پرتره

پرتره

پرتره

4.1
36 نفر |
20 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

5

خوانده‌ام

61

خواهم خواند

37

شابک
9789643621827
تعداد صفحات
84
تاریخ انتشار
1399/3/6

توضیحات

        
نیکلای واسیلیویچ گوگول (1852-1809)در خانواده ای از طبقه متوسط و علاقه مند با ادبیات در اوکراین متولد شد.تحصیلات متوسطه ی خویش را در شهر نژین به پایان رساند.گوگول حتی هنگامی که محصل بود،مهارت خویش را در نویسندگی نشان داده بود.او پس از ترک مدرسه در آرزوی به دست آوردن کاری آموزشی و یا دولتی وکسب و جهه ای ادبی به پترزبورگ رفت.


      

لیست‌های مرتبط به پرتره

نمایش همه

یادداشت‌ها

روشنا

روشنا

11 ساعت پیش

        همیشه از داستان‌هایی که روند تدریجی تغییر یک انسان رو روایت می‌کنن، خوشم میاد. پرتره داستانی از همین تغییرات تدریجیه.
خلاصه داستان رو سایر دوستان در یادداشت‌هاشون گفتن، من فقط دوست داشتم به یه موضوعی اشاره کنم.

در بخش دوم که حکایت تابلو را از زبان مردی جوان می‌شنویم، این‌طور به نظر میاد که تابلو حاوی نیروی اهریمنی است که هرکسی را ناچار به فساد می‌کشاند. اما از کجا معلوم که روایت هنرمند جوان ما حاوی تمام حقایق باشد؟ او تنها از داستان‌هایی که شنیده می‌گوید و داستان‌های عامیانه همیشه تکه‌ای از حقایق هستند نه همه‌ی آن.
در بخش اول که ما خود شاهد روند اضمحلال روح چارتکوف، یکی از قربانیان مرد رباخوار درون پرتره هستیم؛ به نظر نمی‌رسد که چارتکوف ناچاراً به فساد کشیده شده باشد. این چارتکوف است که در ابتدا با شبه‌رویایی که دیده است و پول‌هایی که پیرمرد به او نشان داده، با اشتیاق و ازخود‌بی‌خود شده به کیسه‌ی حاوی سکه‌های طلا چنگ می‌زند. بعد هم خود او است که در لذات غرق شده و استعداد خود را تباه می‌کند.
از این رو به نظر من، پرتره داستانی درباره‌ی وسوسه و به ظهور رسیدن صفات بد درونی فرد است. وسوسه‌ای که نماد همیشگی آن ثروت است. هرکس به دلیلی به پول مرد رباخوار احتیاج دارد و زمانی که آن را به دست می‌آورد، مجبور می‌شود در درون خود به جنگ برود.

سبک روایت پرتره واقعاً جالب بود و ایده‌های نویی داشت. مثلاً قسمتی که چارتکوف پشت‌سرهم از خواب می‌پرید، واقعاً باحال بود.
در کل پرتره کتاب جالب و خوبیه، امتحانش کنید :)

*آیا پرتره روزی به دیدن ما هم می‌آید؟
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

11

Hossein

Hossein

1401/8/3

          نیکلای واسلیویچ گوگول ، نویسنده ای که در ابتدای جوانی دوران خودش فهمیده نشد اما پس مدتی نوشته هایش مورد توجه نویسندگان و منتقدان بسیاری قرار گرفت‌. زندگی پر فراز و نشیب و نقل مکان به کشورهای دیگر به دلیل طنز و نشانه گرفتن برخی عقیده های روسی باعث محبوب شدن آثار اوست.کتاب حاضر تمثیلی ست از هنرمندانی که برای پول و ثروت و شهرت ارزش هنر را زیر پا گذاشته و روح خود را در گور نادانی و سِقط نفس خاک می کنند. "پرتره" عبارت است از داستان کوتاهی در دوبخش در رابطه با پرتره ی نقاشی شده از یک بازرگان اشرافی نزول خوار . روزی این تابلو توسط نقاشی به نام چارتکوف خریداری می شود، او که نقاش جوانی ست و زندگی عادی خود را سپری می کند با خریداری این تابلو دچار ثروت می شود و از استعداد هنری خود در کشیدن نقاشی برای پول و شهرت استفاده می کند و پس از دوره ی کوتاهی دچار سقوط هنری و در نتیجه در ورطه ی مرگ می افتد. بخش دوم کتاب در رابطه با بیان حکایت و چگونگی نفرین شدگی این پرتره و تاثیر آن بر روی خریداران قبلی این تابلوست.
        

9

          داستان پرتره اثر نیکلای گوگول، تقابل میان معنویت و مادیت را به تصویر می‌کشد. چارتکوف، شخصیت اصلی، هنرمندی آرمان‌گراست که پس از خرید یک پرتره اسرارآمیز، وارد مسیری می‌شود که ارزش‌های هنری و اخلاقی خود را قربانی می‌کند. پرتره، که نیرویی شیطانی در آن نهفته است، نمادی از وسوسه و فساد است. این داستان شباهتی به “فاوست” دارد، جایی که روح فرد در ازای لذت و قدرت از دست می‌رود. چارتکوف نیز با پذیرش ثروت و شهرت، از هنر اصیل فاصله گرفته و به نقاشی‌های سطحی روی می‌آورد.

گوگول در این داستان نقدی بر جامعه هنری و اخلاق اجتماعی زمان خود ارائه می‌دهد. او نشان می‌دهد که چگونه ارزش‌های مادی و سطحی‌نگری، هنرمندان را از مسیر اصیلشان منحرف می‌کند. چارتکوف که در ابتدا به دنبال حقیقت و زیبایی بود، به تدریج روح خلاق خود را از دست داده و به هنری تجاری و کم‌عمق روی می‌آورد. این انحطاط، نتیجه تأثیرات محیط اجتماعی و وسوسه‌های درونی است.

گوگول با استفاده از عناصر فراطبیعی، مانند زنده‌بودن پرتره و تاثیرات شیطانی آن، فضایی رازآلود و دلهره‌آور خلق می‌کند. این عناصر علاوه بر جذابیت داستانی، روان‌شناسی شخصیت چارتکوف را عمیق‌تر نمایان می‌کنند. در نهایت، پیام داستان هشدار در مورد خطرات تسلیم‌شدن به وسوسه‌های دنیا و از دست‌دادن ارزش‌های انسانی است. گوگول به مخاطب یادآوری می‌کند که روح هنرمند باید در برابر فساد و زرق‌وبرق‌های مادی مقاومت کند، زیرا این انحراف نه تنها هنر، بلکه جوهره انسانی فرد را نابود می‌کند.
        

43

محدثه حسنی

محدثه حسنی

4 روز پیش

سلام و نور
          سلام و نور 

ثروت خوبه اما نه بادآوردش 
ثروت خوبه اما نه وقتی باعث حرص و آز بشه
ثروت خوبه اما نه وقتی از راههای ناصحیح بدست بیاد و انسانهای زیادی رو خونه خراب کنه
ثروت خوبه اما نه وقتی ضد ارزشها رو به ارزش تبدیل کنه
ثروت خوبه اما...


کتاب پرتره ، داستان پرتره ایه از شیطان که توسط یک نقاش کشیده  شده و به دست هر کس میفته صفات رذیله درونیش رو فعال میکنه و ضد ارزشها رو براش به ارزش تبدیل میکنه.
قهرمان داستان ما یک جوان هنرمند و فقیره، خیلی فقیر. اون هنر اصیل رو میشناسه و  در وجودش  بهره ای از هنر اصیل را داره ، اما در دلش نسبت به هنرمندهای عامه پسند که با هنر مبتذلشون به راحتی پولهای کلان به دست میارن حسادت میکنه. پرتره بعد از چرخ زدنهای  زیاد در یک نمایشگاه با یک قیمت پایین به دست چارتکوف(همون قهرمانمون) میفته و...

پرتره، شاهکار دیگری از گوگوله، بند بندِ این داستان قابل تامل و بحثه، مثل یک آینه تمام نما وجود انسانِ آزمند و حریص  رو به نمایش میگذاره و از سرنوشت شومش صحبت میکنه.
تأکید گوگول در این داستان روی حفظ اصالت هنره و تأثیر هنر اصیل بر آرامش روح و روان انسان. همچنین  به ما میگه برای حفظ اصالت هنر و ایجاد اثری تاثیر گذار باید از چه راهی رفت و از چه راهی نرفت.
پیشنهاد میکنم برای یک بارم که شده حتما این کتاب رو بخونید، روش فکر کنید، باشد که در شؤونات مختلف زندگی به کارتون بیاد.
        

13

اولین مواج
          اولین مواجههٔ من با جناب گوگول :)

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

از بین نویسنده‌های روسی من قبل از این تولستوی و داستایفسکی و چخوف رو امتحان کرده بودم.
عاشق آثار اولی شدم، 
از سومی فقط یه داستان کوتاه خوندم و خوشم اومد (اتاق شمارهٔ ۶) 
و حسم نسبت به جناب داستا هم که... بذارید سکوت کنم 😒😄

دیگه وقتش بود یه سری به نیکلای گوگول هم بزنم، خصوصا به خاطر اینکه تو بهخوان زیاد بهش برخوردم!

و باید بگم تا اینجا که دو تا اثر ازش خوندم (پرتره و ماجرای نزاع ایوان ایوانویچ و ایوان نیکیفورویچ) هنوز دقیقا نمی‌دونم چه حسی بهش دارم...

بعد از تموم کردن پرتره گفتم بذار ماجرای نزاع رو هم گوش بدم و بعد قضاوت کنم. 
ولی فضای این دومی اینقدر متفاوت بود که خیلی جایی برای نتیجه‌گیری کلی باقی نذاشت 😅

چون نمی‌دونم چطور میشه بدون لو دادن در مورد پرتره حرف زد، چیزی که در ادامه میارم کل داستان رو لو می‌ده! در نتیجه اگه کتاب رو نخوندید و بنا دارید بخونید دیگه ادامه ندید!

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

ما اینجا با یه نقاش خیلی با استعداد ولی مفلوک طرفیم که به طور ناگهانی به یه پرترهٔ عجیب برمی‌خوره، یه نقاشی از صورت یه پیرمرد با چشمانی که به طرز غریبی زنده به نظر می‌رسه...

نقاش ما در اثر یه حادثه تو قاب این پرتره مقادیر بسیار زیادی پول پیدا می‌کنه و زندگیش یه دفعه از این رو به اون رو میشه...

در آپارتمان شیک جدیدش شروع می‌کنه به کشیدن پرترهٔ اعیان و اشراف و برای اینکه خودش رو با انتظارت اون‌ها وفق بده از استانداردهاش به کلی پایین میاد.

مدتها می‌گذره و پول نقاش از پارو بالا می‌زنه و همه هم تحسینش می‌کنن (البته به غیر از هنرمندان واقعی و کسایی که از قبل می‌شناختنش، چون مرگ هنرش رو می‌دیدن).
تا اینکه نقاش با دیدن نقاشی بسیار زیبا و با روح یه نقاش دیگه تکونی می‌خوره و متوجه میشه چقدر به قهقرا رفته...

ولی هر چی تلاش می‌کنه دیگه نمی‌تونه به اون ذوق و قریحهٔ قبلی برگرده... در نتیجه دیوونه میشه و با ثروت هنگفتی که کسب کرده شروع می‌کنه به خریدن نقاشی‌های زیبا و درست و حسابی و بعد نابودشون می‌کنه...

آخر سر هم با همین جنون از دنیا می‌ره...

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

خب تا اینجای کار با یه تراژدی عادی طرفیم، یه داستان اخلاقی از اینکه پول چطوری می‌تونه آدم‌ها و مخصوصا هنرمندان رو فاسد کنه.

ولی از اینجا به بعد یهو داستان چرخ می‌خوره و گوگول ما رو می‌بره به مجلسی که توش پرترهٔ یه پیرمرد به فروش گذاشته شده، پرتره‌ای با چشمانی به غایت زنده و هول‌انگیز...

اینجا یکی از حاضران به حرف در میاد و داستان عجیب یه پیرمرد رباخوار رو تعریف می‌کنه...

پیرمرد گویا پول بی‌حسابی در اختیار داشته و به هر کس هر چقدر می‌خواسته می‌داده، اما...
هر کسی که پولی از پیرمرد می‌گرفته به سرنوشت فجیعی دچار می‌شده (اینجا این فرد نمونه‌های مختلفی رو از این موارد تعریف می‌کنه که در نوع خودش وحشتناک و جالبه!)

این فرد تعریف‌کننده پدری داشته که یه نقاش ماهر و پارسا بوده و نقاشی قدیسین رو برای کلیساها می‌کشه.
پیرمرد رباخوار از این مرد می‌خواد صورتش رو نقاشی کنه تا همچنان بعد از مرگ به زندگی ادامه بده!
این مرد هم این کار رو انجام می‌ده ولی خودش از چیزی که آفریده وحشت می‌کنه و نقاشی رو نصفه رها می‌کنه.
پیرمرد می‌میره و نقاشی رو برای همین نقاش می‌فرسته.

و اینجا این مرد پارسا هم دچار حسادت می‌شه و کلی مشکل براش پیش میاد و نقاشی‌هاش اون معصومیت قبل رو از دست می‌دن، کرد متوجه میشه که چشم‌های همهٔ نقاشی‌هاش به چشم‌های شیطانی پیرمرد تبدیل شدن و وقتی می‌خواد پرترهٔ پیرمرد رو‌ نابود کنه یه نفر نقاشی رو ازش می‌گیره و با رفتن نقاشی دوباره به حالت اول برمی‌گرده!

بعدا پیگیر میشه و باز می‌خواد نقاشی رو نابود کنه ولی می‌فهمه نقاشی دست کسای دیگه‌ای افتاده و کلا از دسترسش خارج شده...

این مرد برای جبران گناه کشیدن این نقاشی در صومعه‌ای معتکف میشه و ریاضت‌های سختی می‌کشه و خلاصه قدیسی میشه برای خودش!

و در آخر به پسرش سفارش می‌کنه این نقاشی رو پیدا و نابود کنه (بعد از کلی سخنرانی در باب هنر واقعی 😄)

و حالا این پسر بالاخره بعد از سال‌ها این نقاشی رو تو این حراجی پیدا کرده و می‌خواد نابودش کنه...

داستان که به اینجا می‌رسه همهٔ حاضران برمی‌گردن تا دوباره نگاهی به نقاشی بندازن ولی می‌بینن دیگه خبری از پرترهٔ پیرمرد نیست و کتاب همین‌جا تموم میشه... (این صحنهٔ آخر خدایی برای من ترسناک بود 😱😅)

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

اضافه شدن این عنصر فراطبیعی و وسط اومدن پای شیطان برام عجیب بود، چون اصلا انتظارش رو نداشتم و فکر می‌کردم با یه داستان رئال طرفم. 
و بعد با خودم فکر کردم با این اوصاف، از داستان چه نتیجه‌ای میشه گرفت؟ 
دیگه آیا می‌تونیم به اون نقاش اول خرده بگیریم؟ در صورتی که سرنوشت همهٔ کسانی که با خود این پیرمرد یا پرتره‌ش در تماس بودن همین بوده؟ 
با این حساب باید بپرسم دقیقا اینجا چی می‌خواستی بهمون بگی جناب گوگول؟ 
        

23

          پرتره٬ یک داستانِ جذابِ خواندنی نوشته‌ی نیکلای واسیلیویچ گوگول است.

پرتره٬ اولین کتابی بود که از گوگول می‌خواندم و تجربه‌ی آشنایی با قلم نویسنده برای من جذاب بود٬ کتاب را با ترجمه‌ی آقای پرویز همتیان بروجنی از نشر چشمه خواندم٬ ترجمه‌ی کتاب روان و خواندنِ آن برای من لذت بخش بود.

داستانِ کتاب به ۲بخش تقسیم شده: بخش اول مربوط به زندگیِ نقاشی جوان به نام چارتکوف و ملاقات اتفاقی او با یک پرتره‌ی خاص که موضوعِ اصلی داستان است و بخش دوم به چگونگیِ خلق‌ِ این اثر و زندگیِ نقاشِ آن پرداخته است.

از آنجایی که به واسطه‌ی جذابیت داستان نمی‌توانید آن را کنار بگذارید و همچنین با توجه به اینکه داستان در ۸۴صفحه نوشته شده و خواندن آن وقت زیادی از خواننده نمی‌گیرد٬ خواندنِ آن را به همه‌ی دوستانم پیشنهاد می‌کنم.

از متن کتاب: برای انسانی که با جامه‌ای پاکیزه از منزل خارج می‌شود٬ تنها پاشیدن شدنِ لکه‌ای گِل از کالسکه‌ای در حال عبور کافی است که همه را به گردِ وی گرداند. مردم او را به یکدیگر نشان می‌دهند و درباره‌ی ظاهر کثیف وی به بحث می‌پردازند٬ اما همین اشخاص به توده‌ای از لکه‌های کثیف بر روی جامه‌ی عادی و روزمره‌ی رهگذرانِ دیگر به هیچ‌وجه توجهی نمی‌کنند٬ زیرا لکه‌ها بر روی جامه‌ای معمولی هیچ جلوه‌ای ندارند.
        

15