قصر

قصر

قصر

فرانتس کافکا و 2 نفر دیگر
3.4
23 نفر |
8 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

41

خواهم خواند

37

قصر رازی است سربه مهر که کا. برای ورود به آن به هر شیوه ای که می تواند متوسل می شود. مردم دهکده ای که تحت فرمان قصر است، دائم در تلاشند که کا. را از ورود به آن منصرف کنند و کا. که حالا عاشق دختری از همان دهکده شده، مدام در کشمکش با اهالی بر سر رفتن به قصر است. آیا او به قصر می رسد؟ وقایع اسرارآمیزی که یکی پس از دیگری به وقوع می پیوندد، رسیدن به پاسخ این سؤال را پیوسته به تأخیر می اندازد. کافکا قصر را در 1922 نوشت، اما نخستین بار در سال 1926 ، یعنی دوسال پس از مرگش، منتشر شد. مرگ زودهنگام به او مجال نداد که قصر را به پایان برساند و مانند دو رمان دیگر او، محاکمه و امریکا، ناتمام ماند.فرانتس کافکا، زاده ی 3 ژوئیه 1883 در پراگ، یکی از بزرگ ترین نویسندگان آلمانی زبان قرن بیستم است. او اگرچه زبان چکی را کم و بیش بی نقص صحبت می کرد، زبان آلمانی را به عنوان زبان نخست آموخت و آثارش هم، جز چند نامه ای که به چکی برای میلنا ینسکا نوشته، به زبان آلمانی است. کافکا در سال 1901دیپلم گرفت و سپس در دانشگاه جارلز پراگ در رشته ی شیمی به تحصیل پرداخت ولی پس از دو هفته تغییر رشته داد و حقوق خواند و در سال 1906 با مدرک دکترای حقوق فارغ التحصیل شد. کافکا در پایانِ نخستین سال تحصیل در دانشگاه با ماکس برود آشنا شد که به همراه فلیکس ولش تا پایان عمر از نزدیک ترین دوستان او باقی ماندند. او در 1917 به سل مبتلا شد. در 1923 برای فاصله گرفتن از خانواده و تمرکز بیش تر بر نوشتن، مدت کوتاهی به برلین نقل مکان کرد. بااینحال بیماری سل کافکا شدت گرفت و او به پراگ بازگشت، سپس برای درمان به استراحتگاهی در وین رفت و در سوم ژوئن 1924 در همانجا درگذشت. کافکا در طول زندگی فقط چند داستان کوتاه منتشر کرد و تمام رمان هایش ناتمام ماند. او به دوستش، ماکس برود، وصیت کرده بود که پس از مرگش همه ی آثارش را نابود کند اما برود چنین نکرد و بر چاپ همه ی نوشته هایی که از او در اختیار داشت اهتمام ورزیدعلی اصغر حداد در 24 اسفند در محله ی راه کوشک قزوین متولد شد. تا سال های اول دبیرستان در قزوین درس خواند و پس از گذراندن کلاس هشتم دبیرستان با خانواده اش به تهران مهاجرت کرد. پس از اخذ دیپلم و پایان خدمت سربازی به آلمان رفت و مدرک فوق لیسانس را در رشته ی جامعه شناسی در برلین غربی اخذ کرد. سال 1359 به ایران بازگشت و به کار تدریس زبان آلمانی و ترجمه ی آثار ادبی آلمانی زبان مشغول شد. بیشتر آثاری که حداد به فارسی ترجمه کرده از جمله آثار برجسته ی ادبیات آلمانی زبان است. او تمام آثار کافکا (محاکمه، قصر، امریکا، داستان های کوتاه) را مستقیماً از آلمانی به فارسی ترجمه کرده است و علاوه بر آن ترجمه ی بودنبروک ها، اشتیلر، بازی در سپیده دم و رؤیا، مرده ها جوان می مانند و... را در کارنامه دارد..

لیست‌های مرتبط به قصر

حماسه گیلگمشافسانه های جهان باستان "ایلیاد و ادیسه"ماهاباراتا

۱۰۰ کتاب برتر جهان؟!.(بعضی هاش هم در ایران نیست)

88 کتاب

بین‌النهرین ۱۸۰۰ ق. م حماسه گیلگمش. یونان ۷۰۰ ق. م ایلیاد و ادیسه . هومر هند ۵۰۰ ق. م مهاباراتا یونان ۴۳۱ ق. م مده آ. ائوریپیدس یونان ۴۲۸ ق. م ادیپ شهریار . سوفکلس فلسطین ۴۰۰ ق. م کتاب ایوب ایران ۴۰۰ ق. م هزار و یکشب هند ۳۰۰ ق. رامایانا . والمیکی ایتالیا ۲۹–۱۹ ق. انئید . ویرژیل ایتالیا ۱۰ ق. م-۱۹ دگردیسی‌ها . اوید هند ۲۰۰ شکونتلا . کالیداس ژاپن ۱۰۰۰ افسانه گنجی موراساکی شیکیبو ایران ۱۲۰۰ بوستان سعدی ایران ۱۲۶۰ مثنوی معنوی مولوی ایسلند ۱۳۰۰ سرگذشت نیال ایتالیا ۱۳۰۸–۱۳۲۱ کمدی الهی . دانته آلیگیری ایتالیا ۱۳۴۸ دکامرون . جووانی بوکاچو انگلیس ۱۳۷۲ حکایت‌های کنتربری جفری چاسر فرانسه ۱۵۳۲ گارگانتوا و پانتاگروئل فرانسوا رابله فرانسه ۱۵۹۲ مقالات میشل دو مونتنی انگلیس ۱۵۹۹–۱۶۰۳ هملت ویلیام شکسپیر انگلیس ۱۶۰۳ اتلو ویلیام شکسپیر انگلیس ۱۶۰۵ لیرشاه ویلیام شکسپیر اسپانیا ۱۶۰۵ دن کیشوت میگوئل سروانتس ایرلند ۱۷۲۶ سفرهای گالیور جوناتان سویفت ایرلند ۱۷۶۰–۱۷۶۷ زندگانی و عقاید آقای تریسترام شندی لارنس استرن فرانسه ۱۷۷۱–۱۷۷۸ ژاک قضا و قدری و اربابش دنیس دیدرو انگلیس ۱۸۱۳ غرور و تعصب جین اوستین آلمان ۱۸۲۸ فاوست یوهان ولفگانگ فون گوته ایتالیا ۱۷۹۸–۱۸۳۷ مجموعهٔ اشعار گیاکومو لئوپاردی فرانسه ۱۸۳۰ سرخ و سیاه استاندال فرانسه ۱۸۳۵ بابا گوریو انوره دو بالزاک دانمارک ۱۸۰۵–۱۸۷۵ داستان‌ها و قصه‌ها هانس کریستیان آندرسن روسیه ۱۸۴۲ نفوس مرده نیکلای گوگول آمریکا ۱۸۰۹–۱۸۴۹ مجموعه داستانها ادگار آلن پو انگلیس ۱۸۴۷ بلندی‌های بادگیر‌ امیلی برونته آمریکا ۱۸۵۱ موبی‌دیک هرمان ملویل آمریکا ۱۸۵۵ برگ‌های علف والت ویتمن فرانسه ۱۸۵۷ مادام بواری گوستاو فلوبر انگلیس ۱۸۶۰ آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز انگلیس ۱۸۷۱–۱۸۷۷ میدل مارچ جورج الیوت فرانسه ۱۸۲۱–۸۰ تربیت احساسات گوستاو فلوبر روسیه ۱۸۶۶ جنایت و مکافات فئودور داستایوسکی روسیه ۱۸۶۹ ابله فئودور داستایوسکی روسیه ۱۸۷۲ شیاطین (جن زدگان) فئودور داستایوسکی روسیه ۱۸۸۰ برادران کارامازوف فئودور داستایوسکی روسیه ۱۸۶۹ جنگ و صلح لی یف نیکالاوریج تولستوی روسیه ۱۸۷۷ آنا کارنینا لی یف نیکالاوریج تولستوی روسیه ۱۸۸۶ مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالاوریج تولستوی نروژ ۱۸۷۹ خانه عروسک هنریک ایبسن آمریکا ۱۸۸۴ ماجراهای هاکلبری فین مارک توین نروژ ۱۸۹۰ گرسنه کنوت هامسون آلمان ۱۹۰۱ بودنبروک‌ها توماس مان انگلیس ۱۹۰۴ نوسترومو جوزف کنراد روسیه ۱۸۶۰–۱۹۰۴ مجموعه داستان‌ها آنتون پاولوویچ چخوف ایتالیا ۱۹۲۳ وجدان زنو ایتالو اسوو فرانسه ۱۹۱۳–۱۹۲۷ در جستجوی زمان از دست رفته مارسل پروست آلمان ۱۹۲۴ کوه جادو توماس مان آلمان ۱۹۲۹ برلین، میدان الکساندر آلفرد دوبلین اتریش ۱۹۳۰–۴۳ مرد بدون خاصیت روبرت موزیل چین ۱۹۱۸ دفتر خاطرات مرد دیوانه لو خوان ایرلند ۱۹۲۲ اولیس جیمز جویس انگلیس ۱۹۲۷ به سوی فانوس دریایی ویرجینیا وولف انگلیس ۱۹۲۵ خانم دالوی ویرجینیا وولف آلمان ۱۹۲۳ محاکمه (رمان) فرانتس کافکا آلمان ۱۹۲۴ قصر فرانتس کافکا آلمان ۱۹۲۴ مجموعه داستانهای کافکا فرانتس کافکا یونان ۱۹۴۶ زوربای یونانی نیکوس کازانتزاکیس انگلیس ۱۸۸۵–۱۹۳۰ پسران و عشاق دی. اچ. لارنس پرتغال ۱۹۱۳–۳۴ کتاب دلواپسی فرناندو پسوآ فرانسه ۱۹۳۲ سفر به انتهای شب لویی فردینان سلین آمریکا ۱۹۲۹ خشم و هیاهو ویلیام فاکنر آمریکا ۱۹۳۶ ابشالوم، ابشالوم ویلیام فاکنر آمریکا ۱۹۲۹ وداع با اسلحه ارنست همینگوی اسپانیا ۱۹۲۸ قصیده‌های کولی‌ها فدریکو گارسیا لورکا آمریکا ۱۹۵۲ پیرمرد و دریا ارنست همینگوی ژاپن ۱۹۴۸ صدایی از کوهستان یاسوناری کاواباتا روسیه ۱۹۵۵ لولیتا ولادیمیر ناباکوف آرژانتین ۱۹۵۱ هزارتوهای بورخس خورخه لوئیس بورخس ایسلند ۱۹۰۲–۱۹۹۸ مردم مستقل هالدور لاکسنس فرانسه ۱۹۰۳–۱۹۸۷ خاطرات آدرین مارگریت یورسنار ایرلند ۱۹۵۱–۵۵ مولی، مالون می‌میرد، بی‌نام ساموئل بکت سوئد ۱۹۰۷–۲۰۰۲ پی‌پی جوراب‌بلنده آسترید لیندگرن برزیل ۱۹۵۶ شیطان در راه گویمارس روزا الجزایر ۱۹۴۲ بیگانه آلبر کامو آمریکا ۱۹۰۸ مرد نامریی رالف الیسون مکزیک ۱۹۱۸–۱۹۸۶ پدرو پارامو خوان رولفو رومانی ۱۹۲۰ - ? اشعار پل سلان نیجریه ۱۹۵۸ همه چیز فرو می‌پاشد چینوآ آچه‌به مصر ۱۹۸۰ بچه‌های محله ما نجیب محفوظ آلمان ۱۹۵۹ طبل حلبی گونتر گراس انگلیس ۱۹۶۲ دفترچه طلایی دوریس لسینگ سودان ۱۹۶۶ موسم هجرت به شمال طیب صالح کلمبیا ۱۹۶۷ صد سال تنهایی گابریل گارسیا مارکز ایتالیا ۱۹۷۹ تاریخ(مورانته) الزا مورانته هند ۱۹۸۰ بچه‌های نیمه‌شب سلمان رشدی کلمبیا ۱۹۸۵ عشق در زمان وبا گابریل گارسیا مارکز آمریکا ۱۹۸۷ دلبند تونی موریسون پرتغال ۱۹۹۵ کوری (رمان) ژوزه ساراماگو

15

پست‌های مرتبط به قصر

یادداشت‌های مرتبط به قصر

قصر
[از سر
          قصر
[از سری رمان‌های بزرگ آلمانی]

قصر یکی از معماگون‌ترین رمان‌های قرن بیستم است و تفسیرهای زیادی برانگیخته است. همهٔ این تفسیرها اما یک کانونِ مشترک دارند که به تجربیات بنیادین انسان مدرن می‌پردازد: حس اسیر بودن در یک جامعهٔ پیچیده، حس ناامنی نسبت به قدرت‌هایی که زندگی ما در یدِ تصمیم آنهاست. کافکا داستان یک نقشه‌بردار به نام ک. را می‌گوید که در روستایی در کوهپایه که قصری بر آن بنا شده، می‌کوشد که کار و زندگی درست و درمانی داشته باشد. اما همهٔ کوشش‌هایش را قدرت مرموز مقامات قصر نقش بر آب می‌کند. بوروکراسی همه‌چیز را در چنگال خود گرفته و مقامات اداری نفوذناپذیرند.
ک. ناامیدانه تلاشش را برای به رسمیت شناخته‌شدن پی می‌گیرد، با وجود این، برای افراد روستا همان غریبه می‌ماند و برای مقامات قصر یک دردسرساز. توصیفات به‌کاررفته در این رمانْ کابوس‌وار و وهم‌آلود و مرموزند، و در عین حال به‌طرز عجیبی مضحک. سبک کافکا منحصربه‌فرد است: به‌ندرت می‌توان گفته‌ای یافت که قطعیت داشته باشد، همهٔ گفتگوها به‌سرعت تحت تردید و سؤال قرار می‌گیرند. قصر اثری است که تا به امروز چیزی از نیروی آغازینش کاسته نشده و همچنان به‌شدت جذاب است.
کل داستان در مدت‌زمانی کمتر از یک هفته رخ می‌دهد و به ترتیبِ زمانی روایت می‌شود. راوی اغلب اوقات شخصیت اصلی داستانْ ک. را دنبال می‌کند، تجربیاتش، احساسات و افکارش را توصیف می‌کند. بخش زیادی از ملاقات‌های ک. به گفتگوهای طولانی می‌انجامد که در قالب سخنرانی مستقیم روایت می‌شوند. به این سیاق، شخصیت‌های دیگر داستان هم مفصلاً معرفی می‌شوند. اغلب اوقات نظرات شخصیت‌های دیگرِ داستان دقیقاً برعکس نظرات ک. است.
زبان کافکا اساساً ساده و شفاف است. این زبان در عین حال، مبتنی بر پوچی و عادی نبودنِ دنیایی است که ک. در آن گیر افتاده است. شخصیت های داستان مرتب سرگرم بحث راجع به وقایع خاص و مشاهداتشان هستند آن هم به‌طرزی دیوانه‌وار. کافکا هنگام روایت این گفتگوها چنان تفسیر و بازتفسیر را در هم می‌آمیزد که بعضی جملات با کژراهه‌های استعاریْ نقیض خودشان می‌شوند. نه‌تنها ک. بلکه خوانندهٔ داستان هم مدام احساس می‌کند که زمینِ زیر پایش خالی می‌شود. مکالمات شروعی منطقی دارند اما به یاوه‌گویی‌های عجیب بدل می‌شوند.
کافکا در این مکالمات از ویژگی‌های ادارات و قانون‌گذاری آلمانی استفاده می‌کند چراکه خودش به‌عنوان کارمند یک شرکت بیمه مرتب با آن سر و کار داشته است. او نه‌تنها زبان روایت را ماهرانه دستکاری می‌کند بلکه با مکان و زمان هم بازی می‌کند. فواصل بین مکان‌های روستا، حتی بین اتاق‌ها و همین‌طور بعضی وقایعِ روزمره کج و معوج توصیف می‌شوند. در این رمان خیلی چیزها اتکاناپذیرند، مثلاً دید ک. به‌دلیل نور کم و هشیاری‌اش به‌دلیل خستگی مزمنش. اما از آنجا که کافکا معمولاً وقایع عجیب و غریب را غالباً هشیار و خونسرد بیان می‌کند، قصر در آنِ واحد یک رمان بسیار کمیک است.
        

2

          کافکای عزیزم... 
از دوستانم پوشیده نیست که کافکا یکی از نویسنده‌ها محبوب من است، و این علاقه نه فقط برای قلم و سبک نوشتارش، بلکه به خاطر نوع دنیایی‌ست که در آن زندگی کرده‌ایم... دنیایی که در آن هر چه جستجو کردیم، رنگی جز سیاه ندیدیم.

قصر آخرین رمان کافکاست. شخصیت اول داستان  همانند رمان «محاکمه»‌ شخص کارمندی‌ست به نام ک (همان حرف K در انگلیسی). این رمان اثری نیست که خواننده‌ بدون شناخت شخصیت نویسنده به سراغش بیاید و چیزی از آن کسب کند، معتقدم اگر چنین کاری انجام دهد: تمام برداشت‌هایش از داستان انحرافی و اشتباه خواهد بود. به همین جهت به دوستانی که هنوز از کافکا چیزی نخوانده‌اند، پیشنهاد می‌کنم خواندن او را با عناوین دیگر آغاز کنند و پس از شناختِ قلم و سبک نوشتارش، و البته شخصیتش در دنیای واقعی به سراغ این کتاب بیایند.

داستان از آن‌جایی شروع می‌شود که آقای ک در شبی برفی و سرد به روستایی در نزدیکی قصر می‌رسد.
اعتراف می‌کنم در شروع داستان، کمی سردرگم بودم و اصلا نمی‌دانستم چه می‌خوانم! در صفحات آغازین، روایت به گونه‌ای بود که خواننده احساس می‌کند قصر جایی‌ست که همه‌ی اتفاقات درون آن به وقوع خواهد پیوست اما هرچه جلوتر رفتم و فهمیدم قصر چیزی‌ست دست‌نیافتنی، آن‌وقت بود که با داستان ارتباط برقرار کردم.

می‌گویند قصر رمانی‌ست نیمه‌کاره. شاید! البته که نوشتنش نیمه‌کاره ماند اما داستانش ادامه‌دار است و می‌توان همه نیمه‌کاره بودن را استمرار وقایع تعبیر کرد.
پس از کلافگی ابتدای داستان که پیش‌تر عرض کردم، یکی از مواردی که باعث شد با علاقه به خواندن کتاب ادامه دهم:‌ توصیف باشکوه و بی‌نظیر کافکا از بروکراسی‌ست.
همین هفته‌ی اخیر بود که در «قدرت بی قدرتان» به قلم هاول از ساختارهای بروکراسی می‌خواندم... بی‌نقص بودن و چیدمان دقیق اجزایش، و در این کتاب در قالب یک داستان کافکا آن را استادانه وصف می‌کند. شاید چون خود او کارمند بود و خاک این بروکراسی را نوش جان کرده بود.

سوای بروکراسی، کافکا از تنهایی صحبت می‌کند که بخشی از زندگی واقعی خود او و من است و یکی از وجه شباهت‌هایی که باعث شده به او علاقه داشته باشم. ک در واقع مردی تنهاست، به روستایی غریبه و ناشناس آمده و کاملا مشخص است که هیچ دوستی هم در آن ندارد و حتی کارفرمایش را هم نمی‌شناسد! این تنهایی به قدری برایش آزار دهنده است که در تلاش است به نحوی با کارفرمایش ارتباط برقرار کند، اما کلا همه چیز و همه‌ی کارهایش در حاله‌ای از ابهام باقی می‌ماند... همه چیز از جمله: قصر، ساکنین قصر، مقامات قصر و ... همه بخشی از یک سیستم بروکرات هستند که کاملا پوچ و بی‌معنی می‌نماید. ک در طول داستان با تمام قدرت تلاش می‌کند راز این ابهام را کشف کند اما همیشه شکست می‌خورد و در نهایت هر بار به چاهی از ناامیدی می‌افتد، چاهی عمیق که او را در خود مدفون می‌کند. 

همه چیز و همه کس تحت کنترل کامل قصر است و در نتیجه قصر تنها استعاره‌ای از بروکراسی‌ست. ک، البته بیش از همه چیز «هویت او در داستان» از قصر تاثیر می‌پذیرد. او تمام تلاشش را برای رسیدن به قصر می‌کند اما حتی نمی‌تواند ذره‌ای به آن نزدیک شود.

از نظر من کافکا میخواهد صریح و بی پرده به ما بگوید زندگی تحت کنترل ما نیست و ما عروسک‌هایی هستیم که عده‌ای با ما بازی می‌کنند.  عده‌ای که احمقانه و بیهوده است که به دنبال آن‌ها بگردیم چون در نهایت فقط عمرمان به بطالت خواهد گذشت.
ک متوقف نمی‌شود و تا آن‌جا که کافکا داستان را پیش برده به تلاش برای نفوذ به قلب  قصر ادامه می‌دهد و به عنوان خواننده با پایان داستان احساس درماندگی کردم. 

در خصوص این کتاب به تعداد موهای سرم به توان تعداد کتاب‌های نوشته شده نقد و ریویوهای زیادی نوشته شده و من قصد ندارم بیشتر از این حرف بزنم اما به عنوان حرف آخر باید عرض کنم:
از زمانی که به گودریدز پیوستم، استانداردی شخصی برای نمره دادن به کتاب‌ها برای خود ساختم، اما این بار می‌خواهم به خاطر علاقه و عشقم به کافکا این استاندارد را زیر پا گذاشته و همین‌طوری عشقی ۵ ستاره برایش منظور کنم. 
*اعتراض؟ «پذیرفته نیست.»

بیست و نهم دی‌ماه یک‌هزار و چهارصد و یک
        

13