گرسنگی: سرگذشت بدن (من)

گرسنگی: سرگذشت بدن (من)

گرسنگی: سرگذشت بدن (من)

رکسان گی و 2 نفر دیگر
3.2
19 نفر |
9 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

23

خواهم خواند

8

:نوشتن این کتاب سخت ترین کاری ست که تا به حال انجام داده ام. اینکه خودم را در معرض آسیب پذیری قرار دهم کار آسانی نبود. مواجهه با خودم و اینکه زندگی در بدنم چگونه بوده کار آسانی نبود، ولی این کتاب را نوشتم چون احساس کردم لازم است. در نوشتن سرگذشت بدنم، در گفتن این حقایق راجع به بدنم، حقیقت خودم و فقط خودم را به اشتراک می گذارم. درک می کنم اگر آن حقیقت چیزی نباشد که دلتان بخواهد بشنوید . حقیقت من را هم ناراحت می کند. ولی همچنین می گویم، این کتاب قلب من است، چیزی که از قلبم باقی مانده. در این کتاب شدت گرسنگی ام را نشانتان می دهم . در این کتاب، سرانجام خودم را رها می کنم تا آسیب پذیر و انسان باشم. در این کتاب، در آن رهایی کیف می کنم. ببینید که تشنه چه چیزی هستم و حقیقتم به من امکان داد تا چه چیزی را خلق کنم.

یادداشت‌های مرتبط به گرسنگی: سرگذشت بدن (من)

سارا

1402/09/05

            “هر چه سنم بالاتر می‌رود بیشتر می‌فهمم که زندگی کلاً پی گرفتن آرزوهاست. ما می‌خواهیم و می‌خواهیم و وای تا چه حد می‌خواهیم. ما گرسنه‌ایم”

درست است که مموآر رکسانه گی درباره بدنش، علت چاق شدنش و تمام مسائلی است که در زندگی او وابسته به بدنش وجود دارد؛ با این حال این جمله از کتاب نشان می‌دهد همه این حرف‌ها چطور می‌تواند فرای یک موضوع خاص و در چارچوب بدن دیده شود.
همان‌گونه که خودش در بخش‌های انتهایی کتاب اعلام می‌کند این قضیه بدنش چطور چشم او را باز کرده تا مسائل آدم‌های متفاوت را بهتر ببیند.

کتاب به شکل ساده و غیرمنتظره‌ای و با نشان دادن این قضیه شروع می‌شود که قرار نیست این کتاب خاطره‌ای از کاهش وزن یا کتابی انگیزه‌بخش باشد.
همین است که آن ابتدا میخ همراه شدن مخاطب را می‌کوبد. ما با مموآری از زندگی واقعی یک آدم طرف هستیم. کسی که تمام قسمت‌های یک بدن چاق داشتن را زندگی کرده... آن هم نه بدنی که از کودکی یا بخاطر ژن چاق باشد. بدنی که او خودخواسته و به دست خودش آن را تبدیل به دژی برای محافظت از خودش کرده است.

در این کتاب ما درونی‌ترین چیزهای نویسنده را می‌خوانیم و در عین حال از زبان شفاف و خونسرد او متحیر می‌مانیم. زبانی که پایبندی‌اش را به جستارشخصی و مموآر نشان می‌دهد... اینکه در پی برانگیختن احساسات ما نیست. اینکه ما را در توصیف‌های عالی اما خالی غرق نمی‌کند. 
به اندازه برای ما می‌گوید و از همه مهم‌تر از خودش محافظت می‌کند. رکسانه‌ی توی کتاب برای ما شخصیتی قوی و دوست‌داشتنی است، حتی وقتی که زخم‌ها و اعتراف‌های درونی‌اش را دیده‌ایم.
          

0