کلود ولگرد

کلود ولگرد

کلود ولگرد

ویکتور هوگو و 1 نفر دیگر
3.2
16 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

25

خواهم خواند

11

ناشر
نگاه
شابک
9789643515263
تعداد صفحات
176
تاریخ انتشار
1396/6/19

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        
ویکتور هوگو، نه تنها از راه سیاسی بلکه بیشتر از راه هنر به مبارزه پرداخته است به طوری که دو کتاب وی به نام های آخرین روز یک محکوم و کلود ولگرد که هر دو به زبان فارسی ترجمه شده است همچون یک نویسنده متعهد سعی کرده خواننده را به فکر فرو دارد.وی اعدام را قتل دیگری معرفی می کند، قتلی قانونی. در بخشی از کتاب می گوید « این اشخاصند که در کمال خونسردی و بی اعتنایی و به حکم قانون و مقررات و تشریفات و به خاطر خیر و صلاح عمومی مرا خواهند کشت، آه؛ ای خدای بزرگ!» و در جای دیگری می گوید «دریغا؛ در این امر به هیچ وجه گناه از شخص من نیست بلکه از نفس مسموم فردی محکوم به اعدام است که همه چیز را پژمرده و فاسد می سازد.
      

یادداشت‌ها

          "کلود ولگرد" اثر "ویکتور هوگو" و ترجمه "محمد قاضی"
یک داستان کوتاه ۳۰ صفحه ای که در ادامه کتاب "آخرین روز یک محکوم" آمده و به نظر من مهمتر از داستان اولی هست. 
درباره یک زندانی بنام "کلود" که از سر بیکاری و نداری ولگردی و دزدی و راه زنی میکرده و در نهایت گیر افتاده و زنداني شده. این داستان برخلاف قبلی با سرگذشت زندانی خیلی کار داره و تغییرات رفتاری اون رو در زندان بررسی میکنه که چطور میشه که تصمیم میگیره رئیس زندان رو بکُشه. کلود آدم خوبی بنظر میرسه که جبر روزگار اون رو به این راه کشونده " در جهان مردمی هستند که آهنند و مردمی که آهنربا، کلود آهنربا بود." زندانی ها دوستش داشتند ولی رئیس زندان آدم شروری بود. دوست صمیمی کلود رو که همیشه غذاش رو با اون تقسیم میکرد ازش جدا کرد و هرچه ازش درخواست کرد که چرا اینکار رو کرده فقط گفت "دلم خواسته". کلود در ذهنش اون رو محاکمه کرد و حکم به قتلش داد، درباره نحوه اجرای حکم با هم بندهاش گفتگو کرد و دلایلش رو گفت و حتی از رئیس زندان برای آخرین بار خواهش کرد ولی وقتی جواب منفی شنید اون رو کشت و بعد هم خودکشی کرد که ناموفق بود.
در دادگاه به اعدام محکوم شد و در جواب رای صادرشده گفت: "خیر،عرض چندانی ندارم. من که در نظر شما دزد و جانی تشخیص داده شده ام، دیگر چه بگویم؟ البته دزدی کرده و مرتکب قتل هم شده ام ولی شما آخر از خود بپرسید که من چرا دزدی کرده ام، چرا آدم کشته ام؟! آقایان قضات، اگر راست می گویید، به این دو سوال جواب بدهید!" 
کلود برعکس مجرم داستان قبلی از مرگ نترسید چون خودش رو برحق میدونست و به استقبال مرگ رفت و درخواست عفو نکرد. آخرین مایملکش رو هم که پنج فرانک بود پای گیوتین به فقرا بخشید. وقتی یکساعت قبل اجرای حکم بهش اطلاع دادن که اعدام قطعا اجرا میشه گفت :" باشد، من که دیشب بسیار خوب خوابیدم و حتی نمیدانستم که از این به بعد نیز راحت و آرام خواهم خوابید."
داستان کلود انگار واقعی بوده و حکم اعدام در هشتم ژوئن ۱۸۳۲ یعنی هفت ماه و چهار روز پس از ارتکاب قتل، در پاریس اجرا شد.
"در زندگی مهم و قابل توجه کلود دو مرحله اصلی وجود دارد: 
یکی مرحله قبل از سقوط و یکی بعد از سقوط، و در ورای این دو مرحله دو قضیه بزرگ مطرح است: یکی مساله تربیت و یکی هم قضیه مجازات، و مابین این دو قضیه تمام اجتماع قرار گرفته است."
ویکتور هوگو یکی از منتقدان سرسخت اعدام در فرانسه بوده (نمیدونم درباره حجاب چه نظری داشته!) خطاب به حاکمان میگه:" آقایان،بدانید که در فرانسه هرسال سر عده کثیری را از دم گیوتین می گذرانند.شما که در فکر صرفه جویی بودجه اید، به فکر صرفه جویی این سرهای نازنین بیفتید. شما که قلم قرمز به دست گرفته اید و جوش و حرارت حذف کردن دارید، نام جلاد را نیز از لوح اجتماع حذف کنید. شما با حقوقی که به هشتاد جلاد می پردازید، می توانید ششصد آموزگار استخدام کنید." 
"تقصیر این که آن کله ها معیوب و فاسد از آب درآمده اند، بی شک در درجه اول با طبیعت است و در درجه دوم با تربیت."
و جمله کلیدی این داستان به زعم من: "جهل از علم بد بهتر است"

#کلود_ولگرد #ویکتور_هوگو #محمد_قاضی #نشر_ثالث
۳۰ صفحه











        

0