معرفی کتاب هری پاتر و جام آتش اثر جی. کی. رولینگ مترجم آرزو مقدس

هری پاتر و جام آتش

هری پاتر و جام آتش

جی. کی. رولینگ و 1 نفر دیگر
4.7
274 نفر |
36 یادداشت
جلد 4

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

21

خوانده‌ام

755

خواهم خواند

85

شابک
9786222746490
تعداد صفحات
608
تاریخ انتشار
1402/10/13

توضیحات

        تعطیلات تابستان است و هری پاتر به‌زودی چهارمین سال تحصیلش در مدرسه‌ی جادوآموزی و افسونگری هاگوارتز را آغاز خواهد کرد. هری روزها را به این امید می‌شمارد: می‌خواهد طلسم‌های جدید یاد بگیرد، کوییدیچ بازی کند و به قسمت‌های کشف‌نشده‌ی قلعه‌ی هاگوارتز سرک بکشد. اما باید احتیاط کند... خطرهای غیرمنتظره‌ای در کمین‌اند... وقایعی هولناک و مرگبار... عبور از سد اژدها و رویارویی با جادوگران تاریکی... و هری فقط با کمک دوستانش می‌تواند از آن‌ها جان به در ببرد.
      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

تعداد صفحه

30 صفحه در روز

لیست‌های مرتبط به هری پاتر و جام آتش

نمایش همه

پست‌های مرتبط به هری پاتر و جام آتش

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          به نام او...)

📖 هری پاتر و جام آتش 

 (جایی که داستان واقعاً شروع می‌شه...!!)

تا جلد چهارم، دنیای هری پاتر شبیه یه شهربازی بود. عجیب، پر رمز و راز، گاهی ترسناک ولی تهش همیشه یه‌جور امنیت داشت.
اما جام آتش یه مرز نامرئیه. همون‌جاییه که همه‌چی عوض می‌شه. نه با هیولا یا جادوهای ترسناک، بلکه با واقعیت. با مرگ واقعی. با بی‌عدالتی واقعی. با تنهایی‌ای که دیگه با یه ورد ساده حل نمی‌شه.

هری ناخواسته پرت می‌شه وسط یه مسابقه مرگبار، اما چیزی که آزاردهنده‌تره اینه که همه‌چیزشو زیر سؤال می‌برن. دوستاش شک می‌کنن. بزرگ‌ترها حرفشو باور نمی‌کنن. این اولین‌باره که می‌فهمه حتی تو دنیای جادو، حقیقت همیشه برنده نیست.

و وقتی ولدمورت برمی‌گرده، نه با شایعه یا خاطره، بلکه با پوست و گوشت و چشم‌هایی که دوباره زنده‌ان، دیگه هیچ‌چیز مثل قبل نمی‌شه.
اینجاست که داستان کودکانه‌ی هری تموم می‌شه و قهرمان واقعی از خاکسترش بلند می‌شه : 
با دست‌های لرزون، ولی چشم‌های باز.

در لحظه‌ای که همه ترجیح می‌دن سرشونو بندازن پایین و وانمود کنن هیچ‌چیزی تغییر نکرده، دامبلدور یه جمله می‌گه که مثل یه پتک، صاف می‌خوره وسط ذهن آدم:

«زمان‌هایی می‌رسه که باید بین کار درست و کار آسون یکی رو انتخاب کنیم.»

و این انتخاب، همون چیزیه که از یه بچه‌ی عادی، یه قهرمان می‌سازه.

        

15

Haniyeh

Haniyeh

1403/2/28

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          این کتاب نقطه عطف داستان هری پاتره. جایی که بالاخره یه تغییر بزرگ اتفاق میفته و مسیر زندگی دانش آموزان هاگوارتز رو منحرف میکنه. اما باید صبور باشید، چون نیمه اول هری پاتر و جام آتش یعنی جلد اول یکم زیادی طولانی شده.
داستان از این قراره: مسابقات جادوگری بین سه مدرسه بزرگ، بعد از ۱۰۰ سال، در هاگوارتز برگزار میشه. از هر مدرسه یک نفر، نمایندهٔ حضور از طرف مدرسهٔ خودش میشه و برنده، جام سه جادوگر رو دریافت میکنه.
برای شرکت در این مسابقه باید بالای ۱۷ سال بود چون مراحل سخت و خطرناکی رو پشت سر  خواهند گذاشت و به دانش و مهارت بالایی نیاز داره. از طرفی جام آتش که اسامی در اون انداخته میشه هم به این محدودیت پایبنده؛ پس هری، رون و هرمیون از شرکت در این مسابقه محروم میشن. با اینحال میبینیم که به جای سه نماینده، اسم چهار نماینده از جام آتش بیرون میاد، هاگوارتز دو نماینده داره و یکی از اونا هری پاتر هست. 

یکی از نکات جالب این جلد، جن های خانگی بود. توی فیلم کلا بهشون نپرداخته بودن، چون از موضوع اصلی یعنی مسابقه دوره. اما از اون دست موضوعات فرعی بود که برای من، مثل هرمیون، مهم و قابل توجه بود. به نظر من جی کی رولینگ سعی داشت نشون بده چنین چیزی رو در جوامع خودمون هم میتونیم مشاهده کنیم، فقط افراد کمی قادر به دیدن و درکش هستن و حتی خود افراد ظلم دیده هم شاید به درستی درکش نکنن. این برام واقعا جالب بود که در قالب داستانی برای رده سنی نوجوان، چنین مسئله مهمی رو جا داده و بهش پرداخته بود. ممنون خانم رولینگ.

من چون کتاب صوتی رو معمولا حین انجام کارهای روزمره گوش دادم، برام لذتبخش بود. با اینکه طولانی شده بود ولی دوستش داشتم. بنظرم هری پاتر و محفل ققنوس بهتر تونسته طولانی شدن ابتدای داستان رو بپوشونه. توی جام آتش، یکم پراکندگی وجود داره و از موضوع اصلی فاصله میگیریم و این اذیت میکنه، مثلا مسابقه کوییدیچ یا حضورشون در خانه خانواده ویزلی در آغاز کتاب واقعا طولانی بود. با این حال من روزمرگی‌هاشون رو دوست دارم. شبیه به زندگی واقعی خودمه، مخصوصا مسائل درسیشون و به خاطر همین ارتباط خوبی میگیرم. 

هری پاتر مثل نوشدارویی برای روزهای شلوغ و ذهن های خسته هست، برای من اینطوره. پس پیشنهادیه :)
        

4

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          I went back to it after twelve years since I had not read the original edition and I wanted to read it before watching its DVD which I have borrowed from my dear Rana as well.
The whole experience of reading these again was unexpectedly good. I had forgotten many of their details, some parts of the plots and even some of the characters' fates! (Barty Crouch himself for instance! :) ). Even though I knew how the story was going to end, I often found it difficult to put down. The thing which interested me most was that reading it in English was much more exciting. I do not have a memory of my teenager self laughing or crying while reading this. But I actually laughed and cried this time! (Well, to be honest, I did not CRY. However, I had a real, hard-to-overlook lump in my throat in some pages...) I was not thinking of Harry Potter as a book which you can quote parts of it till now. This re-reading changed my idea in this point, too! So, these are the parts which I like to share here:

- It was a strange thing, but when you are dreading something, and would give anything to slow down time, it has a disobliging habit of speeding up.
p. 278
This is REALLY REALLY true! :(

- If you want to know what a man's like, take a good look at how he treats his inferiors, not his equals.
p. 456

- Numbing the pain for a while will make it worse when you finally feel it.
p. 603

- It matters not what someone is born, but what they grow to be.
p. 614

- What's comin' will come, an' we'll meet it when it does.
p. 623
This is what Hagrid told Harry, Ron and Hermione after the Third Task and all those things which happened through it.  I think it is a brilliant piece of statement and somehow too philosophical for being told by Hagrid! :)

- The truth is generally preferable to lies.
p. 626
As simple as it is, it is often a forgotten fact! :|

- Remember, if the time should come when you have to make a choice between what is right, and what is easy, remember what happened to boy who was good, and kind, and brave, because he strayed across the path of Lord Voldemort. Remember Cedric Diggory.
p. 628
:(
to make a choice between what is right, and what is easy
...

And I have to add two funny parts which made me laugh out loud, Both of which were not that funny in the translated edition:
The part when Ron calls Hermione "Er-My-Knee" because his mouth is full! :)
(I admit that this cannot be translated at all.)
and the part when Dumbledore encourages Hagrid to free himself of people's judgement after Rita Skeeter's scoop by telling him this:
"My own brother, Aberforth, was prosecuted for practising inappropriate charms on a goat. It was all over the papers, but did Aberforth hide? No, he did not! He held his head high and went about his business as usual! Of course, I'm not entirely sure he can read, so that may not have been bravery..." :))
p. 394

Finally, I have to mention -even in one sentence- that the movie was a complete disappointment. I am not sure I would read the book if I had watched the movie first. So PLEASE do not watch it before giving yourself the chance of reading it!
-THE END-
        

3

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        این یادداشت رو فقط برای سوگواری سدریک می‌خوام بذارم 
و از این گله کنم که چرا اینقدر توی فیلم سدریک رو شخصیت سرخوش و خودخواهی نشون دادن درحالی که سدریک واقعا مهربون بود و به عدالت هم خیلی اهمیت می‌داد 
وقتی که سدریک مرد اصلا باورم نمی‌شد
 دائم امیدوار بودم که زنده باشه امیدوار بودم که راهی پیدا بشه که بتونن برگردوننش یا اینکه همهٔ این‌ها توهمات هری باشه حتی 
فقط تنها چیزی که می‌خواستم این بود که زنده باشه
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

7

Soli

Soli

1404/4/14

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

0

فائقه

فائقه

1403/3/12

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

8

        واقعا داستان جالبی داره اما من فقط یکزره بخش مهمونی اذیتم کرد.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0