دزد و گلنسا
در حال خواندن
0
خواندهام
2
خواهم خواند
0
توضیحات
دزد هم از فرصت استفاده کرد. اسکندر را روی پله ایوان گذاشت و به بهانه قایم موشک بازی کردن رفت که فرار کند. در حیاط را باز کرد و خواست پایش را از درگاه بیرون بگذارد که گلنسا، دختر همسایه را دید. گلنسا سبزی خریده بود و می خواست با ننه قمر آنها را پاک کند. مظفریا همان دزد یک دل نه صد دل عاشق گلنسا شد. و فرار که که نکرد هیچ، همراه گلنسا برگشت توی خانه و کلی کار کرد.
یادداشتها