هیچ دوستی به جز کوهستان

هیچ دوستی به جز کوهستان

هیچ دوستی به جز کوهستان

3.2
35 نفر |
14 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

72

خواهم خواند

34

ناشر
چشمه
شابک
9786220101390
تعداد صفحات
248
تاریخ انتشار
1399/3/6

توضیحات

        بهروز بوچانی (1362)، نویسنده و مستندساز و روزنامه نویسِ ایرانی، خاطره ی دوزخ را با خود دارد. او که پیش از ترکِ ایران در حوزه ی محیط زیست و مسائلِ کُردها مشغول به فعالیت و نوشتن بود، ناچار شد تا ایران را به مقصد استرالیا ترک کند و این آغازِ راهی بود که از او نویسنده ای رنج دیده ساخت. بوچانی بعد غرق شدن قایق مهاجران غیرقانونی از مرگ گریخت، اما در اقدام بعدیش به دستِ گارد نیروی دریایی استرالیا دستگیر شد و همراه مهاجرانِ دیگر به جزیره‎ی مانوس فرستاده شد. او در این ناکجاآباد، که حقِ خروج از آن را نداشت و شبیه یک تبعیدگاهِ مخوف بود، نوشتن کتاب هیچ دوستی به جز کوهستان را پنهانی آغاز کرد. او خاطرات و تجربه هایش را در قالبِ رمان به زبان فارسی می نوشت و از طریقِ پیام رسانِ واتس آپ برای امید توفیقیان می فرستاد، که در نهایت منجر به انتشارِ کتابش شد. و این گونه بود که ناگهان جهان از طریق ادبیات و کلمات فهمید چه بر بوچانی و دیگران رفته، کتاب برنده ی جایزه ی بسیار معتبرِ «ویکتوریا» شد اما دولتِ استرالیا اجازه نداد او برای دریافت جایزه اش از جزیره خارج شود. فشارِ رسانه ها و ستایش نشریات معتبری چون نیویورک تایمز، گاردین، واشنگتن پست و... نیز کتاب تکان دهنده اش را بیش از پیش مطرح ساخت و عملاً کاری کرد که او بالاخره در اواخرِ نوامبر 2019 از دوزخِ مانوس آزاد شود و به نیوزلند برود.کتابی که در دست شماست روایتی است از مردی که چندبار مرگ را تجربه کرده و حالا با قدرتِ ادبیات، آزادی اش را به دست آورده. کتابی که بعید است تصاویرش را فراموش کنید... درباره این کتاب بیشتر بخوانید
      

لیست‌های مرتبط به هیچ دوستی به جز کوهستان

یادداشت‌ها

          وقتی دیدم منتشر شد، وسط یه کتاب دیگه بودم. رها کردم و خریدم و دو روز هم طول کشید تا خواندم.
تکان دهنده، تلخ، دقیق با قلمی فوق العاده و رک و رو راست بهترین کلماتی‌ست که برای توصیف آنچه خواندم می توانم پیدا کنم.
روایت مردی که به دل اقیانوس می‌زند تا به سرزمین رویاهای خویش برسد و عجب سختی‌های سختی را پشت سر می‌گذارد. روایت خودش و هم‌قطارانش که همه مثل او خوش شانس نیستند و جا به جا و گاه به گاه در دل امواج مصیبت و بدبختی و ظلم گم می‌شوند.
از سوی دیگر توصیف شرایط زندان در مانوس بسیار عالی بود. مانوس زندانی مدرن است. ما با چیزی مثل گولاگ ماگادان یا آشویتس یا برگن بلسن طرف نیستیم، بلکه با نسخه‌ی تکامل یافته‌تر و بسیار کثیف‌تر مواجه می‌شویم.
نگهبانان از سر بیکاری نمی‌کشند صبر می‌کنند تا در روز اضطرار لبخند بزنند و بگویند متاسف هستند. فشار روانی ای را تحمیل می‌کنند تا ذره ذره انسان‌ها را خورد کنند یا به قول آقای بوچانی ببلعند و هضم کنند.
قطعا چنین جاهایی را مشتی انسان رذل و ترسو و کثیف می‌سازند و برایش نقشه‌ می‌کشند. همه‌ی مدت مطالعه به این فکر می‌کردم که چه می‌شود که انسانی به جایی برسد تا بخواهد چنین کارهایی را به عنوان شغل خود انتخاب کند و از این‌ راه امرار معاش کند؟ به پزشکان درمانگاه هم خیلی فکر کردم.
ای کاش دست آخر چند صفحه ای از پس از مانوس هم داشت و اینکه بدانیم چه شد که بوچانی از آنجا درآمد، چطور نوشت، چطور و چقدر دنبال ناشر گشت و حس و حالش روزی که جایزه گرفت و مورد تمجید منتقدین ادبی واقع شد چه بود. کتاب همانقدر که ناگهانی شروع شد، صاعقه وار هم به پایان رسید.
در کل کتاب خوبی ست با قلمی که خوب بلد است با کلمات جادو کند.
        

1