معرفی کتاب رویای تب آلود اثر جورج آر.آر. مارتین مترجم میلاد فشتمی

رویای تب آلود

رویای تب آلود

3.8
19 نفر |
10 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

30

خواهم خواند

15

ناشر
بهنام
شابک
9789645668875
تعداد صفحات
522
تاریخ انتشار
1396/2/18

توضیحات

کتاب رویای تب آلود، مترجم میلاد فشتمی.

لیست‌های مرتبط به رویای تب آلود

یادداشت‌ها

        من این کتاب رو توی حدوداً یک ماه هم‌خوانی خوندم؛ و وقتی کتاب تموم‌ شد واقعاً ناراحت بودم، حس می‌کنم یه بخشی از وجودم رو دربر گرفته بود. :))
خیلی دوست‌ش داشتم؛ داستان متفاوتی داشت.
 داستان خون‌آشام‌های این کتاب مثل بقیه داستان‌ها یا فیلم و سریال‌های این‌روزا تو این ژانر کلیشه‌ای نبود.
فضای کتاب، حال و هواش، شخصیت‌های قشنگش (با فاکتور گرفتن بیلی)، کشتی، رودخونه، آدم‌های شب و آدم‌های روز، همه‌شون خیلی خوب بود.
کتاب خیلی روونی بود و درمورد این‌که سانسور داشت یا نه خبر ندارم، من متوجه نشدم. اما درکل ترجمه خوب بود به‌نظرم. 
پی‌دی‌اف کتاب هم خیلی خوب بود اذیت نشدم اصلاً-
داستان خیلی خفن و گیرایی داشت؛
مفهوم‌های عمیقی داشت. نژاد پرستی و برده داری، شجاعت، تسلیم نشدن، تغییر پذیری آدم‌ها و...
فضاسازی داستان فوق‌العاده بود. جوری که می‌تونستم کامل تو ذهنم فضا و همه‌ی کارکترها رو تصور کنم و شخصیت دونه به دونه‌شون رو درک کنم.
توصیفات کشتی خیلی خیلی زیبا بود. جوری که می‌شد تجسم کرد جز به جز این کشتی باشکوه رو. حیف که در آخر به اون‌روز افتاده بود...
و خب کورس رویای تب‌آلود و کسوف برای همیشه رو دل مارش و تموم خواننده‌های این کتاب موند. :))
خیلی دلم برای برده‌ها می‌سوخت واقعاً.
اون اوایل کتاب که اون پدر و پسر اون زن و شوهر برده رو پیدا کردن اما حرف‌هاشون رو باور نکردن و بعد خودشون توسط جولیان و دار و دسته‌ش یام‌یام شدن به‌خاطر برده‌داری و ظلم‌هایی که به اون دو تا کرده بودن دلم خنک شد.🧘🏻‍♀️
و اون‌جا که بیلی دوباره توبی رو برده کرده بود دوست داشتم خفه‌ش کنم. توبی دوست داشتنی بود.
کلاً خدمه‌های کشتی رو دوست داشتم. اما جوری که درآخر یا همه‌شون مردن یا گذاشتن رفتن و مارش تنها موند :))
کشته شدن سرکارگر کشتی و آقای جفرز خیلی بد بود. از اینا بدتر عذابی که کارل فرم تو اون چندماه کشید و کاملاً روحیه‌ش از این رو به اون رو شد... جولیان لعنتی سه تا زن بهش داده بود که فقط قطره قطره خون‌ش رو بمکن!🤡
جوری که هی تو کتاب به زشت بودن ابنر مارش اشاره می‌شد <<< *مارش خیلی دوست داشتنی بود برای من. حتی بیشتر از یورک.
وفاداری‌ش به یورک خیلی خوب بود.
مارش باهوش بود. و خیلی شکمو :))
و جوری که یورک باعث تغییرش شد؛ از شعر و کتاب متنفر بود اما یورک باعث شد به شعر و کتاب نسبتاً علاقه‌مند بشه :))
شخصیت جاشوآ یورک خیلی عمیق و قشنگ بود. سختی‌هایی که از بچگی بعد از داستان پدرش به تنهایی کشید دردناک بود. اینکه حتی نمی‌دونست چه موجودیه و چی‌کارها باید کنه.
دردناک‌تر از همه‌چیز اون‌جا بود که اون دختر بهش اعتماد کرد و بعد جوشوآ اون بلا رو سرش آورد... خیلی براش ناراحت شدم :))
اما همین نقطه‌ی عطف زندگی‌ش شد و اراده‌ش در برابر عطش قابل پرستش بود.
بالعکس جولیانی که با این‌که دیگه عطشی نداشت اما باز هم به کشتن آدم‌ها و خوردن خون‌شون ادامه می‌داد!
شخصیت جولیان خیلی مزخرف و پوچ بود. اما نفرت انگیز تر از جولیان بیلی بود. خیلی احمق بود خیلی. حتی تا لحظه‌ی آخر زندگی‌ش هم به احمق بودن‌ش ادامه می‌داد و امیدوار بود تبدیل بشه :|
اون شب قرار اول‌شون و اومدن جولیان و دار و دسته‌ش رو عرشه‌ی کشتی خیلی هیجان و استرس داشت. 
جولیان خیلی پست بود که به اون نوزاد هم رحم نکرد حتی. و دلم واسه مارش و یورک و تنهایی‌شون کباب شد.
کلاً از اون شب به بعد هیجان داستان بیشتر شد.
بالعکس خدمه‌های کشتی که خیلی برام عزیز و دوست داشتنی بودن درمورد اون تعداد خون‌آشام‌ها اصلاً نظری ندارم؛ چون کلاً فقط نویسنده یه اسم ازشون به‌کار برده بود و شخصیت‌هاشون رو نشون نداد. مثلاً درمورد والری چیز زیادی نگفت که بشه بیشتر شناخت‌ش واسه همین شخصیت‌ش زیاد واسم جالب نبود و دوست‌ش نداشتم اما به‌خاطر مرگ دردناک‌ش ناراحت شدم.
کاترین هم مثل بیلی نفرت انگیز بود برام.
خلاصه که داستان متفاوتی داشت و مثل بقیه‌ی داستان‌های خون‌آشامی نبود و خیلی چیزها متفاوت بود.
از عجیب‌ترین چیزهای خون‌آشام‌ها برام سوختن‌شون تو نور خورشید و زود ترمیم شدن زخم‌هاشون حتی زخم‌های عمیق، و خوردن خون هم دیگه بود.
باز ریویوم طولانی شد...
در کل خیلی داستان پرکشش و متفاوتی داشت و حتماً تو یه فرصت مناسب این کتاب رو بخونید.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1