عدالت چه باید کرد؟

عدالت چه باید کرد؟

عدالت چه باید کرد؟

مایکل جی. سندل و 1 نفر دیگر
4.4
12 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

7

خوانده‌ام

22

خواهم خواند

44

ناشر
نشر نو
شابک
9786007439210
تعداد صفحات
382
تاریخ انتشار
1399/4/30

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        مایکل سندل فیلسوف سیاسی معاصر آمریکایی و استاد دانشگاه هاروارد است. شهرت او به سبب برگزاری دوره ی آموزشی (عدالت) در دانشگاه هاروارد است که طی سی سال گذشته بیش از 15 هزار نفر دانشجو داشته است.سندل سه رویکرد بیشینه سازی رفاه، محترم شمردن آزادی و پرورش را برای اندیشیدن درباره ی عدالت مطرح و در کتاب حاضر نقاط قوت و ضعف این سه راه مختلف را بررسی می کند. سندل برای این کار خواننده را در برابر بزرگترین نوشته های فلسفی درباره ی عدالت قرار می دهد و به بحث متقابل با فیلسوفان وا می دارد . با ارائه مثالهایی از رندگی واقعی، بحث های حقوقی و سیاسی معاصر را مطرح می کند که به پرسش هایی فلسفی می انجامد: آیا مالیات گرفتن عادلانه است؟ خدمت سربازی باید اجباری باشد یا داوطلبانه و آیا خریدن آن عادلانه است؟ اجاره کردن رحم یا فروش کلیه کار درستی است؟ سقط جنین اخلاقی است یا خیر؟ پذیرش در دانشگاه باید بر اساس شایستگی های افراد باشد یا بر اساس توانایی مالی شان؟ آیا ملت ها باید برای کارهای اشتباه گذشتگان شان عذرخواهی کنند؟آیا درست است باورهای اخلاقی و دینی خود را در گفتمان عمومی درباره ی عدالت دخالت دهیم؟سندل برای پاسخ به این پرسش ها نظرات و دیدگاه های فیلسوفان مختلف را، از ارسطو تا کانت و رالز، بررسی می کند و با نشان دادن نقاط قوت و ضعف آن ها به پاسخگویی می پردازد.
      

لیست‌های مرتبط به عدالت چه باید کرد؟

یادداشت‌ها

من این کتا
          من این کتاب رو دو بار خوندم و هر بار بیشتر از قبل لذت بردم، کتاب با زبان روان و داستان های روزمره، سه نظریه مختلف ناظر به عدالت یعنی رویکرد بیشینه کردن رفاه (فایده گرایی)، رویکرد آزادی محور (لیبرالیسم) و رویکرد فضیلت محور رو بررسی می‌کنه و نقاط قوت و ضعف هر کدوم رو ارائه میده. مایکل سندل توی دوره ای که صحبت از رویکردهای فضلیت محور در عدالت و سیاست توی دنیا تابو حساب میشه نه تنها از اونها صحبت می‌کنه که اونها رو به عنوان یه الگوی مطلوب ارائه میده. آیا واقعا باید در دنیا به یه سری از امور مثل همجنسگرایی آزادی داد؟ آیا فروش اعضای بدن باید توی یه اقتصاد با مکانیسم بازار، چون تقاضایی براش هست باید آزاد باشه؟ سندل توی این کتاب به دنبال جواب دادن به این سوال‌ها و سوال های مشابهه.
جذاب ترین بخش کتاب برای من بخشی که درباره حقوق افراد صحبت میشه، آیا واقعا ما مالک استعدادهای خودمون هستیم؟ آیا میشه یه بهانه حقوق فردی جلوی تمام مباحث رفاهی و بازتوزیعی وایساد؟

خوندن این کتاب برای همه افراد مفیده و حتی اگر توی حوزه علوم انسانی هم فعالیت نداره باز هم خوندن این کتاب می‌تونه دیدش به مسائل اجتماعی و سیاسی رو باز کنه؛ خصوصا برای کشور ما که عموما افراد فقط با یه نوع ثابت و خشک که عموما هم تقلیدیه، به مسائل اجتماعی نگاه می‌کنن.
        

19

          حقیقتش اینه که بچه‌ها راست می‌گن. این کتاب برای من روژان ۲۲ ساله که در ایران معاصر زندگی می‌کنه، (با تمام محرومیت‌ها و امتیازاتی که دارم) نوشته نشده. برای یک شهروند آمریکایی، اون هم سفیدپوستش نوشته شده. که خب لزوما چیز بدی نیست اما نسخه‌ی خوبی هم برای من نیست.

اما من می‌تونم از همین کتاب هم برای خودم چیزی به یادگار بردارم. ته‌نشینی که احتمالا سال‌های بعدی از سندل خواهم داشت، نه توضیح فلسفه‌ی اخلاق کانت، نه بحث راجع به غایت‌شناسی ارسطو و نه معماهای اخلاقیش خواهد بود. چیزی که برای من می‌مونه اهمیت «تک‌تک» روایت‌های فردیه. اینه که وقتی بحث «انسان» میاد وسط ما نمی‌تونیم یک قرارداد کلی یا یک قانون جهان‌شمول داشته باشیم. به اندازه‌ی تک‌تک ما می‌تونه استثنا وجود داشته باشه و هر کدوم از این استثنائات لایق شنیدن شدن و ارزش نهادن هستند.

حالا وقتی نمی‌تونم قانون اخلاقی صادر کنم از من چه چیزی برمیاد؟ شنیدن، گفتمان کردن و در نهایت همدلی‌.
        

0

          باور این‌که این کتاب تموم شد برام سخته. تقریبا مطمئنم که باید خودم رو راضی کنم در فرصتی با ذهن بازتر دوباره بخونمش و در هر بخش برای خودم یادداشت بنویسم. الان هم‌چنان یک پرسش بزرگ در ذهنم وجود داره که برای عادلانه‌تر شدن جوامع مدنی چه کاری باید کرد و چه رفتار و رویکردی تعارض کم‌تری ایجاد می‌کنه؟ آیا باید باورهای فضیلت‌گرایانه و «اصول زندگی خوب» رو وارد قضاوت‌هامون کنیم؟
چیزی که الان می‌دونم اینه که نمی‌تونم فایده‌گرایی رو محترم بشمارم و بگذارم حقوقم به دلیل خوشایند و لذت گروهی بزرگ‌تر نقض بشه، از طرفی در مواردی نمی‌تونم بپذیرم آزادی‌هام تحت عنوان اصول اخلاقی زندگی خوب از دیدگاه سنت و دین، محدود بشه. اما سوالی که همواره کتاب برام باقی گذاشته اینه که مرز داشتن آزادی و پیروی از اخلاق در جامعه مدنی کجاست؟ آیا یاید ارزش هر کار مشخص بشه و یک هدف برای اون تعیین بشه یا نظام ارزش‌گذاری هم نوعی بی‌عدالتی رو به جا می‌گذاره؟
        

4

          عدالت «چه باید کرد؟»

اگر بین دو محذور و امر دشوار قرار گرفتیم کار درست کدام است؟ 
بین نجات پنج نفر بزرگسال با کشتن یک دختر کوچک و نجات جان همان دختربچه و کشتن پنج نفر، اولویت با کدام است؟ آیا شکنجۀ یک نفر برای نجات جان هزاران نفر روا است؟ 

مایکل سندل برای یافتن پاسخ به بررسی سه دیدگاه اختیارگرایی(آزادی‌خواهی)، فایده‌گرایی(بیشینه‌سازی) و فضیلت‌گرایی می‌پردازد. 

او در هر بررسی می‌کوشد ایرادات اخلاقی و یا نقیض ادعاهای هر مکتب را بر اساس اصول پذیرفته‌شدۀ آن مکتب یادآور شود تا جامع و مانع بودن نظریه‌های آنها را خدشه‌دار کند و در نهایت به نوعی به فضیلت‌گرایی متمایل می‌شود.

سال‌ها است که بحث میزان اختیارات حکومت‌ها در مدیریت میزان ثروت‌اندوزی مردم هر از چندگاهی مطرح می‌شود و موافقان و مخالفان استدلال‌ها و شواهد تاریخی و روزمرۀ زندگی را مطرح می‌کنند و این قضیه تا چند هفته ادامه می‌یابد تا اینکه دوباره از تب و تاب بیافتد. پرداختن به این بحث از حوصله این صفحه خارج است اما به اندازۀ درج موضع فعلی می‌توان کمی استثنا قایل شد.
طرفداران بازار آزاد با همراه‌کردن حقوق‌‌دانان اختیارگرا می‌توانند به دلایل فراوانی مانند «دست‌رنج فرد، مال است» و «دخالت زیاد دولت بازار را خراب و کیک توسعۀ اقتصاد را کوچک و انگیزۀ صاحب کار را کم می‌کند»، استناد کنند و سیاست‌های مالیاتی، یارانه‌ای، رفع فقر و تنظیم بازار را محکوم کنند. 

با وجود جذابیت ادلۀ ارائه‌شده باید پذیرفت که حتی اگر ملتی بخواهد به سوی چنین ایده‌ای حرکت کند باید واقع‌بین باشد و با صرف مطالعه آثار هایک، نازیک و دیگران به دنبال تعمیم کورکورانۀ نظرات آنها در نظام درهم‌تنیدۀ اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی کشور متبوع خود نباشد. در جامعه‌ای که سال‌ها سیاست‌های ناعادلانه موجب رشد نامتقارن کلان شهرها از حیث دسترسی به امکانات شده است، در کشوری که شایسته‌سالاری، آرمانی همیشه پرصدا اما کم‌طرفدار است، در فرهنگی که در بخشی از آن باستی‌هیلز مجوز ساخت می‌گیرد و در بخشی دیگر زاغه‌آباد و حلبی آباد یافت می‌شود، در جامعه‌ای که دسترسی به عدالت برای غیر صاحبان قدرت، ارتباط و ثروت دشوارتر است و گرگ‌های بازار سال‌ها است با تکیه بر روابط ناسالم بر مسندهای تولیدی چنبره زده‌اند و ثروت توزیع اولیۀ نادرستی داشته و رقابتی نابرابر شکل گرفته است، سخن‌گفتن از آرمان‌بازاری مانند بازار آزاد، بازار شفاف و بازار رقابتی کودکانه به نظر می‌رسد. 

این جملات پیش از مطالعۀ بخش نظریۀ اختیارگرایی و انتقادات آن نگاشته شد. پس از مطالعۀ این بخش دریافتم که سندل نیز انتقادات مشابهی را با مفهوم فرصت برتری "Head start" و کافی‌نبودن بازار آزاد درجایی که فرصت‌ها به صورت عادلانه توزیع نشده است سخن می‌گوید و برای آن چاره‌ای مطرح می‌کند. او یکی از شیوه‌های رفع این بی‌انصافی را اصلاح محرومیت‌های موجود اجتماعی و اقتصادی می‌داند و این یعنی دخالت دولت! زیبا نیست؟ در جایی که بسیاری از مدافعین بازار آزاد صرفاً از دخالت‌های دولت‌ها آزار دیده‌اند و به جای دفاع از دخالت هوشمندانه و تامین فرصت‌های تحصیلی، بهداشتی، فرهنگی و اقتصادی برابر، از حذف دخالت‌های دولت سخن می‌رانند تا در جایی که چوپان از ده رفته است، گرگان در کوچه‌ها جولان دهند. ارائۀ نشانی غلط‌‌ و سواری بر امواج تیتر‌های زرد و روغنی رسانه‌های از زیر بته سبز شده و نبود نظارت و سامانی بر این اوضاع، خود معضل دیگری است که فرصت هر نوع اصلاح پایدار و نظام‌مندی را از بین می‌برد.

در ادامه اتفاق عجیبی رخ می‌دهد و سندل با بیان انتقادی نسبت به اختیارگرایان می‌کوشد راه را برای طرح ایدۀ مساوات‌گرایان باز کند. مسأله این است که آیا حتی با وجود برابری فرصت‌های بنیادین اولیه اگر اقتصادِ مبتنی بر بازار آزاد مستقر شود، آیا عدالت محقق می‌شود؟ پاسخ لزوماً مثبت نیست زیرا در این وضعیت نیز استعداد‌ مردم در به‌دست‌آوردن امتیازات متفاوت است و «سهم‌های توزیعی بر اساس قرعه‌کشی طبیعی(بخوانید ژن خوب!) تعیین می‌شود و این از نظر اخلاقی تصادفی است. دلیلی ندارد که توزیع درآمد و ثروت بر اساس توزیع دارایی‌های طبیعی انجام شود.» 

پس صرف «تفاوت استعداد» و (اجازه دهید اضافه کنم) «تفاوت شرایط زمانی و مکانی» و «میزان تلاش» افراد برای منتقدین این رویکرد قانع‌کننده نیست! از این رو به سراغ رویکرد مساوات‌گرایی بر مبنای اصل تفاوت رالز می‌رود. خلاصه داستان این است که افراد کمتر برخوردار باید به نوعی از نتیجۀ کار فرد توانگر (چه از نظر ژنتیک و چه استعداد) برخوردار شود (بخوانید خمس و مالیات کارش به نوعی این تفاوت استعداد را تا حدی پوشش دهد تا فاصله دهشتناک نشود و نظام اجتماعی مختل نگردد)

طبیعتاً اعتراضات و انتقاداتی به این رویکرد نیز وارد است که راه را برای انتخاب پیشنهاد فضیلت‌گرایی باز می‌کند. حال پیشنهاد فضیلت‌گرایی چیست؟ نسبت آن با همان دخالت نهادهای ارزش‌دهنده (بخوانید ارزشی) چیست؟ آیا این رویکرد به معنای اعتراف به نیاز دخالت و راهبری نهاد دین و آموزه‌های اخلاقی (فراتر از گزار‌ه‌های حداقلی حقوق) است؟ این شما و کتاب عدالت! بخوانید، فسفر بسوزانید، خلاصه‌نویسی کنید تا بهره‌مند شوید!😉

✍🏻سید علی مرعشی
۱۱ مرداد ۱۴۰۳
https://eitaa.com/marashi_books
        

9