بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

انسان ۲۵۰ ساله

انسان ۲۵۰ ساله

انسان ۲۵۰ ساله

4.7
213 نفر |
68 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

116

خوانده‌ام

481

خواهم خواند

258

حلقه دوم

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به انسان ۲۵۰ ساله

نمایش همه
بریدۀ کتاب

صفحۀ 159

بسم الله «جایگاه مهمِ مردم در حرکت سیاسی ائمه(ع)» روایتی از حضرت صادق(ع) است که می فرماید:« وَقَتَ هذَا الاَمرَ فِی السَّبعینَ» در تقدیرات الهی این بوده که با فاصله ی سی سال از شهادت امیرالمومنین (ع) و ده سال بعد از شهادت امام حسین(ع) امر حکومت به دست اهل بیت برگردد. منتها، نتیجه ی به این بزرگی، کی حاصل می شود؟ وقتی مردم، مقدماتش را با اراده و با تصمیم خودشان فراهم کرده باشند. خدای متعال که با کسی قوم و خویشی ندارد! کاری که به عهده ی مردم بود، انجام نگرفت. کاری که به عهده ی امام حسن و امام حسین(ع) بود، آنها انجام دادند؛ اما کاری که به عهده خواص بود _ از عبدالله جعفر و عبدالله عباس تا بقیه _ انجام نشد.حتی همان هایی که بعد به کربلا آمدند و همراه با امام حسین جنگیدند، در زمان جناب مسلم کاری که باید می کردند، نکردند. کوتاهی کردند، و اِلّا مُسلِم آن طور نمی شد. باید قضیه را تمام می کردند که نکردند. خب؛ این نکردن ها، موجب شد که حادثه ی کربلا پیش آید.

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به انسان ۲۵۰ ساله

نمایش همه

یادداشت‌های مرتبط به انسان ۲۵۰ ساله

            این کتاب مجموعه ای از سخنرانی ها و ... است که به شکل حرفه ای جمع آوری و منسجم شده. این کتاب را دوست دارم، فهمیدم که چقدر نمی دانم راجع به مهمترین خانواده تاریخ بشریت. بعضی داستان ها که به عنوان روشن کردن خط مشی ائمه گفته شده بود، به طور کامل برایم جدید بود و خواندنشان شیرین. حتی اگر با کتاب گریه کنید، باز هم در انتها احساس خوبی خواهید داشت، چراکه یک قدم (هرچند کوچک) برای آرامش روحی و رشد فردی تان برداشته اید. حداقل احساس من این طور بود. کتاب در حد یا بیشتر از یک کتاب انگیزشی (که این روزها بسیار متداول شده اند) برایم ارزشمند است. به شدت علاقه مند شدم که حلقه سوم را بخوانم و به نظرم یک روایت مدرن و سودمند از قسمتی از تاریخ شیعه است که درک و فهمیدن جزئیات آن کمک زیادی به بهبود زندگی ما میکند. در اینجا مقصودم از بهبود زندگی به معنای شناختن تکلیف در برابر امام زمان و کمک به ظهور هرچه سریعتر ایشان است. خودخواهانه معتقدم (بر اساس این کتاب )  اگر به خوشبختی و آسایش خودمان علاقه مند هستیم، شناختن ائمه برای کمک به ظهور آخرین منجی باید حیاتی ترین هدف ما باشد.
          
            ساختن ترکیب اولیه‌ی یک دارو حق است، آن‌چه ظلم است آن است که به نام داروی نهایی راهی بازارش کنیم و خلقی را گرفتار عوارض نامشخص آن سازیم.
مقدمه:
کتاب انسان ۲۵۰ ساله را -با آن نام وسوسه‌انگیزش- در چاپ اول از ویرایش دوم خواندم. خواندنش به گمانم ۵ روز طول کشید که ۲ روزش البته در بهت گذشت! یعنی تقریبا رسیده بودم به دو ثلث از کتاب که دیگر نتوانستم تحمل بیاورم و غم بر جانم مستولی شد و در بهت فرو رفتم. ۲ روز بعد که کمی خودم را پیدا کردم توانستم دوباره بروم سراغ کتاب و تمامش کنم. اعتراف می‌کنم وقتی داشتم کتاب را می‌بستم هیچ امید نداشتم این غم‌های مبهم و سؤالات ریز و درشت به این زودی‌ها دست از سر جانم بردارند. غم‌ها و شبهات گوناگونی که شرح‌شان به این سادگی‌ها هم نبود. چند ماهی نگذشت که شبهات همگی شکست‌خورده پا به فرار گذاشتند. چطور شد که شبهات گریختند بماند… اما غم‌ها هم‌چنان مانده‌اند. شاید این نوشته هم ناله‌ای باشد برای تسکین آن دردها.
خلاصه:
اگر بخواهم دو گزاره‌ی اصلی از کتاب به دست بدهم این‌ها را می‌نویسم:
- ائمه‌ی اطهار یک انسان واحد هستند و تفاوت عملکردهایشان همان تفاوت عملکرد یک انسان با هدف واحد در برهه‌های مختلف زندگی است و از این حد فراتر نمی‌رود.
- ائمه‌ی اطهار در طول حضور خود به شیوه‌های مشخص و سازمان‌دهی شده‌ای و مطابق ماهیت مقطع زمانی و شرایط جامعه دست به نبردهای سیاسی می‌زده‌اند.
می‌ماند یک گزاره‌ی فرعی خطرناک که در طول کتاب مکرر به چشم می‌خورد و آن این که:
- هدف ائمه تشکیل حکومت اسلامی بوده است.
تناقض:
این گزاره‌ی فرعی نه تنها با واقعیت‌های تاریخی بلکه با دو گزاره‌ی اصلی خود کتاب نیز در تناقض است. چهار مقطع تاریخی را نام می‌برم که با این گزاره‌ی فرعی در تناقضند.
مقطع تاریخی اول: شورای شش نفره‌ی پس از مرگ عمر بن خطاب است. امیرالمؤمنین (علیه السلام) در آن لحظه در یک قدمی حکومت قرار دارد اما آن را پس می‌زند. چرا؟ آیا مسئله فقط حذف شرط بیعت بر اساس سنت شیخین بوده؟ مگر نه این است که پذیرش حکومت از سوی امیرالمؤمنین (علیه السلام) عین مصلحت اسلام است؟ بر اساس قاعده‌ی فقهی تزاحم بستن چنان پیمانی -که اصلا خود به خود مخدوش است.- برای حفظ مصالح اسلام نه تنها بی‌اشکال که حتی واجب است! اما امیرالمؤمنین (علیه السلام) از پذیرش آن سر باز می‌زند و حکومت و سرنوشت سال‌ها زندگی مردم را به دست عثمان می‌سپارد. چرا؟ البته برای این چرا جوابی محکم و عقلانی وجود دارد. ولی حالا مجال شرحش نیست. این واقعه اولین مقطع تاریخی است که نادرستی آن گزاره‌ی فرعی را نشان می‌دهد. و نشان می‌دهد به دست آوردن حکومت حتی از سوی انسان والا و بی‌مانندی همچون امیرالمؤمنین (علیه السلام) نیز اصالت ندارد و هدف غایی نمی‌تواند باشد. و چیزهای بسیار اصیل‌تری از حکومت و نظام اسلامی وجود دارد که باید در پی آن‌ها باشیم.
مقطع تاریخی یک ممیز یک: نیز پس از کشته شدن عثمان است. که حضرت خطاب به مردم می‌فرمایند:«دَعُونى وَالْتَمِسُوا غَيْرى… وَ اعْلَمُوا اَنّى اِنْ اَجَبْتُكُمْ رَكِبْتُ بِكُمْ ما اَعْلَمُ، وَلَمْ اُصْغِ اِلى قَوْلِ الْقائِلِ وَ عَتْبِ الْعاتِبِ. وَ اِنْ تَرَكْتُمُونى فَاَنَا كَاَحَدِكُمْ وَلَعَلّى اَسْمَعُكُمْ وَ اَطْوَعُكُمْ لِمَنْ وَلَّيْتُمُوهُ اَمْرَكُمْ. وَ اَنَا لَكُمْ وَزيراً خَيْرٌ لَكُمْ مِنّى اَميراً.- رهايم كنيد و غير مرا بخواهيد… بدانيد اگر خواسته‌ی شما را پاسخ دهم بر اساس آن‌چه خود مى‌دانم با شما رفتار مى‌كنم، و به گفتار هيچ گوينده و سرزنش هيچ سرزنش كننده‌اى توجه نمى‌كنم. و اگر رهايم كنيد مانند يكى از شما خواهم بود، و شايد شنواتر و فرمانبردارتر از شما براى كسى باشم كه حكومت خود را به او مى‌سپاريد. و من براى شما به وزارت بنشينم بهتر از قيام به امارت است. (خطبه‌ی ۹۱)» که جملات خود گویا هستند.
مقطع تاریخی دوم: حادثه‌ی کربلاست. سخنان حضرت ابا عبدالله (علیه السلام) از مدینه تا کربلا را بخوانید. محاجه‌های ایشان با شخصیت‌های بزرگی را که برای آن حضرت دلسوزی می‌کرده‌اند ببینید. همه نشان می‌دهد حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) از آن‌چه در انتظارشان بوده با خبر بوده‌اند. نه تنها ایشان که هر فرد آگاهی به خوبی می‌دانسته چنین سفری بی‌بازگشت خواهد بود. ارجاعتان می‌دهم به صفحه‌ی ۱۸۹ ویرایش دوم کتاب، پاراگراف وسط. در آن‌جا ناچار به این تناقض اعتراف می‌شود:«اگر قیام امام حسین (علیه السلام) به این شکل نبود، حدس بر این است که پس از او و در آینده‌ای نزدیک امکان حرکتی که حکومت را به شیعه بسپارد وجود داشت. البته این سخن بدین معنا نیست که قیام امام حسین (علیه السلام) باید انجام نمی‌گرفت بلکه شرایطی که در قیام امام حسین بود، شرایطی بود که ناگزیر باید قیام در آن هنگام انجام می‌گرفت و در این هیچ شکی نیست.» ترجیح می‌دهم توضیح اضافی ندهم.
مقطع تاریخی سوم: دوران حیات امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام) است. ایشان از پایگاه مردمی بسیار قدرتمندی برخوردار بوده‌اند. در تاریخ طبری آمده:«خبر عباس بن موسی بن جعفر علوی و آن‌چه مردم کوفه را بدان فرا می‌خواند به آن‌ها برسان. بگو بسیاری دعوت وی را پذیرفته‌اند و دیگران نیز بدو گفته‌اند: اگر ما را به مأمون و سپس برادرت فرا می‌خوانی ما را با تو کاری نیست لکن اگر به برادرت، برادران دیگرت یا خودت فرا می‌خوانی در رکابت هستیم.(تاریخ الأمم و الملوك الطبري/ ج۸ ص۵۶۰)» مثال آن‌چه ما از استقبال مردم نیشابور از حضرت علی بن موسی (علیه السلام) شنیده‌ایم پیش از آن در بصره و کوفه نیز رخ داده بوده. یکی از دلایل عمده‌ای که مأمون حضرت را نزد خود فرا می‌خواند خارج کردن ایشان (علیه السلام) از میان پایگاه مردمی‌شان و کنترل تحرکات آن حضرت است. رفتاری که در قبال ائمه‌ی پس از ایشان هم ادامه و افزایش می‌یابد. همین رفتار حکام با امامان هفتم تا یازدهم (علیهم السلام) نشان دهنده‌ی حجم پایگاه مردمی آن حضرات (علیهم السلام) و آمادگی شدید جامعه برای اقبال سیاسی به آن‌ها (علیهم السلام) است. با این حال وقتی مأمون از امام علی الرضا (علیه السلام) می‌خواهد حکومت را بپذیرند حضرت زیرکانه پاسخ می‌دهند اگر این مسند توست حق نداری دیگری را بر آن بنشانی و اگر از آن تو نیست نیز حق نداری چیزی را که از آنت نیست به دیگری ببخشی! و این گونه از پذیرش حکومت سر باز می‌زنند.
مقطع تاریخی چهارم: امروز است! امروز اگر حضرت صاحب (عجل الله تعالی فرجه) ظهور کنند حکومت برای ایشان مهیا است و زمام امور حد اقل در ایران به ایشان سپرده خواهد شد. ایشان نیز یکی از همان ذوات مقدس و استمرار همان انسان ۲۵۰ ساله هستند. اگر هدف فقط به دست گرفتن حکومت است که حکومت مهیاست.
ولی این طور نیست.
مؤخره:
ساختن ترکیب اولیه‌ی یک دارو حق است، آن‌چه ظلم است آن است که به نام داروی نهایی راهی بازارش کنیم و خلقی را گرفتار عوارض نامشخص آن سازیم. ایده‌ی یک‌پارچگی زندگی ائمه‌ی اطهار (علیهم السلام) یک مسئله‌ی کلامی و ثابت شده و مقبول نزد شیعه است. در این که تشکیل حکومت اسلامی یا به عبارتی علوی خواسته‌ی ائمه‌ی اطهار (علیه السلام) بوده نیز هیچ شکی نیست و این کتاب پژوهش خوب و عالمانه‌ای در این باب است. اما این که هدف غایی ائمه (علیهم السلام) تشکیل حکومت اسلامی بوده ادعایی نادرست است که شواهدی‌ش هم به عرض رسید. این کتاب همان ترکیب اولیه‌ی یک دارو است. باید توجه داشت که حجم قابل توجهی از محتوای کتاب مربوط به ۳۰ تا ۴۰ سال قبل یعنی دهه‌های ۵۰ و ۶۰ شمسی و بحبوحه‌ی انقلاب اسلامی است. پس نباید آن را با یک داروی استاندارد اشتباه بگیریم و لاجرعه سر بکشیم. کتاب را اثر روحانی مجتهد مجاهدی بدانید در دهه‌ی پنجم زندگی‌اش. نه بیش‌تر و نه کم‌تر.
راستی شاید بپرسید پس هدف غایی چیست؟ هدف غایی -تا آن‌جا که بنده فهمیده‌ام.- ایجاد جامعه‌ی اسلامی است و البته حکومت یکی از شؤون آن. جامعه اگر در مسیر تعالی، اخلاق و عقلانیت باشد ساختارهای سیاسی را به خدمت می‌گیرد و آن‌چه را لازم نیست حذف و آن‌چه را جایش خالیست بنا می‌کند. اما اگر در نشیب قهقرا، بی‌اخلاقی و بی‌خردی باشد ساختارهای سیاسی هیچ نفعی نخواهند داشت و هزار نهاد و بنیاد و چشم‌انداز و بخش‌نامه موجب تحول نخواهند شد. این جان‌ها هستند که اصالت دارند نه قالب‌ها. این جملات و هر آن‌چه خواندید را یادداشت‌های جوان جسوری بدانید که چندی است دهه‌ی سوم زندگی‌اش را آغاز کرده. نه بیش‌تر و نه کم‌تر!
          
            📚

بلاخره دیشب کتاب انسان ۲۵۰ ساله رو تموم کردم .
ایده های  کتاب رو خیلی دوست داشتم ، روایتگر اتفاقات کلی و تاثیرگذار امامان عزیزمان در دوران زندگیشان و تاثیرات تصمیمات آن ها بر آیندگان و نسل شیعه و مسلمان ها رو بعد ۱۴۰۰ سال نشون میده .

واما ایده اصلی این کتاب در اصل همون نخ تسبیحی هست که مهره های تاریخی رو به آینده وصل میکنه و به ما میگه که ریشه های تشکیل حکومت اسلامی از کجا آغاز شده ، این حکومت اسلامی چگونه باید باشد و ما در چه نقطه ای از تاریخ قرار داریم ودراین زمان عملکرد ما چگونه به ظهور منجی عالم حضرت مهدی سرور عزیزمان جانم به فدایشان ❤️ختم میشود .

حقیقت از خواندن این کتاب به راحتی نمی شود گذشت پیشنهادمیکنم یک بارکتاب را بخوانید و بعد کم کم فصل های مربوط به هر امام عزیز را به صورت متمرکز و با تحقیقات بیشتربامراجعه به کتاب های دیگر وسعت دانش و اطلاعاتتان را گسترده تر و عمیق تر کنید اگر در راستای ایده اصلی کتاب باشد که بسیار عالیست🙏🏻

نکته آخر : 
طبق تحقیقات من در موازات این کتاب سه تا کتاب دیگه که خود رهبر نوشتن به نام های حماسه امام سجاد ، همرزمان حسین وکتاب صلح الحسن که توسط خود آقا ترجمه شده رو هم باید مطالعه بشه که بنده هنوز افتخار مطالعه این کتاب ها روکه درباره ائمه هست رو نداشتم 🙏🏻
          
            با مادرم و برادرم حرف میزدیم گفتم یک فیلسوف گفته تمام تاریخ فلسفه سوءتفاهم یک فیلسوف در فهم فیلسوف قبل از خودش است. یکهو یادم افتاد که اما مکتب ائمه اطهار این طور نیست و کانه همه یک آدم بوده اند و باز یادم افتاد که من چرا این کتاب را بالاخره شروع نمیکنم به خواندن! قبلا حتی یک بار از کتابخانه امانت گرفته بودم و دو بار مدت امانت را تمدید کرده بودم اما توفیق خواندنش را نداشتم و این طور شد که بالاخره خواندنش را شروع کردم

از دوستی شنیدم که این ایده قبلا توسط علامه عسکری هم مطرح شده و البته بعید نیست که شکل دیگری از آن قبل تر هم مطرح شده باشد. فرهنگ شیعه این را به ما میفهماند که چهارده معصوم یک روح بوده اند در چهارده کالبد که بسته به موقعیت زمانی به سمت یک هدف حرکت کرده اند، با راهبردهای مختلف. به هر حال یک فهم قشری از تشیع ممکن است امام حسین را شجاع تر از امام حسن یا امام رضا را سیاستمدارتر از امام سجاد تصور کند

جایی دیدم یک نفر نوشته مقصود ائمه از مبارزات سیاسی شان تشکیل حکومت نبوده، و چهار مقطع را شمرده که در این مقاطع امام میدانسته شکست خواهدخورد یا فرصت به دست گرفتن حکومت را داشته ولی این کار را نکرده. البته جواب این اشکال بارها در کتاب آمده و نمیدانم این بزرگوار چرا دقت نکرده اند:

زندگی ائمه علیهم السلام نشان داد که اینها نتوانستند به حکومت دست پیدا کنند و جامعه و نظام اسلامی را آن طور که میل و وظیفه شان بود، تشکیل دهند. اما چطور ائمه علیهم السلام با بیان اینکه این را میدانستند و به الهام الهی از آن آگاه بودند، این کار را انجام دادند؟ در جواب این فکر باید بگوییم، دانستن اینکه به هدف نخواهند رسید، مانع از انجام وظیفه نمی شود. شما در زندگی پیغمبر نگاه کنید. پیغمبر اکرم میدانستند که در جنگ احد شکست خواهند خورد. میدانستند، آنهایی را که در شکاف کوه نشانده اند، نخواهند نشست و به طمع غنیمت پایین خواهند آمد. پیغمبر آن روزی که به طائف رفت تا بنی سقیف را هدایت کند و از شر مکیها به طائفیها پناه برد، میدانست که طائفیها با پاره سنگ از او استقبال می کنند. این قدر سنگ به او می زنند که ساق مبارکش خونی می شود و مجبور می شود برگردد. ائمه علیهم السلام همه اینها را میدانستند. امیرالمؤمنین می دانست که در بیست و یکم ماه رمضان به شهادت خواهد رسید، اما در عین حال اندکی قبل از ماه رمضان، اردوگاه وسیعی در بیرون کوفه درست کرد برای اینکه به ادامه جنگ با معاویه بپردازد. اگر دانستن امیرالمؤمنین موجب می شود که او بر طبق روال عادی و معمولی عمل نکند، چرا این اردوگاه را درست کرد، چرا این لشکرکشی را کرد؟ مردم را برد بیرون کوفه و منتظر نگه داشت، چرا؟ چه فایده ای داشت؟ اینکه ائمه علیهم السلام می دانستند که به حکومت نمی رسند نباید موجب آن بشود که تلاش خودشان را نکنند. باید تلاش و مبارزه بکنند و مثل کسی که نمی داند و اطلاع ندارد چه پیش خواهد آمد، تمام کارهای کسی را که نمی داند چه پیش خواهد آمد باید انجام بدهند.

دوستمان گفته چهارمین مقطعی که نشان میدهد ائمه به دنبال تشکیل حکومت نیستند همین زمان خودمان است که امام زمان عج با این که شرایط برای ظهورشان آماده است و اگر ظهور کنند لااقل در ایران زمام حکومت را به دست خواهندگرفت اما ظهور نمیکنند! خب من نیازی نمیبینم اصلا به این استدلال سست پاسخی بدهم و به قرینه همین دلیل سست میتوانم کل اشکال را کنار بگذارم