داشته باشن که بتونن سرمونو گرم کنن، پس گاز بده زودتر به پارتی برسیم.
نمایشنامه نویس هم توی همون پارتی انقدر نوشیده که یگوشه لایعقل افتاده.هرکی رد میشه یه تیپا بهش میزنه.

این ایده‌ای که گفتم منو به غایت خشمگین و عصبی میکنه، جوری که مجبورم سرمو توی بالشت فرو کنم فریاد بزنم و مشت بکوبم تا مغزم مثل نارنجک منفجر نشه. من میخوام غم من، رنج من، خشم من توی تمام جهان منعکس بشه. اونقدر بزرگ هست که بخوام تمام  موجودات کائنات براش مویه کنن. من میخوام مرگ اونها برای دقیقه‌ای هم که شده مهمترین مسله جهان باشه. اما واقعیت اینه که این رنج هرچقدر هم حقیقی باشه یا حداقل من فکر کنم حقیقیه، توی جهان هیچکسی انعکاس نداره. این خیلی خیلی ترسناکه. من برای نمایشنامه نویس اهمیتی ندارم . تو هم نداری.  ما همونقدر مهمیم که جلبک کف رودخونه.  حتی مطمعن نیستم جلبک مهمتره یا نه.
 آرزو میکنم همه تون توی این وحشت با من شریک باشید و عذاب بکشید. 
_______________
خوشبخت‌ترین موجودات کیهان از نظر من ساکنان سیاره کریکیت‌ان.  اون مردم دراز رنگ پریده‌ی رمانتیک که علی‌رغم قیافه‌های افسرده و نگاههای رو به پایین، آوازهای شاد میخونن و به هیچی فکر نمیکنن یا نمیکردن. 
سیاره کریکیت تا ابد تو یه حباب محبوسه که زمان و زندگی در اون بی‌نهایت آهسته می‌گذره. همه اشعه‌های نورِ دور و بر این حباب منحرف می‌شن تا حباب و سیاره داخل اون از چشم‌ها پنهان بمونن و هیچکی نتونه وارد اون‌ها بشه. امکان فرار از این حباب وجود نداره، مگر این‌که کسی از بیرون قفل اون رو باز کنه.
وقتی که بقیه جهان و کائنات به پایان نهاییِ خود می‌رسن و تمامِ عالم نفس‌های آخر خودش رو می‌کشه (البته این ایده مربوط به زمانی بود که مردم هنوز نمی‌دونستند که پایان جهان فقط یه بیزنس رستوران‌داریه) و زندگی و ماده برای همیشه از بین می‌ره، سیاره کریکیت و خورشید اون از حباب زمانی بیرون می‌ان و خوشحال از وجود نداشتن هیچ‌چیز دیگه‌ای غیر از کریکیت به زندگی مطلوب‌شون ادامه می‌دن.
کلید قفل این حباب روی یه سیارک کار گذاشته شده که در مداری بزرگ‌ دور حباب می‌چرخه. کلید سمبل کهکشانه: دروازه ویکیت.
اگه می خوایید بدونید این مونگولا چجوری از حبابشون بیرون میان و قراره چه بلائی سر کل کیهان بیارن، بهتره خودتون کتابو بخونید .
_________
  نه به بدی جلد یک بود و نه به خوبی جلد دو. اما ناامیدم نکرد...
        

0