من سندبادم تو مسافر؛ ناسفرنامه ها

من سندبادم تو مسافر؛ ناسفرنامه ها

من سندبادم تو مسافر؛ ناسفرنامه ها

4.2
12 نفر |
6 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

13

خواهم خواند

24

ناشر
فنجان
شابک
9786229799741
تعداد صفحات
270
تاریخ انتشار
_

توضیحات

        کتاب «من سندبادم، تو مسافر» نوشتۀ نغمه ثمینی
سفرنامه‌هایی که نام «ناسفرنامه» به خود گرفته‌اند. کتاب «من سندبادم، تو مسافر»، با عنوان فرعی «ناسفرنامه‌ها»، ماحصل سفرهای سالیان نغمه ثمینی و نیز محصول دورانی است که او، به‌دلیل قرنطینه و اجبار به خانه‌نشینی در روزگار کرونا، از سفر بازمانده بوده و به همین دلیل نوشتن از سفر را جایگزین خود سفر کرده است.
کتاب «من سندبادم، تو مسافر» شامل سفرنامه‌هایی است که نغمه ثمینی بخشی از آن‌ها را در دوران همه‌گیری کرونا و بخشی دیگر را پیش از این همه‌گیری مرگبار نوشته است. بعضی از این سفرنامه‌ها قبلاً در جاهایی منتشر شده‌اند و بعضی دیگر برای اولین بار در کتاب «من سندبادم، تو مسافر» به چاپ رسیده‌اند و عنوان فرعی کتاب، «ناسفرنامه‌ها»، هم عنوانی است برگرفته از نامی که ثمینی پیش‌تر بر سفرنامه‌هایی گذاشته بوده که آن‌ها برای روزنامۀ «شرق» می‌نوشته است.
کتاب «من سندبادم، تو مسافر» نه‌فقط شرح سفر، که تأمل درباب سفر و شرح مکاشفات درونی برآمده از سفر است.
      

لیست‌های مرتبط به من سندبادم تو مسافر؛ ناسفرنامه ها

یادداشت‌ها

          نغمه ثمینی اعصابم رو خورد می‌کنه. این رو اواسط خوندنش توییت کرده بودم، وقتی که بیش از دو ماه بود شروعش کرده بودم و هنوز طوری قطره‌چکونی می‌خوندمش که امید نداشتم تا هفته‌ها بعد هم تموم بشه. این دو هفته‌ی اخیر ولی دیگه گیرم انداخت، کار به جایی رسید که یک شب رفتم جایی و عمیقا ناراحت بودم که چرا با خودم نبرده‌مش. تاثیر مستقیم داشت در بهتر کردن حالم، هرچند اعصاب‌خوردیه هم پابرجا بود.
وقتی می‌خونی‌ش آرامش بی‌حدش می‌گیردت، بهش عادت می‌کنی و از جایی به بعد بهش احساس نیاز می‌کنی حتی. که هر شب، هر هفته قبل از خواب با نغمه ثمینی بری یک شهر دور، مهمش این نیست که بری یک شهر دور، مهمش اینه که با نغمه ثمینی بری. شهر رو اون‌طوری ببینی که اون می‌بینه، اون جاهایی بری که اون رفته، کارهایی رو بکنی که اون خواسته در اون جاها بکنه. دلت می‌خواد موزه‌گرد حرفه‌ای بشی و یک زمانی از زندگی‌ت رو بذاری برای پیدا کردن اون‌طور موزه‌های گمنام ناشناخته، دلت می‌خواد بری شهر زادگاه شکسپیر و توی توری شرکت کنی که از خونه‌ای که توش متولد شده شروع می‌شه تا مدرسه‌ش و بعد خونه‌ای که توش مرده، دلت می‌خواد با اون خانوم عجیب بری تو یه شهر کوچیک هند و ساری بپوشی و بعد این تو ذهنت پیوند بخوره با کارگاه کیمونوپوشی‌ای که توی ژاپن شرکت کرده بودی، دلت می‌خواد بری یه مدت تو اون شهرک عجیب حتی‌یادم‌نمیاد‌کجای‌جهان که خونه‌هایی که به هنرمندها اختصاص داده بودن پرده نداشته و مجبور بشی یه مدت شفاف و دردید زندگی کنی، دلت می‌خواد فقط چند ساعت وقت داشته باشی برای زندگی کردن در یک رویای 20ساله از یونان، آتن، پارتنون. دلت می‌خواد این‌طوری شهرها رو تجربه کنی. و این بهت آرامش می‌ده، تک‌تک سفرهاش، تک‌تک در شهر و با شهر درگیر شدن‌هاش و زندگی نازیسته رو زندگی کردن‌هاش، حتی درگیری‌هاش با مفهوم توریست و تفاوتش با مسافر و مسیری که طی می‌کنه تا سرانجام تصمیم بگیره که می‌خواد یه جایی باشه که فراتر از مسافر، مهاجرش بشه. و همه‌ی اینها به دور از هیجان‌های استرس‌زاییه که خود سفر خیلی وقت‌ها برای من باهاش همراهه، فقط آرامش محضه چیزی که تولید کرده. شب‌ها قبل خواب می‌رفتم سراغش و روزی که گذرونده بودم رو می‌ذاشتم یه کناری و می‌رفتم یه جای دور. واسه همین نمی‌خواستم تموم بشه، نمی‌دونستم از بعد از اون باید با روزهای بدم چیکار کنم. برای همین سه ماه طول کشید کتاب 200 صفحه‌ای. این وسط بالغ بر 15تا کتاب دیگه خونده‌م. ولی این رو نمی‌خواستم تموم کنم.
اما اعصابم رو هم خورد کرد، می‌کنه، چون بلده جوری از شهرها بنویسه که دقیق دقیق همون‌طوریه که من شاید آرزو دارم بهش برسم. من ولی به نوشتن از شهر که می‌رسم لال می‌شم، همین کلمه‌های محدودم رو هم گم می‌کنم و جوری همه‌چیز به‌نظرم براش کم و ناکافی و کلیشه ست که دست‌آخر تصمیم می‌گیرم هیچی ننویسم. برای همین هرگز هیچ سفرنامه‌ای ننوشته‌م، هیچ ناسفرنامه‌ای هم.
و نغمه ثمینی دقیقا همون‌طوری ازشون نوشته که من می‌خوام بهش برسم، و احتمالا هرگز نتونم که بهش برسم. و این اعصابم رو خورد می‌کنه. حس می‌کنم یه نفر دیگه به رویام رسیده مثلا، خیلی بهتر از خودم. که باعث میشه نتونم تحسینش نکنم، و نتونه اعصابم خورد نشه.
        

42

          شاید «دلتان می‌خواهد آدمی را ببینید که از خانه‌اش بیرون زده‌ و در راه‌ها و جاده‌ها و شهرهای ناشناخته می‌رود و جنون‌آمیز تجربه می‌کند.» من سندبادم، تو مسافر حاصل تجربه‌ی بیش از بیست سال سفر کردن نغمه ثمینی در بزرگسالی و نوشتن تجربۀ سفرهاست.
حاضری با او سفری را آغاز کنیم؟
دوازده‌ساله است. پدری دارد که یک ماجراجوی واقعی است، و مادری که همراهِ یک ماجراجوی واقعی. به یاد می‌آورد رنگ‌های تند روسری‌های زری‌دار را. به یاد می‌آورد انبوه هوس‌انگیز موز را روی هر دکه‌ی خیابانی، در آن دوران بی‌موزی ایران. زنان هندی با لباس‌های رنگی مقابل تاج محل انگار که ندیمان ایزدبانویند. آن‌ لحظه آن‌جا، تاج‌محل مال اوست.
«جهان در ارائۀ زیبایی بخیل است، پس لطف غریبی دارد آن‌گاه که با زیبایی روبه‌رو می‌شوی.» این کتاب فقط رویا‌رویی با زیبایی نیست فهم سفر از زبان توریست و مسافر و مهاجر است.
«توریست مهمانی است که فقط اتاق مهمانخانۀ تر و تمیز میزبان را می‌بیند، در حالی که مسافر سرک می‌کشد به اتاق خوابی که در آن پدر بیمار صاحبخانه خوابیده.» «درک چند لایه بودن و چندپاره بودن و لایه‌لایه بودن فرهنگ، درک چندپارگی‌ فرهنگی تازه لباس توریست را بر تن او می‌دَرد و او را مسافر می‌کند؛ موجودی که با دستان خالی وارد سرزمینی می‌شود و با دستان خالی بازمی‌گردد.» کنار نویسنده هستیم در لحظۀ چرخش مفهوم او از مسافر به مهاجر. «شهروند دو جهان بودن وسوسۀ جذابی است که تمام آرامش روح را بر باد می‌دهد.» با اوییم وقتی تصمیم می‌گیرد مهاجر نباشد و مسافر بماند. 
نویسنده خوب یاد گرفته است که از هر تجربه و اتفاقی باید استفاده کند برای نوشتن، و ساکت نماندن. می‌داند که جز با پرسه‌ زدن و گم شدن، به تمام معنا گم شدن در کوچه و خیابان‌ها، نمی‌شود روح هیچ شهری را در جهان درک کرد. همین به «خانۀ برشت» می‌رساندش. به یاد حضور پرطمطراق خانۀ گوته می‌افتد در فرانکفورت، یا خانۀ هوگو در پاریس، یا خانۀ شکسپیر در استراتفورد. و ما با او سفری را آغاز کرده‌ایم که بیست‌وپنج سال دیر به مقصد رسیده است. و حالا به خانه‌ای نگاه می‌کنیم که شکسپیر در آن به دنیا آمده. 
بارها شده با او در میانۀ کتاب در خیابانی شلوغ یا فرودگاهی پررفت‌وآمد ایستاده‌ایم و به آمدوشد آدم‌ها نگریسته‌ایم. با او خرابی و ویرانی شام را به یاد آورده‌ایم که روزگاری در مسجد اموی‌اش نشسته است به تماشا و تحیر. با او در اندونزی‌ بوده‌ایم جایی که زنان می‌توانند بیرون صحنه کسی باشند و روی صحنه فرد دیگری. 
«ترس همزاد ماست وقتی پای‌مان را از این سرزمین بیرون می‌گذاریم.» با او سیال می‌شویم در زمان. درست از دوازده سال بعد از بستن سگک ساعت سیکو به روی مچ دستش، وقتی بورسیه‌ای تحقیقی پیش پایش سبز می‌شود و نسبتش را با زمان به کل تغییر می‌دهد. 
با او کیمونو‌پوش راه می‌افتیم در کوچه‌ها و خیابان‌های توکیو. دمپایی‌های چوبی بلند راه رفتن را دشوار کرده. با او در آن باغ هندی هستیم و ساری تنمان کرده‌اند. در کیمونو گم شده‌ایم و در ساری پیدا. متن را تن کرده‌ایم. 
با نویسنده در مقابل تابلوی گرنیکا روی زمین نشسته‌ایم و اگر همراهمان نمی‌گفته که وقت رفتن است، شاید تا همین حالا هم آنجا نشسته بودیم. حالا در پی موزه‌های گم‌شده‌ایم، موزه‌های مهجور، موزه‌های نامعمول، موزه‌هایی که با مخاطبشان به سخن درآمده‌اند.
توریست موجود راحت‌طلبی است که حوصله‌ی گم شدن در شهر را ندارد. ما در قونیه‌ایم، جلوی پنجره‌ای که ناگهان پیدایمان می‌کند. متن حالا «پنجره‌ای است که به شکلی شگفت‌انگیز قاب گرفته تمام آن چیزی را که باید قاب گرفت.» نشسته‌ایم کنار پنجره خیره به روبه‌رو... متن همانند قونیه آغوشش را بر ما می‌گشاید.
با نویسنده همراهیم، با او سفر می‌کنیم و با اوست که می‌فهمیم هر شهری درهای مختلفی دارد و برای ورود به درهای مخفی، دالان‌های رازآلود و گوشه‌های مرموزِ هر شهر باید مسافر بود و نه توریست. کتاب به ما اجازه می‌دهد که «به سان رمانی، یا داستان کوتاهی، خوش‌خوان با قدم‌های بی‌شمارمان بخوانیمش، فصل به فصل، کلمه به کلمه، گوشه به گوشه.» در این کتاب «در به در گوشه‌های پنهانیم.»
می‌توانم به هر کس که این کتاب را نخوانده پیشنهاد کنم غروبی، شبی، وقتی، شروع به خواندنش کند و با نویسنده راه برود در شهرهایی که ندیده و با او پا بگذارد به یک بقالی کوچک در قونیه و آوازی بخواند و ببیند که درهای مخفی چه‌گونه دانه‌دانه بر او گشوده می‌شوند.
حالا دیگر مثل او «پای راستمان در راه کابل است، پای چپمان راهی بنارس. قلبمان دارد می‌رود به دهلی و ریه‌هایمان به لندن. کبدمان مسافر کرمان است و رگ‌هایمان مسافر رامسر.» می‌خواهم بروم سفر. به کجا؟ نمی‌دانم، فرقی نمی‌کند. «حاضری با هم سفری را آغاز کنیم؟»
        

19

          صدایِ خاطره 

دوستی دارم که آرزویش سیگار کشیدن در تمام اتاق سیگارهای فرودگاه‌های جهان است. این همان آرزوی سفر به همه شهرهای جهان است که دوستِ ما شخصی‌سازی کرده است و آن را به هیئت کشیدن سیگار در فرودگاه در آورده است. این آرزو همان ترجمه حرفی است که می‌گوید آدمی که خیلی از شهرهای جهان را دیده باشد، حتما حرف‌های زیادی برای گفتن دارد.
کتاب‌هایی که درباره سفر یا شرح سفر هستند هم می‌توانند بخشی از این حس و حال و تجربه را به مخاطبانشان برسانند. دیدن و تأمل و خواندن درباره زیست آدم‌هایی که وطنی غیر از وطن تو دارند و فرهنگشان با تو تفاوت دارد می‌تواند جهانت را گسترش بدهد.
من سندبادم، تو مسافر ماجرای بیست سال سفرهای نغمه ثمینی فیلمنامه‌ و نمایشنامه‌نویس و همچنین مدرس دانشگاه است. او از فرصت اجباری کرونا برای خانه‌نشینی استفاده کرده و یادداشت‌هایش را که خودش به آن ناسفرنامه می‌گوید در این کتاب کنار هم گذاشته است. یادداشت‌هایی که بعضی از آن‌ها سال‌ها پیش در روزنامه‌ها منتشر شده است و حالا با کنار هم قرار گرفتن، آلبومی از شهرهای جهان را شکل داده که ثمینی آن‌ها را دیده است. گاه شهرها او را انتخاب کرده‌اند و گاه او شهرها را انتخاب کرده است. اما در همه این سفرها کشف و شهود همراه او بوده است. گاه مثل یافتن دری مخفی به خانه مولانا و گاه حلاجی کردن خود و زنان در کافه‌ای در جاکارتا که چندهمسری آن‌جا فرهنگی پذیرفته شده و حتی پسندیده است.
کتاب شرح همین تماشا، سرگشتگی، مقایسه‌ها و غرق شدن در مناظر شهرهاست. شهرها و کشورهایی که ثمینی مسافرشان بوده است و او این فرصت سفر را به تماشا اختصاص داده، تا خود و احوالات خود را میان دیدنی‌ها، اماکن توریستی و یا مذهبی ثبت و ضبط کند.
نویسنده همانطور که خودش نوشته:«... صدا می‌آید. صدای خاطره است. تا صبح بیدار می‌نشینم و سعی می‌کنم صداهای خاطراتِ مهمان‌های پیشین این اتاق مخوف را دانه به دانه بنویسم. هرکدام به زبانی حرف می‌زنند، اغلب ناشناخته.» جستجوگر است و مسافری است که صدای خودش را مکتوب کرده است. ناشناخته‌ها را شرح داده است و جهان‌بینی و دیدگاه خودش را نوشته است تا ورقی از روزگاری که در آن زیسته است را و جهانی را که در آن مسافر بوده را به کمک کلمات ترجمه و فهم کند.
من سندبادم، تو مسافر از یک پیش‌گفتار و بیست سفر تشکیل شده است. بعضی از این سفرها شرح تعامل و گپ‌وگفت نویسنده با داوران یا فیلمسازان و اهالی هنر کشورهای دیگر است که او در فرصتی مطالعاتی یا حاشیه یک جشنواره با آن‌ها برخورد داشته است و فصل‌هایی هم هست که ثمینی تکه‌ای از شهر را مثل صحنه‌ای از یک نمایش شرح داده است. کتاب برای آن‌هایی که اهل سفر با کلمه هستند، نکات و مناظری دیدنی دارد.

[منتشر شده در ماهنامه اندیشه پویا]

        

1