معرفی کتاب یک منظومه دیریاب در برف و باران یافت شد اثر احمدرضا احمدی

یک منظومه دیریاب در برف و باران یافت شد

یک منظومه دیریاب در برف و باران یافت شد

0.0 1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

1

خواهم خواند

0

شابک
9786005906851
تعداد صفحات
144
تاریخ انتشار
1392/11/5

نسخه‌های دیگر

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        در این دفتر، 86شعر نو و قطعه ادبی با مضامین اجتماعی، فلسفی و گاه عاشقانه گردآمده است .در قسمتی از شعر "به این آب های "...آمده است..." :در این آب های/  گل آلود/ آلوده و آشفته/ چگونه خیره نشوم/ که دیگر نه ستاره ای در آسمان است/  نه همسایه ای در خانه/ باغچه در حیاط خانه مانده است/ خاک های باغچه در جنبش  و حرکت/ بوته ها/ در باغچه گل می دهد/ رنگ گل ها مات و نقره ای/ اما/ نه بوته  نام دارد/ نه گل های مات و نقره ای ."
      

یادداشت‌ها

 پردیس

پردیس

1401/12/7

          اگر بخواهم درباره‌ی تاریخ مطالعه‌ی این دفتر شعر کوچک و عجیب بنویسم، باید از ماه‌ها در کنار گرفتنش بگویم. به عادت مألوف نسیان ناخواستنی‌ام، یادم نمی‌آید کجا بود که گرفتمش. داد به دستم و شروع کردیم به خواندنش. ترم سوم کارشناسی. سرمای هزار و سیصد و نود و چند. هنوز شکاف‌های غیرقابل‌برگشت‌ اجتماعی به وجود نیامده بود، چنانکه می‌بینیم. مفتون بودم و هر صبح با انرژی بسیار بیدار می‌شدم، تمام روز با مرثیه‌های دوئینوی ریلکه در کوله‌پشتی‌ام داشتمش و از دانشکده تا انقلاب، از باغ فردوس تا هر جا که پایمان می‌کشید و زمان تن نمی‌زد، با من بود و تکه تکه می‌خواندم، فرو می‌رفتم و نه، دیگر نمی‌توانستم، کتاب را می‌بستم. مزه‌اش مثل انگور سیاه یاقوتی زیر زبانم است. شعرهایی که بندهایی میانشان آمده بود، سطرهای کوتاه و گاه یک بند بلند. شعرها را با برف به یاد می‌آورم، و با سبد میوه، چنانکه خود احمدرضا احمدی می‌خواست به یاد آورده شوند. آخرین تصویرم از این کتاب، پیش از تمام شدن آن روزهای خوش و طلایی، آن است که روی زانوهایم بود و نمی‌توانستم بازش کنم بخوانم، درحالی‌که در آستانه‌ی مسجد جامع عباسی میدان نقش جهان اصفهان، یحتمل در سرما، روی آن سنگ‌های مرمر همیشه پذیرا، نشسته بودم.
        

13