معرفی کتاب صید قزل آلا در آمریکا اثر ریچارد براتیگن مترجم هوشیار انصاری فر

صید قزل آلا در آمریکا

صید قزل آلا در آمریکا

ریچارد براتیگن و 1 نفر دیگر
2.9
31 نفر |
10 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

55

خواهم خواند

21

ناشر
نشر نی
شابک
9789643128005
تعداد صفحات
208
تاریخ انتشار
1396/12/6

توضیحات

        من هفت سال شعر نوشتم که یاد بگیرم چطور جمله بنویسم، چون واقعاً می خواستم رمان بنویسم و تصور می کردم تا وقتی نتوانسته ام جمله ای بنویسم، رمان هم نمی توانم بنویسم.»ریچارد براتیگانریچارد براتیگان در 30 ژانویه سال 1935 در واشینگتن متولد شد. در دهه ی 1950 به سانفرانسیسکو رفت و به جنبش بیت پیوست. گرچه براتیگان مشخصاً به عنوان یک نویسنده ی بیت شناخته نمی شود، اما نفرت نسل بیت از ارزش های طبقه ی متوسط، دنیای تجارت گرایی و تبلیغات و همرنگی با جماعت در آثار او به شدت وجود دارد.موفقیت او به عنوان نویسنده و شاعر با حاشیه های بسیاری همراه بود. او آثار متعددی را در نشریات به چاپ رساند که هیچ کدام مورد توجه قرار نگرفت. اما پس از انتشار «صید قزل آلا در آمریکا» در سال 1967 که بسیاری آن را بهترین رمان او می دانند، توجه عمومی به سوی او جلب شد و او به عنوان اسطوره ی مکتبی جدید شناخته شد. سال 1970 «صید قزل آلا برای آمریکا» تبدیل به نامی برای یک کمون، مکتبی آزاد و حتی روزنامه  ای زیرزمینی شد.سال 1972 براتیگان به خانه ای کوچک در کالیفرنیا نقل مکان کرد تا از دید عموم دور باشد. در طی هشت سال، او به ندرت قرارهای ملاقات برای مصاحبه و یا سخنرانی را می پذیرفت. طی سال 1984 براتیگان در دانشگاه مونتانا به تدریس پرداخت، اما خیلی زود از این کار استعفا داد. در نهایت در اکتبر همان سال جسم بی جان او در شرایطی در خانه اش پیدا شد که به گفته ی پلیس چهار یا پنج هفته پیش از آن، با شلیک گلوله خودکشی کرده بود.هوشیار انصاری فر، نویسنده، شاعر و مترجم، در سال 1351 از خانواده ای اصالتاً اصفهانی، در تهران متولد شد. او که تحصیل کرده ی مدرسه ای بین المللی در تهران است، یکی از شاعران مهم نسل اوایل دهه ی پنجاه به شمار می رود. وی علاوه بر نگارش و ترجمه و سرودن شعر، به روزنامه نگاری هم اشتغال دارد.
      

یادداشت‌ها

سَمی

سَمی

1404/4/8

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          صید قزل آلا در آمریکا بیشتر در مورد ماهی‌گیری و توصیف مکان‌ها و فضاهایی است که راوی اولین‌بار با صید ماهی روبرو می‌شود و خاطراتی را در این‌باره مطرح میکند. به نظرم باید به این فضاها آشنا بود و علاقه‌ای هم پیرامون صید ماهی داشت، تا این کتاب برای خواننده جذاب باشد.
.

بچه که بودم، یک بعداز ظهر بهاری در شهر غریب پورتلند، گذارم به گوشه ناآشنایی از خیابان افتاد، و ردیفی از خانه‌های قدیمی را دیدم، که مثل سگ ماهی‌هایی روی یک تخته‌سنگ کپه شده بودند. پشت‌شان دشت پهناوری بود که کرانه‌اش به تپه‌ای می‌رسید دشت پوشیده بود از علف‌ها و بوته‌های سبز. بالای تپه بیشه‌زاری بود پر از درخت‌های بلند تیره. از دور، آبشاری را دیدم که از تپه جاری می‌شد. بلند و سفید بود و تقریباً می‌توانستم شتک‌های سردش را حس کنم.
فکر کردم آنجا حتماً نهری هست، و يحتمل قزل‌آلا هم داشته باشد.
بالاخره فرصتی پیدا شده بود برای صید قزل‌آلا، برای گرفتن اولین قزل‌آلام، برای تماشای پیتسبرگ...
        

0

dream.m

dream.m

1404/4/22

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          من هیچوقت تاحالا تجربه ماهیگیری نداشتم. حقیقتش اصلا از ماهیگیری خوشمم نمیاد، نمیفهمم چطور میشه ساعتها یکجا ایستاد و منتظر شد که یکی از اون جونورای خنگ لیز بیاد قلابو گاز بگیره.  هربار هم که میرم دریاچه و آدم‌ها رو میبینم که قلاب انداختن، دلم میخواد برم ازشون سوال کنم : خب که چی؟ چرا نمیری یدونه ماهی بخری؟ آخه اینکاری که میکنی نه ورزشه و نه مدیتیشن. اینارو نمیفهمم ولی باز میتونم یکم حس ماهیگیرای کنار رودخونه رو درک کنم. بچه ام که بودم گاهی تلوزیون ماهیگیرایی رو نشون میداد که ازین ماهی درشت ها صید میکردن، با زحمت زیاد، بعد میاوردن بالا جلوی دوربین یه ماچ از کله‌ش میکردن و ول میدلدن دوباره توی آب. خیلی ژست متظاهرانه ای بود.  مثل اینایی که میخوان  محکوم  به قصاص رو ببخشن ولی تا ثانیه آخر و وقتی که طناب دار رو میندازن گردنش چیزی نمیگن. کثافته. من نمیخوام بخورمت ولی تا سرحد مرگ میرسونمت. اصلا اون صیادای نمایشی به این فکر  می کردن که ممکنه اون ماهی بدبخت از تخم کردن بیوفته؟ یکبارم رفته بودیم کنار دریا و داشتن با تراکتور تور ماهیگیری رو جمع میکردن. صیادا ماهی درشتا رو میگرفتن مینداختن توی سبد و بعد به یک استخر کوچیک همون نزدیکی منتقل میکردن و ماهی کوچیکا رو دوباره مینداختن توی دریا. صحنه خیلی دراماتیکی بود و ممکن بود اشک آدم رو دربیاره ولی به شرط اینکه نفهمی پشت این حرکت سودجویی بزرگتری مخفی شده.  ماهم رفتیم چنتا ازون درشت سفیدا رو سوا کردیم و خریدیم، توی کیسه  که انداختیم شون هنوز زنده بودن. دختر عموم گریه کرد  و گفت من دیگه ماهی نمی‌خورم و نخورد. اما چند وقت بعد یادش رفت مثل همه چیزایی که آدما یادشون میره. ماهی هایی که ما خریدیم آزاد و سفید بودن  و کپور. قزل آلا توی رودخونه اس یا پرورشی عه. ولی من بین همه اینا عاشق اردک ماهی ام. اردک ماهی که توی بندر انزلی می‌خریم. یجور روش پخت هم داره که الان یادتون میدم و مختص اردک ماهی ام نیست فقط و هرجور ماهی رو میشه باهاش پخت اما من فقط اردک ماهی رو اینجوری خوردم. ماهی رو که تمیز کردی و با نمک مزه دار کردی میذاری یکم کنار بمونه. چنتا گوجه رو رنده میکنی، یدونه پیاز و چند حبه سیر هم ریز ریز ریز میکنی و تفت میدی. بعد زرد چوبه میزنی و اینا رو قاطی میکنی تا قشنگ روغن بندازن و یکم سفت شن. مثل مایه املت میشه. یعنی مایه املته در اصل تا وقتی که چنتا قاشق سرکه یا آب سیرترشی توش می‌ریزی. بعدش ماهی مزه دار شده رو که توی روغن داغ فراوون و خیلی سریع سرخ کردی میندازی توی اون سس که شبیه مواد املته ولی املت نیست و میذاری دو دقیقه باهم خلوت کنن. دو دقیقه که تموم شد اردک ماهی رو با کته و سیرترشی میخوری.
این آخرین کتاب توی سال ۲۰۲۱ عه که تموم میکنم. احتمالا!
        

0

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

0

مجید

مجید

1403/5/22

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

6