هری پاتر و یادگاران مرگ

هری پاتر و یادگاران مرگ

هری پاتر و یادگاران مرگ

جی. کی. رولینگ و 1 نفر دیگر
4.6
131 نفر |
10 یادداشت
جلد 1

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

350

خواهم خواند

16

شابک
9789648944396
تعداد صفحات
432
تاریخ انتشار
1399/11/28

توضیحات

        
در خیابان باریک و روشن از نور مهتاب، دو مرد در فاصله ی چند متری یکدیگر، ناگهان پدیدار شدند. لحظه ای کاملاً بی حرکت مانده، با چوبدستی هایشان سینه ی هم را نشانه گرفتند، سپس همین که یکدیگر را شناختند، چوبدستی ها را زیر شنل هایشان پنهان کرده، فرز و چابک، در یک جهت به راه افتادند.
مرد بلند قامت تر پرسید:
ـ چه خبر؟
سیوروس اسنیپ جواب داد:
ـ بهترین خبرها.
حاشیه ی سمت چپ خیابان را بوته های کوتاه تمشک وحشی فرا گرفته بود و در سمت راست آن پرچین بلند و آراسته ای امتداد داشت. پایین شنل های بلند دو مرد، هنگام قدم برداشتن، دور قوزک پایشان می پیچید. 

      

لیست‌های مرتبط به هری پاتر و یادگاران مرگ

نمایش همه
هری پاتر ومحفل ققنوس (هری پاتر5)هری پاتر و جام آتش (هری پاتر4)هری پاتر و زندانی آزکابان (هری پاتر 3)

کتاب‌هایی که رولینگ ایده‌هاش رو از روشون کپی کرده

61 کتاب

* مجموعه‌ی دریازمین(1968) از ارسولا لگویین، از معروفترین کتابا درباره‌ی یه قلعه جادوییه که یه مدرسه است برای آموزش جادوگرای جوان. تو مصاحبه‌ای که لگویین با گاردین سال 2005 داشته می‌گه:«من از منتقدان متحیرم که کتاب اول هری پاتر را اوریجینال به حساب آورده‌اند. رولینگ خصوصیات زیادی دارد اما اصالت در میانشان جایی ندارد. این است که آدم را آزار می‌دهد.» هیچوقت از خودتون پرسیدین چرا بالای 20 ناشر دست‌نوشته‌ی اولیه رولینگ از هری پاتر رو رد کردن و دست‌آخر یه ناشر کوچیک حاضر شده با تیراژ محدود چاپش کنه؟ خب من براتون توضیح می‌دم. هری پاتر یه دستمال‌سفره هزار تیکه‌ی کپی شده از ایده‌های کتابای مختلفه. * مجموعه هفت جلدی بدترین جادوگر(1974) از جیل مورفی تو مجموعه بدترین جادوگر یه مدرسه‌ی شبانه‌روزی جادوگری داریم(یه قلعه که رولینگ هاگوارتز رو ازش کپی زده) که یه جادوگر بد سعی داره مدام توش نفوذ کنه(سلام ولدمورت!) شخصیتای اصلی هم سه تا دوست(مثل رون و هری و هرمیون) هستن که همکلاسی بلوند و نازپروردشون(مثل مالفوی) و دو تا وردستش (مثل کراپ و گویل) یکسره آزارشون می‌دن. این مدرسه گروهبندی داره و استادای سختگیر که نفر اصلیشون یه استاد معجون سازیه(سلام اسنیپ). مسابقه‌ی جارو سواری هم داره(واقعا خسته نباشی رولینگ با کویدیچت) و هر دانش‌آموزی هم باید یه حیوون دست‌آموز داشته باشه. حتی شروع هر سال تحصیلی هم با یه سرود شروع می‌شه. درس‌ها هم دقیقا همون درس‌های هاگوارتز هستن. لباس فرم و کلاه جادوگری و قلم پر و اینها هم جز فضاسازی داستانه. یعنی رولینگ هیچ خلاقیتی توی این موارد هم تو مجموعه‌ش‌ نداشته. از اینا بگذریم مک‌گناگال یه زیراکس از مدیر این مدرسه است. چه خصوصیات ظاهری و چه شخصیتی. یعنی امکان نداره‌ها که شما خانم ککلز رو ببینید و یاد مگ‌گناگال نیفتید. مخصوصا که مجموعه تصویرگری هم داره. این مدرسه جادوگری حتی یه جنگل هم ضمیمه‌ش داره. اینها فقط یه سری از کپی‌های رولینگ از این مجموعه هستن. ایراد اصلی اینجاست که رولینگ حتی به پلات‌های این مجموعه هم رحم نکرده و هر جا میلش کشیده اونها رو هم کپی کرده. جلد اول این مجموعه شخصیت بد قصه جاروی شخصیت اصلی رو طلسم می‌کنه تا مسابقه‌ش رو خراب کنه، درست مثل همون بخشی که رولینگ هم توی جلد اول هری پاتر کپی کرده. توی جلد سوم هم یه جادوگری داریم که مدت‌هاست تبدیل به قورباغه شده. اینم دقیقا مثل اون جادوگری که تو کتاب سوم هری پاتر معلوم می‌شه مدت‌ها موش بوده و سال به سال با خانواده‌ی ویزلی می‌رفته هاگوارتز و بر می‌گشته. در «بدترین جادوگر» یه فستیوال هم هست برای هالووین که خب رولینگ دیده دیگه واقعا ضایع می‌شه، پس جاش رو با کریسمس و میهمانی یول عوض کرده. توی یه جلد دیگه هم شخصیت بد قصه خودش رو با معجونی که توی پاتیل درست می‌کنه به شکل یه استاد دیگه درمیاره تا از این طریق بتونه ناشناس خودش رو وارد مدرسه بکنه. این شما رو یاد چی میندازه؟ بله! طرح داستان جلد چهارم هری پاتر و اون یارو که با خوردن مرتب اون معجون خودش رو جای یکی از استادای هاگوارتز جا می‌زنه. غیر از اینها فضاسازی و لحن شخصیت‌ها و دیالوگ‌های هری پاتر و حتی تنبیه‌هایی که شاگردها می‌شن هم سراسر یادآور همین مجموعه است. * گروشام گرینج(1988) از آنتونی هورویتس شخصیت اصلی یه پسر به اسم دیویده که خانواده‌ش ازش بدشون میاد.(واو! سلام هری!) تقریبا هر المانی که در هاگوارتز هست یه کپی آشکار از مدرسه‌ی جادویی این کتابه. تابلوهای سخنگو. رمز عبور برای ورود به خوابگاها. اشباح و معلم‌هایی که روح و گرگینه هستن. رسیدن به مدرسه‌ی جادوگری با قطار. فرستادن دعوتنامه با پرنده. البته رولینگ کلی خلاقیت به خرج داده و کلاغ رو کرده جغد! بعد از اون می‌رسیم به مسابقه‌ی جادوگری. مسابقه‌ی جام آتش یه کپی از مسابقه‌ی جام نحس این کتابه. رولینگ حتی به خودش زحمت نداده چیزی رو که شرکت‌کننده‌ها دنبالش هستن عوض کنه و هری و بقیه باید برن بازم جام پیدا کنن. * راز سکوی شماره‌ی 13 از ایوا ایباتسون حتی دروازه‌ی ورود به دنیای جادویی رو هم رولینگ از کتاب راز سکوی شماره‌ی 13 از ایوا ایباتسون کپی کرده. یعنی یه سکو توی ایستگاه کینگز کراس لندن. فقط رولینگ اسمش رو از سکوی سیزده به سکوی نه و سه چهارم تغییر داده. توی کتاب «راز سکوی شماره‌ی 13» شخصیت اصلی با یه خانواده‌ی بدجنس و پسر شرور و چاقشون مجبوره زندگی کنه. خب، اینم از کپی عمو و ورنون و خاله پتونیا و اون پسر چاقشون. * بازی کامپیوتری مجموعه‌ی جادوگری (1991) که بازم توی به مدرسه‌ی جادوگری می‌گذره و حتی شخصیت اصلیش همون ظاهر و عینک هری رو داره. با کلاه جادوگری و لباسای فرم و غیره. * خانه‌ی جادوگران(1991) از جین یولن. که اونجا هم یه پسر یتیم به اسم هری، ام ببخشید، هنری! میره به یه مدرسه‌ی جادوگری و باید یه پیشگویی رو محقق کنه و یه جادوگر شرور رو شکست بده. * مجموعه‌ی ماجراهای پریدین (1968) از لوید الکساندر. تو این قصه یه پسر یتیم داریم که از مرگ نجات پیدا می‌کنه و در سرنوشتشه که یه شر بزرگ رو شکست بده. (وای بازم سلام هری!) کاراکترهای مشابه و پلاتی که هول مسئله‌ی جاودانگی می‌گرده.(یاد جلد آخر هری پاتر افتادین؟ آفرین بر شما!) اتفاقات هر جلد مجموعه‌ی «ماجراهای پریدین» هم مثل مجموعه‌ی هری پاتر توی سال‌های پیاپی و دنبال هم اتفاق میفته. برای کسانی که متعصبانه مجموعه‌ی هری پاتر و رولینگ رو می‌پرستن، ناراحت‌کننده است اما حقیقت اینه که خلاف تصور عامه، رولینگ ابدا نویسنده‌ی خلاقی نیست. اون فقط یه اسکی‌کننده‌ی ماهره که ایده‌های نویسنده‌های خلاق و با استعداد دیگه رو کنار هم گذاشته و با عوض کردن جنسیت شخصیت‌ها و دستکاری سنشون یه قصه سر هم کرده که از قضای روزگار مردم بهش اقبال نشون دادن. و البته این وسط به هیچوجه نباید کمک ویراستارهاش، قدرت تبلیغات و نقدنویسی‌های جهتدار و بعدتر اقتباس سینمایی رو در همه‌گیر شدن قصه‌ش دست‌کم گرفت. این لیست باز هم تکمیل می‌شود.

2

سه گانه پاترمورکوییدیچ در گذر زمانقصه های بیدل نقال

سفر با جارو های پرنده !

17 کتاب

اینجا مجموعه کتاب های هری پاتر و کتاب های مربوط به اون رو مشاهده می‌کنید! -هری پاتر و سنگ جادو -هری پاتر و حفره اسرا آمیز(هری پاتر و تالار اسرار) -هری پاتر و زندانی آزکابان -هری پاتر‌و جام آتش(دو جلد از نشر تندیس) -هری پاتر و محفل ققنوس(سه جلد از نشر تندیس) -هری پاتر و شاهزاده دورگه(دو جلد از نشر تندیس) -هری پاتر و یادگاران مرگ(پارت یک و دو از نشر تندیش) -جانوران شگفت انگیز نوشته نیوت اسکمندر -جانوران شگفت انگیز و زیستگاه آنها(فیلمنامه) -جانوران شگفت انگیز جنایات گریندل والد(فیلمنامه) -جانوران شگفت انگیز اسرار دامبلدور(فیلمنامه -جادوگری در پس چهره هری پاتر -راهنمای ناکامل و نامعتبر هاگوارتز -داستان هایی کوتاه از هاگوارتز درباره دلاوری ها سختی ها و سرگرمی های خطرناک -داستان هایی کوتاه از هاگوارتز درباره قدرت، سیاست و اشباح مزاحم -پاترمور -قصه های بیدل نقال -کوییدیچ در گذر زمان *اگر کتاب دیگه ای یادم اومد حتما اضافه میکنم و ممنون میشم شما هم اگه کتابی رو از قلم انداختم بگید که اضافه کنمش.

6

یادداشت‌ها

          *مثل آواز ققتوس*
《او حتی نمی‌دانست که در همان لحظه مردم در سراسر کشور پنهانی به جشن و سرور پرداخته‌اند و در گوش هم می‌گویند: زنده‌باد هری‌پاتر، پسری که زنده‌ماند…..》
همیشه می‌خواستم یک متن بلند بالا درباره هری‌پاتر بنویسم و حالا به‌مناسبت تمام شدن هفتمین یا هشتمین‌بار خواندش، به‌نظرم فرصت خوبی آمد که سرگذشت هری‌پاتر خواندنم را بنویسم. اوایل کلاس هشتم هری‌پاتر یکی از موضوعاتی بود که همیشه بحثش به هر نحوی توی گروه پیش کشیده‌می‌شد. کلاس هشتم برای من همان سنی بود که همه‌ی روابط دوستانه‌ام در هم پیچیده‌بود و دوستی‌هایی که فکر می‌کردم تا هزار سال دیگر طول بکشد برایم به‌نقطه پایان رسیده‌بود. احتمالا اکثر نوجوان‌ها روزی به این نقطه رسیده‌اند. همان که به‌خودشان می‌آیند و می‌بینند توی مدرسه از همیشه تنها‌ترند و به این نتیجه می‌رسند که باید فکری به حال این ماجرا کنند. برای اینکه حرف مشترکی با بقیه داشته‌باشم هری‌پاتر را شروع کردم. به یکی از دوستانم گفتم که می‌خواهم کتاب‌هایش را بخوانم و با اصرار او به کتابخانه رفتیم و سنگ جادو را امانت گرفتم. اولش می‌خواستم یکی دوتا فصل بخوانم و دو سه‌تا از شخصیتش‌هایش را بشناسم تا بتوانم حرفی برای گفتن داشته‌باشم. اما ساعت سه بعد از ظهر شروع به‌خواندن کردم و ساعت هفت شب سرم را بالا آوردم و جمله زندگی‌ام به دو دسته تقسیم شد بهترین جمله برای توصیف حالم بود. از همان‌جا بیشتر از همیشه با بقیه حرف می‌زدم. وقتی جلد اول را تمام کردم قرار نبود بقیه جلدها را بخوانم. به‌دلایلی قرار نبود خیلی خودم را مشغول هری‌پاتر کنم. همینجا اعتراف می‌کنم که حفره‌اسرار را برای اینکه احساسات دوستم را جریحه‌دار نکنم از او قرض گرفتم. ناگفته‌نماند که این جلد مذکور قسمت مورد علاقه‌ی من از کل هری‌پاتر است. تا یکی دو فصل اول هنوز یک خواننده معمولی بودم. اما از اواسطش که با مجازی شدن کلاس‌ها همراه بود به‌خودم می‌آمدم و می‌دیدم وسط کلاس زیست، هری‌پاتر دستم گرفته‌ام و انگار به‌جای زیست سر کلاس معجون‌سازی نشسته‌ام. جلدهای دیگر را از دوستم قرض می‌گرفتم و به‌همین منوال تا دومین جلد محفل ققنوس تامین بودم. تا اوایل جام آتش به حجمی از صمیمیت با دیگران رسیده‌بودم که دیگر لازم نبود از حرف‌های مشترک هری‌پاتر استفاده‌کنم. صبح روز بعد از تمام کردن جام آتش کلاس نگارش داشتیم و به‌ معلم نگارشمان گفتم باورم نمی‌شود نویسنده همین‌طوری سدریک را کشته‌باشد و خانم هم گفتند از اول هم از سدریک دیگوری دلِ خوشی نداشته‌اند. آنجا بود که فهمیدم شخصیت‌پردازی یعنی همین که یک نفر به‌شدت با یک شخصیت ارتباط بگیرد و دیگری از او متنفر باشد. آخر محفل ققنوس وقتی سیروس برای همیشه به آن طرف طاق‌نما سقوط کرد، گریه کردم. شاید بارها برای مرگ شخصیت فیلم‌ها گریه کرده‌بودم اما اینکه بالا سرِ یک کتاب بنشینم و زار بزنم کاملا دور از انتظارم بود. وقتی هری وسایل دفتر دامبلدور را این‌طرف و آن‌طرف پرت می‌کرد من هم دوست داشتم سقف دفترش را روی سرش خراب کنم و وقتی فریاد زد که اگر انسان بودن این است اصلا نمی‌خواهد انسان باشد من هم دوست داشتم سر دامبلدور داد و فریاد کنم. بعد از محفل ققنوس با بحران نبود کتاب مواجه شدم. نمی‌دانستم شاهزاده دورگه را از کجا گیر بیاورم.  یادم نمی‌آید چطور شد ولی آخرش کتاب را از فیدبیو خریدم و تا آخرش پیش رفتم. یادگاران مرگ را وسط امتحان‌های دی تمام کردم و بعدش احساس خلا می‌کردم. دوستم می‌گفت باورش نمی‌شود که من توانسته‌باشم تمامش کرده‌باشم. من بعد از آن هزار بار دیگر هری‌پاتر را خواندم. بخشی از آن برای خود کتاب بود. برای اینکه بهترین کتابِ نوجوان زندگی‌ام بود و شخصیت‌هایش زنده‌ترین شخصیت‌هایی بودند که دیدم. داستانش در عین تخیلی بودن منطق داشت و همه شخصیت‌ها یک گوشه از داستان را گرفته‌بودند و هیچ‌کدام نقش اضافه‌ای نداشتند. همانقدر که دابی نقش مهمی داشت، ولدمورت هم مهم بود. همانقدر که نفرت از بلاتریکس و باقی مرگ‌خوارها لازم بود هم‌دردی با سیریوس و باقی اعضای محفل هم حیاتی بود. دلیل دیگری که هزاربار هری‌پاتر خواندم این بود که یک بار دیگر حس آن روزها را تجربه کنم.  یک‌بار دیگر برای تولد دوستم نامه هاگوارتز درست کنم و پشتش بنویسم، آدرس: دخمه اسلیترین، ریحانه. حالا انگار صدسال از آن روزها می‌گذرد. من برای آن روزها دلتنگ می‌شوم، برای روزهایی که توی هاگوارتز درس می‌خواندیم. برای دوستی‌ای که در روزهای تاریک نوجوانی‌ام شروع شد و مثل آواز ققنوس به دادم رسید. ماجرای هری‌پاتر خواندنم را همین‌جا تمام می‌کنم. با اینکه منتظرم کمی بگذرد و برای بار هزار و یکم از اول بخوانمش. مثل آخر فیلم‌ها باید صفحه سیاه‌شود و رویش بنویسند: ادامه دارد…..

        

18